24/07/1401
موضوع: نگاه دوگانه علمای اهل سنت به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و «ابوهریره»!
برنامه حبل المتین
فهرست مطالب این برنامه:
احیاگری فرهنگی، ویژگی شاخص حکومت حضرت ولی عصر (سلام الله علیه)
خلاصه ای از مطالب جلسات گذشته پیرامون حدیث ثقلین
جایگاه علمی و اخلاقی ائمه اهلبیت (علیهم السلام) از دیدگاه «شمس الدین ذهبی»
یک سؤال جدی از «ابن تیمیه» و نیز از صاحب کتاب «صحیح بخاری»!
تفاوت امیرالمؤمنین و «ابوهریره» در میزان نقل احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله)
آقای «ابوهریره»! این همه حدیث را از کجا آورده ای!؟
تماسهای بینندگان برنامه
مجری:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». الحمدلله این توفیق را پیدا کردیم بازهم به رسم یکشنبه شبها برنامه «حبل المتین» را تقدیم همه شما کنیم.
برنامهای که این افتخار را داریم در محضر حضرت استاد آیت الله حسینی قزوینی هستیم. ان شاءالله امشب هم از محضرشان نهایت بهره و استفاده را ببریم.
همانطور که مطلع هستید از ایشان درخواست میکنیم ابتدای برنامه را مزین بفرمایند به نام نامی حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها). ان شاءالله که جلسه ما منور و نورانی شود. حضرت استاد سلام عرض میکنم، در خدمتتان هستیم؛
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه السلام علیک یا میثاق الله الذی أخذه و وکده السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه السلام علیک یا صاحب المرئی و المسمع فما کان لنا شیء الا و انتم له السبب و الیه السبیل
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی خالصانهترین سلامم را عرض میکنم و موفقیت بیش از پیش برای همه عزیزان از خداوند منّان خواهانم.
ما برای اینکه خودمان و همکاران و شبکه و بینندگان عزیز و همه گرامیان و دین و دنیا و آخرت را بیمه حضرت صدیقه طاهره کرده باشیم، یادی از بی بی دو عالم میکنیم.
شعری منسوب به مرحوم آیت الله کمپانی (رضوان الله تعالی علیه) یکی از مراجع بزرگ شیعه و یکی از اساتید آیت الله خوئی است.
نیلی از سیلی جورش رخ زیباست هنوز
شرر نالهاش اندر دل خاراست هنوز
ز در خانهاش آتش به ثریاست هنوز
اثر خستگیاش ظاهر از اعضاست هنوز
چه خطا کرد، چه تقصیر، چه جرم و چه گنه
که پدیدار شد این حادثه سبحان الله
بود بی طاقت و بی تاب ز هجران پدر
دشمنش درب سرا سوخت چه افروخت شرر
پهلویش را بشکستند چو از تخته در
محسنش سقط شد و کرد روی خاک مقر
این همان طفل صغیر است که روز سئلت
عرشه را گیرد و گوید به چه جرمی قتلت
و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
مجری:
أحسنتم، طیب الله أنفاسکم. حضرت استاد خیلی ممنون و متشکرم. این ندای «بأی ذنب قتلت» در تمام تاریخ میماند و تک تک افراد تاریخ این ندا را سر میدهند تا برسد به روز موعود.
ان شاءالله حضرت صاحب العصر و الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور میفرماید و منتقم خون مادرشان حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) خواهد بود.
دوست داریم بشنویم نسبت به حکومت سراسر عدل حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف). از محضرتان استفاده میکنیم.
احیاگری فرهنگی، ویژگی شاخص حکومت حضرت ولی عصر (سلام الله علیه)
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
یکی از ویژگیهای حکومت جهانی حضرت ولی عصر نوسازی و احیاگری فرهنگی است. یکی از بزرگترین موفقیتهای حضرت در ایجاد عدل و رفع ظلم و ستم این است که سطح فرهنگ مردم را بالا میبرد.
مشکل اساسی ما در طول تاریخ چه در اسلام و چه قبل از اسلام ضعف فرهنگی مردم بوده است. انبیاء الهی نظیر حضرت ابراهیم بتها را سرنگون میکند و تبر را بر دوش بت بزرگ قرار میدهد. بت پرستان می گویند: تو بتها را کشتی!! حضرت ابراهیم میفرماید: بت بزرگ بتها را کشته است.
(فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا ینْطِقُون)
از آنها سؤال کنید اگر سخن میگویند!!
سوره انبیاء (21): آیه 63
ببینید فرهنگ به قدری پایین است که بت پرستان تصور میکنند بتی که با دست خود ساختهاند خالق و رازق و محیی و ممیت اوست و قضا و قدرش به دست اوست.
ملاحظه کنید سطح فرهنگ مردم تا این اندازه پایین بود. هرچه حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت لوط برای مردم حرف میزدند، آنها نه تنها سخن پیامبران را گوش نمیدادند بلکه عکس العمل های زشت و وقیحی در برابر پیامبران داشتند.
در زمان رسول گرامی اسلام هم مردم این چنین بودند. ملاحظه کنید در مکه و مدینه عمده مشکلات اساسی این است که سطح فرهنگ مردم پایین بود.
بنابراین حضرت که میخواستند یک حکومت عدل و فراگیر جهانی تشکیل دهند، قبل از آن فرهنگ عموم مردم را بالا میبرند. لازمه کار این است که فرهنگ سازی شود یا به تعبیر مقام معظم رهبری جهاد تبیین ایجاد شود.
این تعبیر بسیار زیبایی است، اما متأسفانه نه ما حوزویان سخنان این مرد بزرگ را درک کردیم نه دانشگاهیان و نه آموزش و پرورشیهای ما و نه عموم مردم سخنان مقام معظم رهبری را درک کردند.
نتیجه همین ضعف فرهنگی مردم است که میبینیم دشمن از آن سوء استفاده میکند و هر چند صباحی فتنهای درست میکنند و امنیت جامعه را به هم میزنند و آشوب ایجاد میکنند.
شخص تصور میکند که اگر پانصد تومان به او دادند و سنگی میدهند که برود فلان آمبولانس یا فلان خط واحد را با سنگ بزند، منفعت و سودی برای او دارد. فرهنگ پایین است و شخص نمیداند اگر فردا گیر افتاد یک سابقه سنگینی برای او نوشته میشود.
همچنین دانشجویی که با آن تعبیر وقیحانه در محیط دانشگاه حرف می زند یا در آشوبها شرکت میکند یا جوان پانزده ساله فردا میخواهد در همین جامعه شغلی داشته باشد و در یک اداره یا مؤسسهای شاغل شود.
من این مطالب را دوستانه به این عزیزان عرض میکنم. همه این جوانان فرزندان و عزیزان ما هستند. حتی کسانی که فریب بیگانگان را خوردند هم فرزندان ما هستند.
بنده این مطالب را به آنها می گویم که اگر با همین کارهایشان برایشان پرونده سازی و سابقه شود، دیگر از عمده امتیازات جامعه محروماند.
اگر شخص میخواهد در اداره استخدام شود، سابقهاش بالا میآید که در فلان آشوب شرکت کرده بود. اگر شخص میخواهد در فلان کارخانه استخدام شود، سابقهاش بالا میآید و کار را از دست میدهد.
این شخص هرجایی بخواهد استخدام شود، اقدامات گذشته او سابقه بدی برایش میشود که از بسیاری از مسائل اجتماعی در آینده محروم میشود. آیا پولی که دریافت میکنید ارزش آن را دارد که شما تا آخر عمر خودتان را محروم کنید؟!
اخیراً اعترافات این افراد را در فضای مجازی پخش میکنند. آیا میارزد که جلوی دوربین عبارتهایی نظیر "غلط کردم" را به کار ببرید؟! انسان واقعاً خجالت میکشد عبارتهای این افراد را بیان کند.
همه این اقدامات به خاطر این است که فرهنگ پایین است. بنابراین وقتی حضرت ولی عصر ظهور کنند، ابتدا فرهنگ مردم را بالا میبرند.
«إِذَا خَرَجَ یقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِیدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِید»
الغیبة للنعمانی، نویسنده: ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 255، ح 13
حضرت صاحب الزمان با ظهورشان فرهنگ سازی میکنند و فرهنگ غلطی که در میان مردم هست و برداشتهای غلطی که از اسلام در میان جامعه اعم از شیعه و سنی و مسیحی و یهودی هست را کنار میزنند.
حضرت بقیة الله الأعظم دین واقعی که خداوند عالم بر پیامبران نازل کرده و انجیل واقعی که بر قلب مقدس حضرت مسیح نازل شده و توراتی که بر حضرت موسی عنایت شده و قرآنی که بر قلب مقدس رسول اکرم نازل شده را برای مردم مطرح میکنند.
حضرت ولی عصر قرآن کریم را با امر جدید شرح میدهند. مشخص است که فرهنگ حاکم بر جامعه حتی فرهنگ دینی ما یک فرهنگ اصیل اسلامی نیست.
«وَ کتَابٍ جَدِیدٍ» به این معنا نیست که حضرت قرآن جدیدی میآورند، بلکه همین قرآن را با تبیین و تفسیر جدید مطرح میکنند و پیامهای قرآنی را برای مردم مطرح میکنند و سطح فرهنگ مردم را بالا میبرند.
وقتی سطح فرهنگ مردم بالا رفت، مردم در مرحلهای قرار میگیرند که سخنان حضرت ولی عصر که تأمین کننده امنیت جانی و امنیت سیاسی و امنیت اجتماعی و امنیت اقتصادی هست را قبول میکنند.
وقتی سخنان حضرت ولی عصر که برگرفته از سخنان خداوند متعال هست برای مردم مطرح شد، دیگر در آن جامعه نه اثری از ظلم هست و نه اثری از ستم هست.
در بعضی از روایات آمده است که نسلهای بعد که به دنیا میآیند اصلاً با واژه ظلم آشنا نیستند. وقتی از آنها سؤال کنید که ظلم و ستم چیست، انگار که ظلم و ستم یک لغت اجنبی است که برای آنها مطرح میکنیم.
امیدواریم که آن روز بیاید و خداوند به ما توفیق دهد تا بتوانیم آن زمان را درک کنیم و از یاران آن بزرگوار قرار بگیریم و در رکاب حضرت باشیم و جزء کسانی باشیم که با تمام توان و با تمام قدرت از آرمانهای حضرت دفاع کنیم.
مجری:
الهی آمین. ان شاءالله بتوانیم آن لحظه و آن روز را ببینیم. زمانی که انسانیت فرهنگ شود و این فرهنگهای حیوانی برهنگی و وحشی گری و حشر با حیوانات کنار برود و بتوانیم آن انسان کامل را ببینیم.
ان شاءالله مقتدای خودمان را ببینیم و به فرهنگ و مذهب و منسک آن بزرگوار متمسک شویم.
حضرت استاد ما توفیق داشتیم قریب به پنجاه و پنج جلسه با برنامه «حبل المتین» در محضرتان هستیم که راجع به درسهایی از امامت و ولایت از محضرتان استفاده میکنیم.
در این برنامه قبل از اینکه بحث را آغاز کنیم یک مختصری از آنچه ذکر شده مطرح بفرمایید تا ان شاءالله وارد بحث امشب شویم.
خلاصه ای از مطالب جلسات گذشته پیرامون حدیث ثقلین
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر یا أبا صالح المهدی ادرکنی
بحث ما پیرامون حدیث ثقلین از منابع اهل سنت بود و حدیث ثقلین را واژه به واژه معنا کردیم. طبق حدیث ثقلین اگر به قرآن و اهلبیت تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید، اگر به قرآن و اهلبیت اعتصام کنید یا از قرآن و اهلبیت تبعیت کنید هرگز گمراه نمیشوید.
قرآن و اهلبیت هرگز از همدیگر جدا نمیشوند. هرجایی قرآن است اهلبیت هم هست و هرجایی اهلبیت هست قرآن هم هست. در ادامه حدیث ثقلین آمده است:
«فلا تقدموهما فتهلکوا»
از قرآن و اهلبیت جلو نیفتید، زیرا هلاک میشوید.
«ولا تقصروا عنهما فتهلکوا»
از قرآن و اهلبیت عقب نمانید، زیرا هلاک میشوید.
گفتار و سیره قرآن و اهلبیت ملاک و میزان گفتار و سیره شما باید باشد. طبق حدیث ثقلین، قرآن و اهلبیت خط کشی هستند که در تمام مسائل اعم از واجبات و محرمات و مکروهات و مستحبات و مباهات باید برای ما ملاک باشد.
بنده جملهای را از یکی از بزرگان نقل کنم. نقل شده است مردم در مسجد منتظر بودند تا عارف بزرگی بیاید و برای آنها صحبت کند. وقتی این عارف وارد مسجد شد، ابتدا پای چپش را به مسجد گذاشت. یکی از آقایان گفت: من میروم، زیرا این آقا صلاحیت ندارد که من از او حرف بشنوم. وقتی اطرافیان علت این حرف را پرسیدند، او گفت: شخصی که خود را عارف و سالک میداند، نمیداند که در ورود به مسجد ابتدا باید پای راست را گذاشت.
حال این شخص یا میدانست یا نمیدانست. اگر نمیدانست جاهل است و ما از جاهل چه استفادهای میتوانیم داشته باشیم! اگر این شخص میداند و عمل نکرده است، ما از عالم بی عمل چه استفادهای میتوانیم داشته باشیم!
ملاک باید برای ما قرآن و اهلبیت باشد. همچنین دستور داده شده که در دستشویی رفتن ابتدا باید پای چپ خود را بگذاریم و موقع بیرون آمدن ابتدا پای راست خود را بیرون بگذارید، اما در مسجد برعکس است. این دستورات همگی خواصی دارد. ما اصلاً کاری با دیگر قضایا نداریم و این مسائل را تعبدی می دانیم.
دستور داده شده که موقع وضو گرفتن سه مرتبه استنشاق کنید و آب بریزید تا آلودگیهایی که در مجرای بینی بوده بیرون بیاید. همچنین دستور داده شده سه مرتبه قرقره کنید تا آلودگیهای زبان و حلقومتان بیرون بیاید. اینها همگی رمز و رموزی دارد.
همچنین دستور داده شده که وقتی صورتتان را میشویید، دعا بخوانید و بگویید:
«اللَّهُمَّ بَیضْ وَجْهِی یوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَاتُسَوِّدْ، وَجْهِی یوْمَ تَبْیضُّ فِیهِ الْوُجُوه»
وقتی میخواهید دست راستتان را بشویید فلان دعا را بخوانید یا زمانی که میخواهید دست چپتان را بشویید فلان دعا را بخوانید. وقتی میخواهید سرتان را مسح بکشید، بخوانید:
«اللَّهُمَّ غَشِّنِی بِرَحْمَتِک وَ بَرَکاتِک وَ عَفْوِک»
همچنین زمانی که میخواهید پایتان را مسح بکشید، بخوانید:
«اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَی عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ، وَ اجْعَلْ سَعْیی فِیمَا یرْضِیک عَنِّی»
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 5، ص 207 و 208، ح 4136
تمام اینها حساب و کتاب دارد. ما باید تلاش کنیم آنچه اهلبیت (علیهم السلام) چه در مسائل عبادی، چه در مسائل سیاسی و چه در مسائل اخلاقی برای ما گفتهاند را رعایت کنیم.
الآن ما مشکلی در رابطه با همسایهها داریم. امروز میبینیم بسیاری از افراد در طبقه پایین آپارتمان هستند، اما سروصدای طبقه بالا اعصاب همه را خرد میکند. اینها همگی ایذاء همسایه است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: به قدری جبرئیل در رابطه با همسایه به من سفارش کرد که احساس کردم همسایه از همسایه ارث میبرد!! اگر دستورات ائمه اطهار اجرا شود، هم زندگی ما زندگی بهشتی میشود و هم جامعه ما جامعه بهشتی میشود.
حضرت در ادامه فرمودند:
«ولا تعلوهم فإنهم أعلم منکم»
به آنها چیزی یاد ندهید که آنها از شما اعلم هستند.
الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417 هـ - 1997 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ج 2، ص 439
فرمود خود را از نظر علمی از اهلبیت بالاتر ندانید و همواره افتخار شاگردی آنها را داشته باشید، زیرا هرچه علمتان بالا باشد علم ائمه اطهار از شما بالاتر است.
علم اهلبیت برگرفته از علم نبی گرامی اسلام هست و قرآن هم نسبت به علم رسول گرامی اسلام میفرماید:
(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
علم رسول اکرم برگرفته از علم الهی است و علم الهی هم نه حدی دارد، نه مرزی دارد و نه قابل توصیف است.
شما هرچه بخواهید در رابطه با گستره علم الهی صحبت کنید، برمبنای دادههای فکری شماست. این ترشحات ذهنی شماست که تماماً با ماده سروکار دارید، به همین خاطر علم الهی را هم با علم خودتان میسنجید.
شما یک زمان جاهل بودید سپس عالم شدید و علم الهی را با آن مقایسه میکنید، حال آنکه علم خداوند عالم فراتر از اینهاست.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه اول و خطبه نود و یکم و خطبه صد و هشتاد و سه «نهج البلاغه» میفرماید:
«الَّذِی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُود»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 39، خ 1
اصلاً صفات الهی قابل توصیف نیست. وقتی یکی از صفات الهی که علم خداوند و اعلمیت خداوند است قابل توصیف نیست، خداوند عالم این علم گستره خود را در اختیار سلسله جلیله محمدیین (صلوات الله علیهم اجمعین) قرار داده است.
هرچه علم ما بالاتر برود، علم ما در حقیقت نمی از نوک سوزنی از اقیانوس بی حد و حصر علم ائمه اطهار است.
بنابراین ما باید در مسائل علمی هم از اهلبیت (علیهم السلام) تبعیت کنیم و به هیچ وجه در مسائل علمی از آنها خودمان را جلو نیندازیم.
ما در این زمینه مفصل از قول علمای بزرگ اهل سنت مطالبی نقل کردیم که از قول «ابن عباس» و «عبدالله بن مسعود» و دیگران نقل کردهاند علم ما در برابر علم حضرت امیرالمؤمنین ده درصد از صد درصد است و حضرت در آن ده درصد هم با مردم سهیماند.
نود درصد علم مخصوص امیرالمؤمنین و اهلبیت است و در این نود درصد هیچ احدی سهمی ندارند. ده درصدی که در میان مردم توزیع شده است، اهلبیت هم در آن سهیماند.
اینها در حقیقت بحثی بود که ما در گذشته داشتیم. وقتی اهلبیت در کنار قرآن کریم قرار میگیرند، فهم آیات قرآن هم منحصر به آن بزرگواران است. اگر کسی بخواهد معنا و تفسیر و پیام قرآن را هم بفهمد، باید به سراغ اهلبیت برود.
ما عبارتی از کتاب «فیض القدیر» اثر «علامه مناوی» جلد سوم آوردیم که بسیار جمله جالبی بود. «عبدالله بن مسعود» نقل میکند که خدمت رسول اکرم از علی بن أبی طالب سؤال کردیم. حضرت فرمود:
«قسمت الحکمة عشرة أجزاء فأعطی علی تسعة أجزاء والناس جزءا واحدا»
علی بن ابی طالب نود درصد علوم را در اختیار دارد و در ده درصد باقیمانده نیز با مردم شریک است.
سپس مینویسد:
«عهد إلی علی کرم الله وجهه سبعین عهدا لم یعهده إلی غیره»
پیغمبر اکرم هفتاد نوع علم در اختیار امیرالمؤمنین گذاشت که هیچ احدی از آنها اطلاعی ندارد.
ایشان در ادامه مینویسد:
«والأخبار فی هذا الباب لا تکاد تحصی»
این اخبار هرگز قابل شمارش نیست.
سپس مینویسد:
«وقد شهد له بالأعلمیة الموافق والمخالف»
بر اعلمیت علی بن أبی طالب همه مخالفین و موافقین شهادت دادهاند.
«والمعادی والمحالف»
دشمنان حضرت و اهل کتاب هم بر اعلمیت حضرت شهادت دادند.
در ادامه تعبیری از «حرالی» نقل کردیم که چنین است:
«قال (الحرالی) قد علم الأولون والآخرون أن فهم کتاب الله منحصر إلی علم علی»
حرالی میگوید: تمام گذشتگان و تمام آیندگان به این نتیجه رسیدند که فهمیدن کتاب خدا منحصر به علم علی است.
«ومن جهل ذلک فقد ضل»
هرکسی از این مسئله آگاه نباشد گمراه است.
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوی، دار النشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر - 1356 هـ، الطبعة: الأولی، ج 3، ص 46 و 47، باب أنا دار الحکمة
این شخص به جای آنکه از در وارد شود، به دنبال این است که از پنجره یا از دیوار وارد شود.
حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم فرمودند: هرکسی از در وارد نشود و از دیوار وارد شود سارق است!! این شخص در حقیقت دزد است و چه بسا دزد مجازات هم دارد.
مجری:
بسیار عالی. حضرت استاد بسیاری از فرمایشاتی که فرمودید را صحابه نقل کرده بودند. یکی از سؤالاتی که بسیاری از عزیزان بیننده مخصوصاً عزیزان اهل سنت میپرسند، این است که می گویند اگر صحابه این احادیث را میدیدند خودشان قائل میشدند.
حال این مطالب صرفاً در حد نقل حدیث است یا علمای اهل سنت هم نسبت به علم اهلبیت نظری دادند؟!
جایگاه علمی و اخلاقی ائمه اهلبیت (علیهم السلام) از دیدگاه «شمس الدین ذهبی»
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
نکته زیبایی است. از میان بزرگان اهل سنت آقای «ذهبی» یکی از استوانههای علمی اهل سنت است. به قول معروف اهل سنت عیال کنار سفره چهار نفر هستند؛ «زین الدین عراقی»، «مزی»، «ذهبی» و «ابن حجر».
در میان این افراد «ذهبی» در اوج قله اعلمیت علمای اهل سنت است. «سخاوی» که شاگرد ایشان است، میگوید: در استاد من سایههایی از ناصبی گری بوده است!!
من از دوستان عزیز مخصوصاً جوانان اهل سنت تقاضا میکنم به این مطالب دقت کنند. در کتاب «سیر أعلام النبلاء» جلد سیزدهم مطلبی در این زمینه آمده است
این کتاب که یکی از معتبرترین کتب رجال اهل سنت است، بیست و پنج جلد است و حدود هجده هزار راوی را بررسی کرده است. «ذهبی» در جلد سیزدهم صفحه 120 تک تک ائمه اطهار را نام میبرد.
دقت کنید این مطالب را «ذهبی» میگوید و فلان عالم رتبه دوم و سوم همانند «قندوزی» نیست که شما در شبکهها عبارتهای زشت و وقیحی نسبت به او به کار ببرید. او مینویسد:
«فمولانا الامام علی من الخلفاء الراشدین المشهود لهم بالجنة رضی الله عنه»
مولای ما امام علی از خلفای راشدین که به بهشت شهادت داده شده است.
سپس مینویسد:
«نحبه اشد الحب»
ما علی را با شدت دوست داریم.
«ولا ندعی عصمته»
ما عصمت او را قبول نداریم.
این صددرصد اشتباه است، زیرا آیه تطهیر و آیه مباهله همگی عصمت امیرالمؤمنین را تثبیت میکند. «ذهبی» در ادامه مینویسد:
«وابناه الحسن والحسین فسبطا رسول الله وسیدا شباب اهل الجنة»
پسران حضرت حسن و حسین دو سبط رسول الله و سرور جوانان اهل بهشت هستند.
«لو استخلفا لکانا اهلا لذلک»
اگر مردم زیر بار خلافت آنها میرفتند، آنها اهلیت خلافت داشتند.
آقایان بر این عقیده هستند یکی از شرایط خلیفه این است که اعلم اهل زمانش باشد، اشجع اهل زمانش باشد و اعدل اهل زمانش باشد.
بنابراین خلیفه باید عالمترین انسانها، شجاعترین انسانها و عادلترین انسانها باشد. وقتی عبارت «اهلا لذلک» را میآورد، به این معناست که این سه ویژگی در این بزرگواران بوده است.
«وزین العابدین کبیر القدر من سادة العلماء العاملین»
و زین العابدین بلند مرتبه و سرور علمای عامل است.
ایشان در ادامه مینویسد:
«یصلح للامامة»
او کسی بود که صلاحیت امامت داشت.
«وکذلک ابنه أبو جعفر الباقر سید امام فقیه یصلح للخلافة»
و فرزند او محمد باقر آقا و مولا و فقیه بود و صلاحیت خلافت داشت.
ایشان نسبت به امام صادق مینویسد:
«وکذا ولده جعفر الصادق کبیر الشان من ائمة العلم کان اولی بالامر من أبی جعفر المنصور»
و فرزند او جعفر صادق بلند مرتبه و از امامان علم و آگاهی است. او از منصور دوانقی اولی بود.
این بدان معناست که اگر قرار بود بین «منصور دوانقی» و امام صادق کسی انتخاب شود، امام صادق برای خلافت شایستهتر بود.
«ذهبی» که «هارون» و «منصور دوانقی» را از خلفای اسلامی خود میداند چنین حرفی می زند. او همچنین در مورد شخصیت امام موسی کاظم مینویسد:
«وکان ولده موسی کبیر القدر جید العلم اولی بالخلافة من هارون وله نظراء فی الشرف والفضل»
ملاحظه کنید اینجا بازهم بحث اعلمیت حضرت مطرح میشود.
«وابنه علی بن موسی الرضا کبیر الشان له علم وبیان ووقع فی النفوس صیره المامون ولی عهده لجلالته فتوفی سنة ثلاث ومئتین»
سپس مینویسد:
«وابنه محمد الجواد من سادة قومه لم یبلغ رتبة ابائه فی العلم والفقه»
البته ایشان در اینجا نسبت به امام جواد کم مهری میکند و میگوید: رتبه پدرانش را در علم فقه نداشت. حال آنکه مناظرهای که امام جواد در دوران کودکی با «یحیی بن ضحاک» داشتند، هم برای «مأمون» و هم برای تمامی علمای اهل سنت ثابت کرد که امام جواد در سن کودکی اعلم علمای عصر خودش است.
«وکذلک ولده الملقب بالهادی شریف جلیل»
سپس مینویسد:
«وکذلک ابنه الحسن بن علی العسکری رحمهم الله تعالی»
ملاحظه کنید ایشان نسبت به حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مینویسد:
«فاما محمد بن الحسن هذا فنقل أبو محمد بن حزم ان الحسن مات عن غیر عقب قال وثبت جمهور الرافضة علیان للحسن ابنا اخفاه»
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 13، ص 120، باب 59 ومحمد بن أحمد بن حسین (ت)
ابن حزم گفته است امام حسن عسکری فرزندی نداشت. ایشان تمام این مسائل را مطرح میکند و در نهایت تعابیری از «ابن خلکان» و دیگر افراد آورده و میگوید: ما او را دوست داریم. ایشان نسبت به شیعه هم طعنهای می زند.
ایشان درباره امام سجاد (علیه السلام) به صورت مستقل مطلبی در کتاب «سیر أعلام النبلاء» جلد چهارم صفحه 398 مینویسد:
«وکان له جلالة عجیبة وحق له والله ذلک»
او دارای جلالت عجیبی بوده است و به خدا سوگند این جلالت حق او بوده و محقق شده است.
«فقد کان أهلا للإمامة العظمی لشرفه وسؤدده وعلمه وتألهه وکمال عقله»
او شایسته امامت عظمی بود به خاطر شرافت و سیادت و علم و تأله و کمال عقلش.
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 4، ص 398، باب 157 علی ابن حسین
آقای «ذهبی» شما که اینقدر لالایی بلد هستید، چرا خوابتان نمیبرد؟!! انسان واقعاً مبهوت میماند. ایشان همچنین نسبت به امام باقر (علیه السلام) در همین کتاب، جلد چهارم صفحه 402 مینویسد:
«وکان أحد من جمع بین العلم والعمل والسؤدد والشرف والثقة والرزانة»
محمد باقر جزء محدود کسانی بود که بین علم و عمل و سیادت و شرافت و وثاقت و رزانت جمع کرد.
«وکان أهل للخلافة»
او شایسته خلافت بوده است.
«وهو أحد الأئمة الاثنی عشر الذین تبجلهم الشیعة الإمامیة»
او یکی از ائمه دوازده گانه ای است که شیعه او را احترام میگذارند.
«وشهر أبو جعفر بالباقر من بقر العلم»
شهرت ابوجعفر امام باقر است، زیرا علم را در زمان خودش شکافت.
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 4، ص 402، باب 158 ابنه أبو جعفر الباقر
بازهم نسبت به امام صادق (علیه السلام) در کتاب «تاریخ الإسلام» جلد نهم صفحه 93 مینویسد:
«مناقب جعفر کثیرة، وکان یصلح للخلافة لسؤدده وفضله وعلمه وشرفه رضی الله عنه»
مناقب امام جعفر زیاد است و به خاطر سیادت و فضل و علم و شرفش شایستگی خلافت دارد.
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، دار النشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407 هـ - 1987 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ج 9، ص 93، باب 4 جعفر الصادق، م
جالب این است که «ابن تیمیه حرانی» وقتی به امام صادق (علیه السلام) میرسد، مطلبی دارد. ما چند روز بیشتر از ولادت امام صادق فاصله نداریم و شب هفدهم ربیع الاول نتوانستیم درباره امام صادق صحبت کنیم.
بد نیست دوستان عزیز ما بدانند که «ابن تیمیه» در کتاب «منهاج السنة» جلد چهارم صفحه 126 وقتی به امام صادق میرسد، مینویسد:
«فإن جعفر بن محمد لم یجیء بعد مثله»
امام صادق شخصیتی است که تاکنون مانند او را تاریخ ندیده است.
«وقد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة»
پیشوایان و ائمه ما علم را از امام صادق یاد گرفتند.
«کما لک وابن عیینة وشعبة والثوری وابن جریج ویحیی بن سعید وأمثالهم من العلماء المشاعیر الأعیان»
ابن عیینه و شعبه و سفیان ثوری و ابن جریج و یحیی بن سعید و امثال آن از علمای مشهور و شخصیتهای برجسته اهل سنت همگی از مکتب امام صادق علم فراگرفتند.
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 126
یک سؤال جدی از «ابن تیمیه» و نیز از صاحب کتاب «صحیح بخاری»!
آقای «ابن تیمیه»! شما که میفرمایید مثل امام صادق نیامده و ائمه ما علم خود را از ائمه اطهار فراگرفتند، جنابعالی در کتاب «مجموع الفتاوی» و «منهاج السنة» و دیگر کتب چند روایت از امام صادق نقل کردید؟!!
آیا یک روایت در مسائل فقهی از امام صادق دارید؟! این در حالی است که شما ادعا میکنید «مالک» و «ابن عیینه» و «شعبه» و «ثوری» و «یحیی بن سعید» علم خود را از امام صادق فراگرفتند!! چرا یک روایت از امام صادق نقل نکردید؟!
شما را کنار میگذاریم و از شبکههای وهابی سؤال میکنیم. آقای «بخاری» متوفای 256 هجری اولین کتاب «صحیح» را نوشت. چرا ما حتی یک روایت از امام صادق در کتاب «صحیح بخاری» نمیبینیم؟! آیا این ظلم نیست؟! از یک طرف از پیغمبر نقل میکنند:
«ولا تعلوهم فإنهم أعلم منکم»
به اهلبیت چیزی یاد ندهید، زیرا از شما اعلم هستند.
شما خودتان هم می گویید که مثل امام صادق مادر نزائیده است و دنیا چنین شخصیتی ندیده است و بزرگان ما افتخار شاگردی امام صادق را داشتند!!
دوستان عزیز! این افراد وقتی به شعار دادن میرسند خوب شعار میدهند، اما در مقام شعور و عمل ساکت مینشینند.
ملاحظه کنید در کتاب «مختصر تحفه اثنی عشریه» مطلبی در این زمینه آمده است. چند روز پیش یکی از آقایان میگفت: مطالبی که از «ابوحنیفه» نقل میکنند دروغ است. «ابوحنیفه» چنین حرفی نزده است.
«لَوْ سَکتَ الْجَاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النَّاس»
اگر جاهل ساکت باشد، بین مردم اختلافی پیش نمیآید.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 75، ص 81، ح 75
«ابوحنیفه» در جایی گفته بود:
«ولولا السنتان لهلک النعمان»
اگر آن دو سال نبود من هلاک شده بودم.
الحطة فی ذکر الصحاح الستة، اسم المؤلف: أبو الطیب السید صدیق حسن القنوجی، دار النشر: دار الکتب التعلیمیة - بیروت - 1405 هـ/ 1985 م، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 264، باب خاتمة
اهل سنت ادعا میکنند این از دروغهای شاخ داری است که شیعیان درست کردند و چنین چیزی واقعیت ندارد!! کتاب «مختصر تحفه اثنی عشریه» اثر «دهلوی» کتابی بر ضد شیعه است.
«مرحوم میر حامد حسین» به این کتاب 20 جلد جواب داده است و تا به حال هم یک صفحه جواب «میر حامد حسین» داده نشده است.
اصل کتاب متعلق به «دهلوی» است، اما تلخیص آن اثر «سید محمود شکری آلوسی وهابی» است. این شخص غیر از «آلوسی» صاحب «تفسیر» است. ایشان در صفحه 9 مینویسد:
«وهذا أبو حنیفة - رضی الله تعالی عنه - وهو هو بین أهل السنة»
ابوحنیفه (رضی الله عنه) شخصیت شناخته شدهای میان اهل سنت است.
واژه «هو هو» به معنای این است که فرد شناخته شده و شخصیت برجستهای میان اهل سنت است و احتیاجی به تعریف ندارد.
«کان یفتخر ویقول بأفصح لسان: لولا السنتان لهلک النعمان»
ابوحنیفه افتخار میکرد و با فصیحترین زبان میگفت: اگر آن دو سال شاگردی من نزد امام صادق نبود، من هلاک شده بودم.
«یرید السنتین اللتین صحب فیهما لأخذ العلم الإمام جعفر الصادق - رضی الله تعالی عنه»
مراد دو سالی است که ابوحنیفه برای اخذ علم در محضر امام صادق (علیه السلام) بود.
مختصر التحفة الاثنی عشریة، ألّف أصله باللغة الفارسیة: علامة الهند شاه عبد العزیز غلام حکیم الدهلوی، نقله من الفارسیة إلی العربیة: (سنة 1227 هـ) الشیخ الحافظ غلام محمد بن محیی الدین بن عمر الأسلمی، اختصره وهذبه: (سنة 1301 هـ) علامة العراق محمود شکری الألوسی، حققه وعلق حواشیه: محب الدین الخطیب، الناشر: المطبعة السلفیة، القاهرة، عام النشر: 1373 هـ، ج 1، ص 8
بعضی افراد می گویند که «ابوحنیفه» علم را هم از امام صادق (علیه السلام) و هم از پدرش امام باقر (علیه السلام) و هم از عموی بزرگوارشان حضرت زید (علیه السلام) فراگرفته است.
دوستان عزیز این قضایا کاملاً واضح و روشن است. من جملهای را هم بگویم، سپس اگر دوستان سؤالی دارند در خدمتشان هستم.
آقای «مزی» میگوید: «سفیان ثوری»، «سفیان بن عیینه»، «سلیمان بن بلال»، «شعبه»، «مالک بن أنس»، «محمد بن اسحاق»، «ابوحنیفه»، «یحیی بن سعید» و دیگر بزرگان ما همگی افتخار شاگردی امام صادق را در علم داشتند.
البته من در این زمینه با توجه به فرمایشات بسیار زیبا و تاریخی مقام معظم رهبری در روز میلاد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطلبی را بگویم.
ما باید دقت کنیم اگر امام صادق (علیه السلام) روش شیعیان انگلیسی را داشت و بالای منبر به مقدسات اهل سنت توهین میکرد، آیا امثال «سفیان بن عیینه» و «سفیان ثوری» و «مالک بن أنس» و «ابوحنیفه» حاضر بودند پای درس امام صادق بنشینند؟!
من نه با آیات کار دارم، نه با فرمایشات مقام معظم رهبری کار دارم و نه با فرمایشات مراجع عظام تقلید کار دارم و نه با روایات کار دارم. من این سؤال را از نظر عقلی و کوچه بازاری میپرسم.
اگر امام صادق همانند شیعیان انگلیسی یا بعضی از مداحان در ماهوارهها و روی منابر یک سری مطالب نادرست نسبت به مقدسات اهل سنت مطرح میکرد، کسی پای درس امام صادق می نشست؟!
آیا این روش با سیره امام صادق همخوانی دارد؟! آیا این روش با سیره امام باقر و سیره دیگر ائمه اطهار همخوانی دارد؟! اگر اینها را هم کنار بگذاریم، آیا این روش با عقل و منطق سازگار است؟!
اگر من بخواهم فرهنگ اهلبیت را در میان شیعه و اهل سنت منتشر کنم، آیا با تمسک به فحش و ناسزا میتوانم این کار را انجام دهم؟!
من بارها عرض کردم و در کلاسها هم گفتم: اگر یک عالم شیعی بخواهد با فحش و توهین به دیگران مکتب اهلبیت را بیان کند، جوان شیعه امروز نمیپذیرد!
جوان شیعه میگوید این عالم شیعی اگر دلیل و برهان و مدرک داشت فحش نمیداد. فحش و توهین منطق کسی است که برهان و دلیل ندارد. حتی بچه شیعه حاضر نیست از یک روحانی که نسبت به دیگران هتاکی میکند حرفی را بپذیرد!
فرقی نمیکند هتاکی نسبت به سنی باشد، مسیحی باشد، یهودی باشد، زرتشتی باشد. شما بحث علمی کنید. مثلاً بگویید که زرتشت این اشکال را دارد یا مسیحیت این اشکال را دارد. هیچکسی جلوی شما را نگرفته است. همچنین در رابطه با اهل سنت نقد علمی کنید. قطعاً علمای اهل سنت از شما میپذیرند.
بنده بارها عرض کردم که توفیق داشتم به مکه مکرمه میرفتم. ماه رمضان که پانزده روز مکه بودم هرشب دانشجویان به بعثه میآمدند و ما را سوار ماشین میکردند. ما به خوابگاه دانشگاه أم القری میرفتیم.
دانشگاه أم القری همانند دانشگاه امام حسین ماست و دانشگاهی لیدر پرور است. این دانشگاه همانند لانه زنبور است و اصلاً هرکسی را آنجا راه نمیدهند.
ما در خوابگاه دانشگاه أم القری با دانشجویان مشغول صحبت میشدیم و تا یک ساعت مانده به اذان صبح بحث میکردیم. آنها فرداشب بازهم میآمدند و ما را به خوابگاه میبردند. این افراد که عاشق چشم و ابروی ما نبودند.
ما بعضی از شبها به منزل «شیخ عاتق» میرفتیم که یکی از علمای طراز اول مکه است، به طوری که گفته میشد «ملک فهد» و دیگران به دیدار ایشان میآیند.
ما به منزل ایشان میرفتیم و با حدود چهل تن از علمای بزرگ اهل سنت بحث میکردیم و همین حرفهایی که اینجا میزدیم را آنجا میزدیم و مطالبی که در کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» آمده است را نقد میکردیم.
یک نفر از آنها نگفت که چرا این حرفها را میزنید، بلکه بسیار هم خوششان میآمد. بحث علمی بحثی است که همگان از او استقبال میکنند.
«شهید مطهری» در کتاب «امامت و رهبری» صفحه 16 مینویسند: مباحث علمی سروکارش با عقل و منطق و خرد هست.
این مسئلهای است که همگان از او استقبال میکنند. یکی از مشکلات ما که مقام معظم رهبری هم بارها به آن تأکید کردند، این است که ما در طول این چهل سال در کنار مردم نبودیم. یکی از آقایان در برنامه «صف اول» میگفت: ما حرف مردم را زدیم، اما در کنار مردم نبودیم.
ما نیامدیم فرهنگ اهلبیت را برای مردم بیان کنیم. ما نیامدیم در آموزش و پرورش برای معلمان دورهها و کلاسهای فرهنگ اهلبیتی را بگذاریم تا آنها به جوانان منتقل کنند. ما این دورهها را برای اساتید دانشگاهها نگذاشتیم. گفتن بعضی از مسائل دیگر فایدهای ندارد و به قول معروف وقتی قلم به اینجا رسید، سر بشکست!
بنابراین فرمایش رسول اکرم این بود که از ائمه اطهار سبقت نگیرید که هلاک میشوید. از ائمه اطهار عقب نمانید که هلاک میشوید. به ائمه اطهار چیزی یاد ندهید، زیرا اهلبیت از شما اعلم و افضل هستند.
اگر میخواهید هرگز گمراهی به سراغتان نیاید، به کتاب و مبین کتاب اهلبیت (علیهم السلام) متمسک شوید.
مجری:
بسیار عالی. ان شاءالله که بتوانیم به آن ذوات مقدسه متمسک شویم و بتوانیم از علم و عملشان استفاده کنیم.
همانطور که حضرت استاد فرمودند سیره عملی اهلبیت دائم بر همین استوار بوده است که افراد را با علم خودشان جذب میکردند، نه با صحبتهای توهین آمیز که امروز شیعیان انگلیسی بیان میکنند. این صحبتها جز دافعه چیز دیگری نخواهد داشت.
عزیزان بیننده خدمت شما عرض کنم تلفنهایی که عزیزان زیرنویس میکنند در اختیارتان هست.
تماس بگیرید، ان شاءالله عزیزان اتاق فرمان پاسخگوی شما خواهند بود و در فرصت مقتضی با شما تماس خواهند گرفت و صدای شما را وصل میکنند.
ان شاءالله سؤال و دغدغه شما و اگر مطلب خاصی هست را مستقیماً در میان میگذارید، حضرت استاد پاسخگوی سؤال شما خواهند بود و ان شاءالله ما هم استفاده خواهیم کرد.
یک فاصله بگیریم و میان برنامهای ببینیم، ان شاءالله برمی گردیم و در خدمتتان خواهیم بود.
عرض سلام مجدد خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». الحمدلله همچنان با برنامه «حبل المتین» ادامه میدهیم و در خدمتتان هستیم.
استفاده کردیم از فرمایشات حضرت استاد و دیدیم که چقدر علمای اهل سنت خودشان هم قائل شدند و نتوانستند این نور را کتمان کنند.
همچنین دیدیم تعابیر مختلفی که راجع به تک تک ائمه اطهار و راجع به وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین داشتند که آن بزرگواران در چه مرتبهای از علمیت قرار دارند.
بالاخره از همه اینها که بگذریم حضرت استاد چیزی که ما الآن داریم میبینیم این است که این جماعت اهل سنت آنگونه که باید حق مطلب را به جا بیاورند، به جا نیاوردند.
بالاخره زمانی که میبینند فردی اعلم هست بر مبنای عقل، باید از او پیروی کنند، اما این پیروی را انجام ندادند. ما الآن میتوانیم چند مورد از نتایج پیروی نکردن از علم اهلبیت را ببینیم؟!
تفاوت امیرالمؤمنین و «ابوهریره» در میزان نقل احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله)
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بنده نسبت به بزرگان اهل سنت عقیدهای دارم. امثال «بخاری» و «مسلم» و ابن سعد» و بعضی از علما در دورانی بودند که حکومتها نظارت کاملی به آنها داشتند.
حکومتیها مراقب بودند تا آنها مطالبی از اهلبیت منتشر نکنند که به گوش مردم برسد و فرهنگ مردم بالا رود و احساس کنند که آنها غاصب حقوق اهلبیت هستند و پایههای حکومت آنان متزلزل شود.
ما این را باید همیشه در نظر داشته باشیم که چنین نبود این افراد آزاد باشند و چه را میخواهند بنویسند. البته اگر امثال «بخاری» و دیگران محدودیتهایی داشتند، دیگر بیش از حد خود را از اهلبیت جدا کردند. ملاحظه کنید «بخاری» از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به عنوان خلیفه چهارم تنها بیست و نُه روایت نقل کرده است.
جا دارد که ما گلایه کنیم که چرا باید از امیرالمؤمنین در کتاب «صحیح بخاری» بیست و نُه روایت داشته باشیم.
ملاحظه کنید در مقدمه کتاب «فتح الباری» اثر «عسقلانی» متوفای 852 هجری صفحه 499، تک تک صحابه طبق حروف الفبا نام برده شده است.
به عنوان مثال در این کتاب آمده است که از «عبدالله بن عباس» صد و هفده روایت آمده است یا از «عبدالله بن عمر» چند روایت آمده است. در اینجا آمده است:
«علی بن أبی طالب بن عبد المطلب الهاشمی تسعة وعشرون حدیثا»
هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1379، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب، ص 475
آیا احادیث امیرالمؤمنین به گوش «بخاری» نرسیده است؟! همچنین «ابن حزم أندلسی» متوفای 456 هجری کتابی به نام «اسماء الصحابة لکل واحد منهم من العدد» دارد.
ایشان وقتی به امیرالمؤمنین میرسد، مینویسد که در تمامی کتب اهل سنت اعم از صحاح سته و سنن و مسانید و تاریخ و تفسیر و فقه، پانصد و سی و هفت روایت از امیرالمؤمنین داریم که «بخاری» بیست و نُه روایت را آورده است!!
حال ملاحظه کنید از «ابوهریره» چقدر روایت نقل شده است. «ابوهریره» هجده ماه بیشتر با پیغمبر اکرم نبود، اما ببینیم «بخاری» چقدر روایت از «ابوهریره» آورده است.
«أبو هریرة الدوسی أربعمائة وستة وأربعون حدیثا»
هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1379، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، محب الدین الخطیب، ص 476
ملاحظه کنید از امیرالمؤمنین که از ابتدای کودکی تا آخرین لحظه وفات رسول گرامی اسلام با حضرت بوده است بیست و نُه روایت نقل شده است، اما از «ابوهریره» چهارصد و چهل و شش روایت نقل شده است.
آیا ما حق داریم سؤال بپرسیم یا سؤال هم نباید بپرسیم؟! آیا جوان سنی باید این مطالب را بشنود یا نباید بشنود؟!
حال در کتاب «اسماء الصحابة» نقل شده است که ما از «ابوهریره» پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار روایت داریم. این در حالی است که از امیرالمؤمنین پانصد و اندی روایت نقل شده است!!
جالب این است که «ابن حزم أندلسی» در کتاب «الفصل» مینویسد:
«وَلم یرو عَن عَلی إِلَّا خمس مائَة وست وَثَمَانُونَ حَدِیثا مُسندَة یصح مِنْهَا نَحْو خمسین»
از قول علی بن أبی طالب پانصد و هشتاد و شش روایت آمده است که تنها پنجاه روایت آن صحیح است.
الفصل فی الملل والأهواء والنحل، المؤلف: أبو محمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری (المتوفی: 456 هـ)، الناشر: مکتبة الخانجی – القاهرة، ج 4، ص 108، باب الْکلَام فِی وُجُوه الْفضل والمفاضلة بَین الصَّحَابَة
این بدان معناست که پانصد روایت امیرالمؤمنین همگی ضعیف است!! آقای «ابن حزم» به ما بگویید که از پنج هزار و ششصد روایت «ابوهریره» چه تعداد از آن صحیح است؟! چرا تنها نسبت به روایات امیرالمؤمنین این چنین ادعا میکنید؟! «بخاری» هم میگوید:
«فَکانَ بن سِیرِینَ یرَی أَنَّ عَامَّةَ ما یروی عن عَلِی الْکذِبُ»
رأی ابن سیرین این است: عموم احادیثی که از علی بن أبی طالب نقل میشود دروغ است.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 3، ص 1359، ح 3504
شما که می گویید علی بن أبی طالب «أعلم الناس» است و بزرگان شما این همه از علم امیرالمؤمنین روایت نقل میکنند!! پیغمبر اکرم فرمود:
«أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد المدینة فلیأت الباب»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 137، ح 4637
و:
«أنا مدینة الحکمة وعلی بابها»
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 5، ص 53، ح 5529
و:
«أعلم أهل المدینة بالفرائض علی بن أبی طالب»
الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 3، ص 1105، ح 1855
و:
«وقد شهد له بالأعلمیة الموافق والمخالف والمعادی والمحالف »
بر اعلمیت علی بن أبی طالب همه مخالفین و موافقین شهادت دادهاند. دشمنان حضرت و اهل کتاب هم بر اعلمیت حضرت شهادت دادند.
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوی، دار النشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر - 1356 هـ، الطبعة: الأولی، ج 3، ص 46، باب أنا دار الحکمة
«عبدالله بن مسعود» نقل میکند:
«لقد أُعطی علی تسعة أَعشار العلم، وأَیم الله لقد شارکهم فی العشر العاشر»
نود درصد علوم اسلامی را خداوند عالم به علی عطا کرده است و به خدا سوگند علی در ده درصدی که باقی مردم دارند هم سهیم است.
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 4، ص 109، ح 3775
ما یا میتوانیم این قضیه را سؤال بپرسیم یا اصلاً سؤال هم نمیتوانیم بپرسیم. اینها در حقیقت مطالبی است که جوان سنی یا عالم سنی دارند.
ما با وهابیت کاری نداریم، زیرا اگر شب تا صبح هم برای آنها روضه بخوانیم، همانند این است که سوره ذاریات را برای مگسها و ملخها میخوانیم!!
ما میتوانیم از علمای بزرگوار اهل سنت و جوانان و طلبهها میتوانیم این سؤال را بپرسیم که قدری دقت کنند تا اگر در گذشته اشتباهی صورت گرفته است این اشتباه را جبران کنند.
آنها میتوانند اشتباهات گذشته را جبران کنند. آنها میتوانند احادیثی که از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در گوشه و کنار هست را ملاحظه کنند.
مطالعات آنها نباید در انحصار کتب اهل سنت باشد و میتوانند ببینند در کتب شیعه چه مطالبی آمده است. بزرگان شیعه ملتزم به نقل روایات بودند.
حال اینکه "وقتی نویسنده کتاب شیعه است ما نباید سخنان او را قبول کنیم" تفکرات باطلی است که ما باید آنها را کنار بگذاریم.
آقایان می گویند که پانصد روایت از امیرالمؤمنین نقل شده است، اما با توجه به امکانات کامپیوتر و اینترنت و نرم افزارهای علوم اسلامی جدید اگر خوب بررسی کنیم خیلی راحت میشود نسبت به احادیث امیرالمؤمنین و اهلبیت تحقیق و پژوهش جدید انجام داد.
امروز خیلی راحت میتوان علم الحدیث مقارن جدید یا علم رجال مقارن جدید ایجاد کرد. مشترکات زیادی وجود دارد به طوری که میگوید: «مالک» و «شعبه» و «ابن جریج» و دیگران هرچه دارند از امام صادق دارند.
شاید مطالبی که علمای گذشته نقل کردهاند آن زمان نتوانستند «عن علی» بگویند، اما حداقل همه اینها را در حساب جاری امیرالمؤمنین قرار بدهید.
من از جوانان اهل سنت و طلبهها و فضلا واقعاً انتظار دارم. حال بعضی افراد هستند که شاید علاقه نداشته باشند روی این مسائل کار کنند.
ما با آنها کاری نداریم و حرفی هم با آنها نمیزنیم و آنها هم با ما کاری ندارند، اما میخواهم از کسانی که واقعاً عاشق علم و بحث هستند و به دنبال حقیقت هستند سؤالی بپرسم.
ما امشب روایات صحیح از قول بزرگان نظیر «ذهبی» و دیگران آوردیم که از قول صحابه گفته بودند امیرالمؤمنین و اهلبیت (علیهم السلام) اعلم اهل زمانشان بودند. ما آن بزرگواران را کنار گذاشتیم و به سراغ امثال «ابوهریره» رفتیم.
آقای «ابوهریره»! این همه حدیث را از کجا آورده ای!؟
باید ببینیم اصلاً «ابوهریره» در میان شما چه جایگاهی دارد. «ابوهریره» که از او پنج هزار و هفتصد روایت نقل کردهاید، در زمان خود هم زیر سؤال رفته بود و از او پرسیده بودند این همه روایات را از کجا آورده است.
«ابوهریره» هجده ماه بیشتر در مدینه نبود. او در سال ششم هجری بعد از جنگ خیبر اسلام آورد، بعد از یک سال و نیم هم به بحرین رفته است و بعد از رحلت پیغمبر اکرم به مدینه برگشت. صحابه به او اعتراض میکردند و از او میپرسیدند که این همه روایات را از کجا آورده است.
بنده از دوستان تقاضا دارم که بزرگواری کنند و به عنوان نقطه آغاز پژوهش در این زمینه تحقیق کنند. در کتاب «صحیح بخاری» آمده است که «ابوهریره» به صحابه میگفت: شما پشت سر من می گوئید:
«أَنَّ أَبَا هُرَیرَةَ یکثِرُ الحدیث علی رسول اللَّه»
ابوهریره چقدر روایت از پیغمبر اکرم نقل کرده است.
«وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ»
من فردا به خداوند شکایت میکنم.
«إنی کنت امْرَأً مِسْکینًا أَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ علی مِلْءِ بَطْنِی»
من فرد مسکینی بودم که ملازم پیغمبر بودم و کنار سفره پیغمبر مینشستم.
«وکان الْمُهَاجِرُونَ یشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»
مهاجرین که در بازار مشغول خرید و فروش بودند.
«وَکانَتْ الْأَنْصَارُ یشْغَلُهُمْ الْقِیامُ علی أَمْوَالِهِمْ»
و انصار هم در بیابانها مشغول کشاورزی بودند.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2677، ح 6921
این روایت چند پیام دارد. پیام اول این است که صحابه خودشان ایراد داشتند که «ابوهریره» این روایات را از کجا آورده است. پیام دوم اینکه این حرف بر «ابوهریره» سنگین بود و گفته است: «وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ».
پیام سوم این است که او تمام مهاجرین را زیر سؤال برده است و میگوید: مهاجرین کاری با پیغمبر اکرم نداشتند و در بازار مشغول کسب و کار بودند و انصار هم در بیابان مشغول کشاورزی بودند.
این مطلب در کتاب «صحیح بخاری» یا صحیح است و یا صحیح نیست. اگر این مطلب صحیح نیست به ما هم یاد بدهید. این یک روایت نیست و روایات متعددی هست. بازهم در حدیث دیگری همین تعبیر آمده است و «ابوهریره» میگوید:
«یقُولُونَ إِنَّ أَبَا هُرَیرَةَ یکثِرُ الحدیث وَاللَّهُ الْمَوْعِدُ»
سپس مینویسد:
«وَیقُولُونَ ما لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ لَا یحَدِّثُونَ مِثْلَ أَحَادِیثِهِ وَإِنَّ إِخْوَتِی من الْمُهَاجِرِینَ کان یشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ وَإِنَّ أخوتی من الْأَنْصَارِ کان یشْغَلُهُمْ عَمَلُ أَمْوَالِهِمْ وَکنْتُ امْرَأً مِسْکینًا أَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ علی مِلْءِ بَطْنِی»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 2، ص 827، ح 2223
باز روایت دیگری آمده است که بنده خودم از بیان این روایت خجالت میکشم، این روایت خیلی زشت است. این روایت را کتاب «مستدرک علی الصحیحین» اثر «حاکم نیشابوری» آورده است و روایت را تصحیح کرده است. در روایت آمده است:
«عن عائشة أنها دعت أبا هریرة فقالت له یا أبا هریرة ما هذه الأحادیث آلتی تبلغنا إنک تحدث بها عن النبی»
عایشه همسر پیغمبر اکرم ابوهریره را به منزلش دعوت کرد و گفت: روایاتی که به ما میرسد و از پیغمبر اکرم نقل میکنی چیست؟!
«هل سمعت إلا ما سمعنا وهل رأیت إلا ما رأینا»
آیا غیر از سخنرانیهای پیغمبر اکرم که ما دیدیم و حرفهایی که ما شنیدیم، تو مطلبی شنیدی؟!
ملاحظه کنید «ابوهریره» چه جوابی میدهد! خدا میداند هرگاه این روایت را نقل میکنم خجالت میکشم.
«قال یا أماه إنه کان یشغلک عن رسول الله المرآة والمکحلة والتصنع لرسول الله»
ابوهریره گفت: ای مادر! تو مشغول آرایش و تصنع برای رسول خدا بودی.
«وإنی والله ما کان یشغلنی عنه شیء»
اما به خدا سوگند من سراغ آینه و سرمه دان نبودم.
«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 582، ح 6160
آقای «ذهبی» هم میگوید این روایت صحیح است. وقتی اهلبیت را کنار گذاشتیم، میخواهیم به این طرف برویم. آیا این انصاف است؟! ما اصلاً کاری به شیعه و سنی نداریم، بلکه همگی مسلمان هستیم. رسول اکرم فرموده است:
«إنی تارک فیکم ما إن تمسکتم به لن تضلوا بعدی أحدهما أعظم من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی »
من در میان شما دو چیز به یادگار گذاشتم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید.
حضرت در ادامه میفرماید:
«ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض»
اینها از همدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند.
«فانظروا کیف تخلفونی فیهما»
ببینید به این توصیه من چطور عمل میکنید.
الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسی أبو عیسی الترمذی السلمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت --، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ج 5، ص 663، ح 3788
و:
«فلا تقدموهما فتهلکوا ولا تقصروا عنهما فتهلکوا»
از قرآن و اهلبیت جلو نیفتید، زیرا هلاک میشوید. از قرآن و اهلبیت عقب نمانید، زیرا هلاک میشوید.
«ولا تعلموهما فهم أعلم منکم»
به قرآن و اهلبیت چیزی یاد ندهید، زیرا آنها از شما عالمتر هستند.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 9، ص 164، ب فی فضل أهل البیت رضی الله عنهم
ما این روایات را گذاشتیم کنار و میخواهیم به سراغ این مطالب برویم. خودتان این مطالب را نقل کردید. ما نه اهانت میکنیم، نه جسارت میکنیم بلکه می گوییم اینها کتابهایی است که خودتان نقل کردید.
آیا این احتیاج به درنگ ندارد؟! آیا این احتیاج به فکر ندارد؟! آیا احتیاج ندارد که راه چارهای بیندیشید؟! حداقل به ما یاد بدهید تا وقتی از ما سؤال کردند هم بتوانیم جواب بدهیم. من در خدمت شما هستم.
مجری:
سلامت باشید. حقیقتاً انسان تأسف میخورد وقتی که این نوع برخورد را میبیند با اسناد و مستندات خودشان و برخوردی که با اهلبیت پیامبر (علیهم السلام) انجام دادند.
تماسهای بینندگان برنامه:
از این لحظه به بعد به سراغ تماسهای شما بینندگان عزیز برویم. آقای فراهانی از آشتیان پشت خط هستند. آقای فراهانی در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقای فراهانی از آشتیان – شیعه):
سلام عرض میکنم خدمت شما مجری گرامی و استاد قزوینی.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله.
بیننده:
سؤالی داشتم و میخواستم بپرسم ما روایات متعددی داریم که در آنها به اسامی ائمه اطهار اشاره شده است و تقریباً متواتر هم هست.
بنده به زعم خودم فکر میکنم که این روایات در قرون اولیه اسلامی بین جامعه مشهور بوده است و حتماً به گوش خلفای جور هم رسیده است.
حال سؤال این است که چرا خلفای جور به یکباره ائمه اطهار را از بین نمیبردند؟! چرا اجازه میدادند که ائمه اطهار بین مردم شناخته شوند، بعد آنها را شهید کنند؟!
مجری:
جناب آقای فراهانی از شما تشکر میکنیم که از آشتیان همراه ما بودید. جناب آقای جهانگیری از تهران پشت خط هستند. آقای جهانگیری بفرمایید:
بیننده (آقای جهانگیری از تهران – شیعه):
سلام، وقتتان بخیر.
مجری:
علیکم السلام، وقت شما هم بخیر، در خدمتتان هستیم.
بیننده:
خیلی دوست داشتم حاج آقا در رابطه با «محمد حنفیه» پسر امیرالمؤمنین و داستان مهدویتی که از ایشان شروع شد صحبت کنند.
مجری:
بسیار خوب، ان شاءالله به اقتضای فرصت و وقتی که داریم از استاد درخواست میکنیم که توضیح مختصری هم در این زمینه بفرمایند. آقای جهانگیری از شما تشکر میکنیم.
سؤالی که آقای فراهانی پرسیدند از شبکههای وهابی هم مطرح میشود و آن اینکه یکی از ادلهای که می گویند روایاتی که اسامی اهلبیت را نقل میکنند اشتباه است، این است که خلفا برخوردی نکردند. اگر چنین روایاتی بوده چرا خلفا ساکت نشستند؟!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ساکت نشستن خلفا یک مرتبه به خاطر این است که هیچ عملی انجام ندادند و یک مرتبه به خاطر این است که جرئت انجام عمل نداشتند.
بعد از قضیه عاشورا حکومت بنی امیه متزلزل شد و در گوشه کنار هر روز قیامی صورت میگرفت.
محبوبیت امام حسین به عنوان نوه رسول الله در میان مردم منتشر شد و آنها جرئت نمیکردند کوچکترین جسارتی نسبت به امام سجاد کنند. حتی در قضیه حره که هفتصد تن از صحابه را قتل عام کردند جرئت نزدیک شدن به امام سجاد را نداشتند.
آنها میدانستند که اگر یک مو از سر امام سجاد کم شود، بعد از قیام مردم مدینه تمام مردم قیام خواهند کرد. قضیه عاشورا احساسات همه را جریحه دار کرده بود و جرئت انجام کار دیگری نداشتند.
بنابراین ملاحظه کنید بعد از امام حسین دیگر ائمه اطهار را به صورت مخفیانه مسموم کردند و شهید کردند. هیچکدام از آنها علناً جرئت مقابله با اهلبیت را نداشتند.
نهایت کاری که دشمنان اهلبیت میتوانستند انجام دهند، این بود که رابطه مردم را با اهلبیت محدود کنند. «منصور» اولین حاکم سفاک ضد امام بود. قبل از او افرادی بودند که خیلی زیاد به صورت علنی دشمنی نمیکردند.
اولین کسی که علیه امام صادق (علیه السلام) شمشیر را از رو میبندد، «منصور دوانیقی» است. ملاحظه کنید که او چقدر محدودیت برای امام صادق دارد. او چند بار امام صادق را از مدینه تا بغداد احضار میکند و اهانتهای متعدد میکند!! اینها همگی نشانگر این است که دشمنان از ائمه اطهار وحشت داشتند، اما جرئت بیان آن را نداشتند.
دشمنان نهایت کاری که در حق امام موسی بن جعفر کردند این بود که چند سال به زندان انداختند و نتوانستند علناً اقدام به قتل امام کاظم کنند.
در نهایت ماجرای شهادت امام کاظم آبروی آنها را برد. «مأمون» با شیطنت، خباثت و رذالت خاصی امام رضا را به زور از مدینه به طوس میآورد و حضرت را مثلاً کاندید ولیعهدی میکند. این افراد به دنبال این بودند تا با جلب رضایت اهلبیت قیامها را بخوابانند، اما دیدند که این کار صورت نگرفت.
آمدن امام رضا نه تنها قیامها را نخواباند و نه تنها محبوبیت مأمون را بالا نبرد و نه تنها مردم نسبت به امام رضا سوء ظن پیدا نکردند، بلکه باعث شد محبوبیت امام هشتم میان مردم بیشتر شد و بغض و کینه مردم نسبت به مأمون بیشتر شد.
«مأمون» نقل میکند و میگوید: وقتی پدرم «هارون الرشید» امام کاظم را احضار کرد، دیدم خیلی دارد احترام میکند و برای استقبالشان با پای پیاده تا دم در رفت و حضرت را مشایعت کرد. من از پدرم سؤال کردم که ایشان چه کسی بود؟! پدرم گفت: ایشان فرزند پیغمبر اکرم است و آنها برای خلافت شایستهتر از ما هستند.
من از پدرم پرسیدم: اگر چنین هست چرا شما خلافت را به ایشان واگذار نمیکنید؟! پدرم گفت: تو که پسر من هستی اگر درباره خلافت با من مخالفت کنی، چشمانت را از حدقه بیرون میآورم!! این افراد این چنین بودند.
مجری:
بسیار عالی. پاسخ بسیار واضح و روشن بود. جناب آقای فراهانی عزیز ان شاءالله حتماً به پاسخ رسیدید.
سؤال آقای جهانگیری راجع به «محمد حنفیه» بود. آقای بهادری هم پشت خط هستند. اگر مختصراً بتوانیم صدای ایشان را هم بشنویم خالی از لطف نخواهد بود. آقای بهادری بفرمایید:
بیننده (آقای بهادری از کرج – شیعه):
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام دارم خدمت حضرت آیت الله حسینی قزوینی و جناب آقای مرعشی دو سید بزرگوار.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله.
بیننده:
در کتاب «صحیح بخاری» خبر 119، 2407، 2350، 2648 و 7354 آمده است که «ابوهریره» عبایی را روی زمین انداخت. پیغمبر اکرم فرمود: من دارم علمم را داخل این عبا میریزم. عبای «ابوهریره» پر از علم شد، آن را روی کولش انداخت و رفت.
او قبلاً هم به رسول خدا گفته بود: یا رسول الله! من هرچه علم دارم از دستم میرود. رسول خدا هم فرمود: عبایت را روی زمین بینداز.
حضرت استاد سؤال من این است که وجدانا یک عالم از این هفت میلیارد نفر انسان روی زمین این مطلب را میپذیرد؟!
«ابوهریره» کسی بود که به قول شما نوزده ماه و به قول بعضی افراد دو سال و اندی بیشتر پیغمبر اکرم را ندیده بود. با این حال روایاتی از او نقل شده است که نزدیک به شش هزار روایت است.
این در حالی است که از ابوبکر سی روایت و از «ابو عبیده جراح» یک روایت نقل شده است. سؤال من این است که این شش هزار روایت را از کجا آورده است؟! همگان می گویند که او روایات را جعل کرده است.
افرادی از «ابوهریره» میپرسند که این روایات را از رسول خدا شنیدی یا از خودت درآوردی؟! او خندید و گفت: این روایات را از کیسه خودم درآوردم.
مطلب دیگر این است که در روایت «صحیح بخاری» خبر 119، 2350، 3648، 7354 روایاتی از «بخاری» نقل شده است که به «ابوهریره» گفتند: من احادیث کیسهای نقل میکنم.
در کتاب «عقد الفرید» اثر «ابن عبدالبر» آمده است که «ابوهریره» یکی از فرمانروایان یا استانداران یکی از شهرهای زمان خلیفه دوم یعنی بحرین بود.
افرادی به عمر بن خطاب نامه مینویسند که «ابوهریره» از پول بیت المال برای خود خرجهای زیادی کرده و اسبهای خوبی خریداری کرده است.
عمر بن خطاب او را احضار کرد و به او گفت: زمانی که تو را به بحرین فرستادم دو نعلین نداشتی، اما شنیدم که تو اسبهای زیادی به مبلغ شش هزار دینار خریداری کردهای و ثروت اندوزی کردی. باید آنها را به بیت المال برگردانی!!
«ابوهریره» گفت: این اموال را به من هدیه دادند. عمر بن خطاب گفت: تو دروغ می گویی. به من خبر دادند که تو از بیت المال چقدر سوء استفاده کردی. «ابوهریره» گفت: این اموال متعلق به من است و به شما تعلق ندارد. عمر بن خطاب گفت: باید همه را به بیت المال برگردانی. آنها با همدیگر درگیر شدند و خلیفه دوم همین صحابه را آنقدر با شلاق زد که خونین شد.
آنها با این کارشان روایت: «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» را هم زیر سؤال بردند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مجری:
علیکم السلام. خیلی ممنون و متشکرم جناب آقای بهادری عزیز که الحمدلله صدای ایشان را هم شنیدیم و صحبتهای مرتبط با موضوع برنامه و «ابوهریره» را هم مطرح کردند که کاملاً قابل استفاده بود.
سؤال آقای جهانگیری راجع به مهدویت بود. با توجه به اینکه فرصت نیست و قدری هم از فرصت گذشته است، این سؤال را برای جلسه آینده بگذاریم و اگر خاطر بنده بود همان ابتدای برنامه این پاسخ را از حضرت استاد طلب خواهیم کرد.
حضرت استاد از محضرتان تشکر میکنم، بسیار استفاده کردیم. همچنین تشکر میکنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای برنامه امشب هم همراه ما بودید. موفق و مؤید و منصور باشید.
تا دیدار آینده خدانگهدار
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته