2024 April 28 - يکشنبه 09 ارديبهشت 1403
اهمیت پاسخگویی به شبهات منحرفان مذهبی
کد مطلب: ١٥٥٠٣ تاریخ انتشار: ٢٧ خرداد ١٤٠٢ - ١٦:٣٣ تعداد بازدید: 840
خارج فقه الحکومه » فقه
اهمیت پاسخگویی به شبهات منحرفان مذهبی

(جلسه شصت و پنجم - 25 11 1401)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه شصت و پنجم - 25 11 1401)

موضوع:  اهمیت پاسخگویی به شبهات منحرفان مذهبی

اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

پرسش:

استاد! بعضی ها اشکال می کنند که امالی هایی که از شیخ صدوق و شیخ مفید یا شیخ طوسی هست، اعتبار ندارند زیرا سخنرانی آن ها است.

پاسخ:

اتفاقا نظر من به عکس است. امالی ها در حقیقت مطالبی است که املاء کرده اند و نوشته شده سخنرانی نیست. یکی از اشکالات اقای صفری هم همین است می گوید امالی ها سند ندارد اعتبار ندارد سخنرانی است.

سخنرانی با امالی تفاوت دارد. املاء فرق می کند، املاء یعنی مطالبی را استاد بیان می کرده و شاگردانش آن ها را می نوشتند و بعد به صورت امالی در می آمد. در امالی ها دقت خیلی بیشتر است تا سخنرانی.

وقتی در امالی سند ذکر شده ما تابع سند هستیم ما کاری به این که امالی املاء است، مقابله است یا وجاده است نداریم. هرچه می خواهد باشد. اگر سند برای ما کافی بود یعنی درست بود برای ما حجت است اگر سند درست نبود دست خط خودش هم نوشته باشد برای ما قبول نیست.

حتی ما نسبت به وجاده ها هم نظرمان همین است. بعضی از آقایان نسبت به وجاده اشکال می کنند ما در کتاب المدخل الی علم الرجال والدرایه گفتیم وقتی یک فردی معتمد است فرض کنید زراره کتابی از ابو حمزه ثمالی به دستش آمده ابو حمزه را هم درک نکرده وقتی آمده نقل کرده پس اعتماد داشته نقل کرده است.

یونس ابن عبد الرحمن متوفای 208 است از زراره متوفای 150 نقل کرده است. بعضی ها می گویند وجاده است. یعنی وجد فی کتابه و نقله. وقتی یونس ابن عبدالرحمن برای ما اعتبار دارد ما نیازی نداریم (که فاصله او تا زراره را با نقل راوی دیگر مستند کنیم.) البته اگر کسی که از یونس بن عبد الرحمن نقل می کند، اعتبارش مورد خدشه باشد اصلا همه چیز زیر سوال می رود.

هم روایت خودش زیر سوال می رود، هم وجاده اش زیر سوال می رود، لذا بزرگان ما در طول تاریخ هیچ فرقی بین امالی شیخ صدوق با خصال شیخ صدوق یا با من لا یحضره الفقیه ایشان نگذاشتند. همان طوری که به من لا یحضره الفقیه ایشان استدلال کرده اند در مسائل فقهی، اخلاقی، تاریخی به امالی ها هم به همین شکل اعتماد کرده اند و از آن ها نقل کرده اند.

پرسش:

استاد! حوادثی که همزمان با میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) اتفاق افتاده بعضی ها می گویند ظاهرا چنین چیزی امکانش نبوده...

پاسخ:

در رابطه با قضیه ولادت، اولا این قضیه به قدری اشتهار دارد که منابع مهمی همچون امالی شیخ صدوق، کمال الدین شیخ صدوق، روضة الواعظین، تاریخ یعقوبی، تاریخ ابن جریر طبری، احتجاج طبرسی، همه نقل کرده اند. راوندی در قصص العلما هم نقل کرده است. بزرگان ما از جمله خود امام (رضوان الله تعالی علیه) شاید بیست بار حوادث شب میلاد را نقل کرده است. مقام معظم رهبری نقل کرده، مراجع ما نقل کرده اند.

پرسش:

ارهاصات النبی را قبول ندارند.

پاسخ:

در آن مورد هم ما مفصل جواب دادیم، قضیه ارهاصات و مطالب مربوط به آن را آوردیم. از تاج العروس آوردیم، از لسان العرب آوردیم، از علامه حلی از کشف المراد ایشان آوردیم. محمد جمیل حمود از معاصرین است در کتاب فوائد البهیه آورده است. محاضرات الحلبی، مرحوم علامه مجلسی، ابن کثیر دمشقی.

رسول اکرم نام ائمه را تا حضرت ولی عصر در چهل تا روایت خبر داده است اگر بنا باشد ارهاصات را زیر سوال ببریم پس این ها را هم زیر سوال ببریم. اگر بنا است زیر سوال برود تمام حوادثی که مربوط به قبل از قیام حضرت ولی عصر است و مربوط به قیام حضرت ولی عصر است مربوط به حکومت حضرت ولی عصر است این هم در باب ارهاصات می رود.

ما باید یک حرفی بزنیم تالی فاسد حرف را مطرح کنیم.  اگر شق القمر هم اتفاق افتاده است، قرآن هم تصریح دارد. شق القمر در کل جهان اتفاق افتاد.

 حدیث رد الشمس را اهل سنت با حدیث نقل کرده اند قریب به متواتر اصلا مردم توجه به آن ندارند، مشغول کار و زندگی خودشان هستند. مردم نگاه نمی کنند ببینند که خورشید آن جا رفت یک ساعت، نیم ساعت عقب برگشت.

این که در بالای سرشان ماه منشق شد این ها متوجه شدند یا نشدند برای ما ملاک نیست همین اندازه که ما می بینیم در روایات معصومین آمده این ها برای ما ملاک است.

یکی از مشکلات بعضی از آقایان مورخین ما دنباله روی آن ها از تاریخ است که تاریخ چه گفته است. تاریخ طبری چه گفته است، تاریخ ایران چه گفته است؟ و تاریخ فلان چه گفته است! دنبال این ها هستند.

شما ببینید علامه امینی در الغدیر جلد 9 صفحه 247 در این باره چه می گوید:

«ومن جنایات المؤرخین ضربهم الصفح عن الأول، ورکونهم إلى الفریق الثانی من الروایات فبنوا ما شادوه على شفا جرف هار فلم یأت بغیرها أی عثمانی فی العقیدة ، أموی فی النزعة  »

هرچه در لبه پرتگاه بود آوردند. در رابطه با عثمانی ها...

«ضع یدک على أی کتاب لأحدهم فی التاریخ والحدیث مثل تاریخ الأمم والملوک للطبری، والتمهید للباقلانی، والکامل لابن الأثیر»

کامل ابن اثیر و یک جا هم ناقص ابن اثیر می گوید!

 «والریاض النضرة للمحب الطبری، وتاریخ أبی الفدا، وتاریخ ابن خلدون، والبدایة والنهایة لابن کثیر، والصواعق لابن حجر، وتاریخ الخلفاء للسیوطی، وروضة المناظر لابن الشحنة الحنفی، وتاریخ أخبار الدول للقرمانی، وتاریخ الخمیس للدیار بکری، ونزهة المجالس للصفوری، ونور الأبصار للشبلنجی»

همه این ها:

«تجده مشحونا بتلکم الموضوعات المسلسلة، أتوا بها مرسلین إیاها إرسال المسلم، وشوهوا بها صحیفة التاریخ»

چهره تاریخ را با این سیاه و آلوده کردند

 «بعد ما سوّدوا صحائفهم»

صفحات کتاب هایشان را که سیاه کردند

 «وموّهوا بها على الحقائق الراهنة»

آمدند مطالب باطل را به صورت مطالب حق زینت دادند.

الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، المؤلف: الأمینی، عبد الحسین (المتوفی1392هـ)، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت - لبنان، سال چاپ: 1387 - 1967م، ج9، ص247

همچنین  در جای دیگر می گوید:

«شوّه الطبری تاریخه بمکاتبات السری الکذاب الوضاع، عن شعیب المجهول الذی لا یعرف، عن سیف الوضاع، المتروک، الساقط، المتهم بالزندقة»

الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، المؤلف: الأمینی، عبد الحسین (المتوفی1392هـ)، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت - لبنان، سال چاپ: 1387 - 1967م، ج8، ص327

علامه عسکری تعبیر زیبایی دارد. این ها (علامه عسکری و امثال ایشان) عمری در این زمینه کار کردند، یعنی رگ و پوست و استخوان شان با این کتاب های شیعه و سنی عجین شده است.

علامه عسکری در کتاب "نقش ائمه در احیاء دین" دارد:

"مگر نه این است که امروز همه کسانی که می خواهند زندگانی پیامبر (علیه و آله السلام) را بررسی کنند - از اروپاییِ مسیحی و یهودی تا مسلمان مصری و ایرانی - نخستین بار به سیره إبن هشام مراجعه می کنند. اما با کمال تأسف باید بگویم که من پس از سالیان دراز تحقیق و بررسی، معتقدم و این اعتقاد را بر زبان می آورم تا بماند که: هنوز سیره نویسی، حقیقت پوش تر از ابن هشام نیامده است! مگر نه این است که امروز هر کس بخواهد تاریخ اسلام را ببیند یا تحقیق کند، به تاریخ طبری رجوع می نماید و بسیاری از بزرگان علمای مکتب خلفا، او را امام المُورّخین می دانند. اما من معتقدم که او در ترویج مجعولات، گوی سبقت از همه مُورّخان ربوده است. اگر چنین کتاب هایی، مصادر و مدارک دست اول تاریخ اسلام باشند، چگونه ممکن است اسلام فهمیده شود؟ نه، این بت ها که عظیم ترین سدّ راه فهم اسلامند، باید شکسته شوند! از قلم این بنده، تاکنون چهار جلد کتاب طبع شده و در آن ها تاریخ طبری مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. از این مرحمت خداوند مَنّان، شاکرم که به دست این بنده ضعیف خودش، این بُت بزرگ را شکسته است، با این کتاب ها، یعنی دو جلد عبدالله بن سبا و دو جلد مائة و خمسون صحابی مختلق، طبری در نظرِ حقیقت جویِ بی طرف، شکسته شده است!"

ایشان ادامه می دهد:

"ما تا بد آموزان تاریخ اسلام و جَعّالان و تحریف کنندگان را تشخیص ندهیم و تا طبری و ابن هشام و پیروانشان را معتبر بدانیم، نه شخصیت های مُثبت اسلام را خواهیم شناخت و نه شخصیت های منفی آن را! تا این مجعولات در صحنه حدیث معتبر اسلام و تاریخ آن جای دارند، نه خدای اسلام قابل شناخت است و نه پیامبر اسلام، نه علىِّ اسلام، نه خلافت و امامت و وصایت، و نه معاد اسلام"

ایشان آب پاکی روی همه چیز ریخته است. من این کتاب تاریخ اسلامی که آقایان نوشته اند را نگاه می کردم. در تاریخ رسول اکرم جلد اول در تاریخ اسلام حتی در کتابی که اصلاح شده است می آورند. شما ببینید اسمی از تاریخ اسلام شیعه آقایان نیاوردند قلبم به درد آمد.

ببینید دارد مهم ترین منابع تاریخ و سیره رسول خدا را بیان می کند: مغازی ابن اسحاق از این طرف چقدر تعریف و توصیف گویا که از قرآن منزل دارد حرف می زند! سیره ابن هشام، مغازی واقدی، واقدی که همه می گویند کذاب است همه می گویند وضّاع است.

ما شاید 50 تا روایت از اهل سنت داریم که واقدی، وضّاع و کذّاب است.

«مع أنه کذّاب و وضّاع امام المورخین»

این ها را چه کار کنیم؟! طبقات ابن سعد، انساب الاشراف بلاذری، تاریخ یعقوبی، ابن جریر طبری، مروج الذهب مسعودی، البدایة ابن کثیر و تاریخ اسلام ذهبی. گویا شیعه در اسلام کتاب تاریخی ننوشته است ! آن وقت این کتاب می خواهد کتاب درسی برای طلبه بشود!

 این اصلاح شده و چاپ دومش است و مال پژوهشکده حوزه و دانشگاه است. 10- 12 نفری هستند که ما با ایشان مناظره داشتیم و اجازه ندادند مناظره را در سایت بگذاریم گفتند آبرو و حیثیت ما می رود.

تاریخ شیعه، بصائر الدرجات، کفایة الاثر، احادیث ائمه همه چیز دارد امالی شیخ طوسی، کافی جلد 1 کل تاریخ 14 معصوم را آورده. امالی شیخ مفید، ارشاد شیخ مفید، روضة الواعظین، اعلام الوری، مناقب ابن شهر آشوب، کشف الغمه و ... از آن طرف سلیم ابن قیس و ... منتخب الأنوار، اثبات الوصیة...  تمام این ها کتاب هایی است که شیعه نوشته است ما هر چه بخواهیم در این کتاب ها هست. نیازی نداریم برویم از تاریخ طبری و واقدی برای اثبات حقانیت تاریخ شیعه مان بیاورم.

 علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) تمام عمرش را سر 110 جلد کتاب گذاشته است از تمام کتاب هایی که در عصر معصومین نوشته شده مصادر تا عصر خودش آورده است. تاریخ رسول اکرم 4- 5 جلد «ما مِن روایة» در رابطه با تاریخ پیغمبر آورده. شما بیایید نگاه کنید اگر یک روایت ضعیف است رد کنید و اگر روایت صحیح، مستفیض یا متواتر است قبول کنید.

 تاریخ امیر المؤمنین 3- 4 جلد است تاریخ حضرت زهرا، تاریخ ائمه (علیهم السلام)، تاریخ حضرت ولی عصر 3 جلد فقط در رابطه با حضرت مهدی (ارواحنا فداه) دارد. الان این همه امکانات داریم نرم افزار داریم یک چیزی در می آوریم می فهمیم که علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) با امکانات آن روز چقدر تلاش کرده که این روایات و این احادیث و این کتاب ها را جمع آوری و موضوع بندی کرد.

اصلاً موضوع بندی هایی که علامه مجلسی دارد واقعا به یک معجزه شبیه است هر چه هست آن جا آورده است دیگر چه می خواهید؟!

همان جلسه ای که با آقایان در پژوهشکده داشتم گفتم ما به دیگران کار نداریم موسوعه امام کاظم علیه السلام را در 8 جلد نوشتیم، شما چه چیزی از امام کاظم می خواستید که ما در موسوعه نیاوردیم آن وقت سراغ کتب اهل سنت رفتید؟!

موسوعه امام رضا 8 جلد آوردیم کتاب برگزیده سال هم شد از این 8 جلد چه می خواستید که نداشت؟ شما به اندازه 50 صفحه در رابطه با امام رضا نوشتید. چه چیزی می خواستید که در این 8 جلد نبود این 50 صفحه را رفتید از جای دیگر آوردید؟

 نسبت به امام رضا یک حرف هایی آوردند آدم نمی داند گریه کند یا بخندد؟ باز هم آن ها نسبت به مطالب جلد 1 و 2 یعنی حضرت رسول اکرم، حضرت امیر و حضرت زهرا کمی قابل تحمل تر است؛ ما یک اشکالی در رابطه با حضرت زهرا گرفتیم آقایان در چاپ 2 یک سطر درباره حضرت زهرا ننوشتند!

یعنی شما به جای این که مشکل را حل کنید باید صورت مسئله را حذف کنید؟ ! گفتم شیعه 3 تا تاریخ دارد قضیه غدیر، فاطمیه و عاشورا این 3 اساس تاریخ شیعه است.

 قضیه حضرت ولی عصر هم نشأت گرفته از این 3 تا تاریخ است. شما در این 3 تاریخ چه کار کردید؟ آیا در این 3 تا به اندازه 30 صفحه مطلب نوشتید؟! در رابطه با غدیر 2 یا 3 صفحه نوشتند! در رابطه با صدیقه طاهره 2 تا 3 صفحه نوشتند! آیا این هست تاریخ تشیع؟! ما به کجا داریم می رویم؟!

قبل از عید 2 تا جلسه بنا شد آن جا داشته باشیم آقایان از دانشگاه باقر العلوم خواستند گفتیم حرفی نداریم البته اگر نترسند و وحشت نکنند.

پرسش:

استاد ! آنها اجازه ندادند مطالب در سایت بگذارید ولی جهاد تبیین نیاز به کسب اجازه از آن شخص ندارد.

پاسخ:

ما نمی خواهیم با این ها درگیر بشویم یک دفعه با یک وهابی داریم بحث می کنیم مفتضح اش می کنیم آبرو و حیثیتش را می بریم

«یخزی و یبدی عوراتهم»

اگر برخوردهای ما خشن باشد، نتیجه مطلوب ندارد.

پرسش:

حتی اگر از مواضعش برنگردد ؟

پاسخ:

ما دنبال این هستیم که مسئله را روشن کنیم. مثلاً‌ آقای الله اکبری در رابطه با حضرت محسن مقاله نوشت طلبه ها مخصوصاً طلبه های هندی و پاکستانی آن جا قیامت به پا کردند. آقای دکتر جباری جواب نوشت آقای زینبی جواب نوشت. خود ایشان توبه نامه نوشت اظهار پشیمانی کرد ما هم همین را می خواهیم.

پرسش:

کتابشان (تاریخ اسلام) در دانشگاه ها تدریس می شود. توبه نکردند.

برخورد ما با یک بچه شیعه ولو منحرفِ منحرفِ منحرف است با یک سنی یا با یک وهابی باید تفاوت داشته باشد. ما در این جا 90 درصد باید به جذب بگذاریم 10 درصد به دفع بگذاریم که اگر واقعاً‌ دیدیم عناد می کنند قضیه اش فرق می کند.

 مثلا سید محمد حسین فضل الله هر چه نصیحتش کردند این حرفی که زدی درست نیست، بر اشتباه خودش اصرار کرد. مراجع ما به فسق او فتوا دادند آقای وحید، آقای شیخ جواد تبریزی و دیگران علیه او موضع شدیدی گرفتند؛ یعنی تمام آبرویی که در عمرش به دست آورده بود همه را هدر داد. چون بر اشتباه و باطل خود مقاومت کرد.

بعضی از افراد دیگری بودند این ها زیر بار نرفتند. مثلا برقعی هر چه نصیحتش کردند زیر بار نرفت مرحوم آقای میلانی حکم به ارتداد او داد. آقای غروی اصفهان را نصیحت کردند گوش نکرد امام فتوا داد این فاسق است پشت سرش نمی شود نماز خواند، آقای خویی فتوا داد ایشان فاسق است پشت سرش نمی شود نماز خواند.

ما با هیچ کس تعارف نداریم. آیت الله باشد، حجت الاسلام باشد، دکتر باشد. ما 90 درصد هدف مان اصلاح و روشنگری است.

یک مقداری ما باید دقت کنیم این را عرض کردم شاید همچنین اتفاقاتی برای شما در زندگی نه در محدوده بزرگ در محدوده های کوچک بیفتد باید دقت کنیم اول فکر بکنیم و اگر مطلبی نقل می کنیم از صحّت آن مطمئن باشیم. بارها بوده آمدند به ما گفتند فلانی همچنین چیزی گفته است. گفتم صوتش را برای من بیاورید. آوردند دیدم این که به ما خبر دادند با صوتش صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. ولذا ما باید در این قضایا خیلی دقت کنیم.

در مورد پژوهش برای پاسخ به شبهات دوستان کار کنند همین کار کردن ها است که ما را نسبت به شبهات ورزیده می کند. از آن شبهاتی که داشتیم دو تا از شبهات ماند ان شاء الله هفته بعد توضیح می دهیم.

 یکی قضیه اصحاب ائمه بود دوستان هم کار کرده بودند احساس می کنم یک مقداری ناقص بود شبهه ای که عابدینی مطرح می کند می گوید اگر نام ائمه برای اصحاب روشن بود چرا به هر امامی می رسیدند سوال می کردند «أ أنت القائم»

دیگر این که اگر نام ائمه از زمان رسول اکرم، امیر المؤمنین اشتهار داشت و می دانستند که ائمه 12 نفر هستند اسامی شان منتشر شده چرا اصحابی مثل هشام ابن سالم، مثل مؤمن الطاق، مثل زراره و ... امام عصر خودشان را نمی شناختند؟

همین را دوستان به عنوان تحقیق داشته باشند اشکالات را عرض می کنم روایت است زراره وقتی می خواهد از دنیا برود می شنود امام صادق از دنیا رفته است پسرش را می فرستد -روایت صحیحه داریم از امام رضا سوال می کنند حضرت می گوید روایت صحیح است و قضیه درست است.-

پسرش را مدینه می فرستد ببیند امام بعد از امام صادق چه کسی است؟ قبل از این که پسرش از مدینه برگردد مرگ زراره فرا می رسد قرآن را بالای سرش می گیرد می گوید خدایا هر کسی که تو در این قرآن او را به عنوان امام و حجت قرار دادی آن امام و حجت من هست، و از دنیا رفت.

این ها به این استدلال می کنند زراره افقه فقهای اصحاب معصومین از حضرت امیر گرفته تا امام عسکری است این نمی دانست که امام بعد از حضرت صادق، امام کاظم است فرزندش را مدینه می فرستد.

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ، قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی‏ خَلَفٍ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ رُشَیْدٍ، قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ، عَنْ أَخِیهِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ، قَالَ‏ لَمَّا کَانَتْ وَفَاةُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ النَّاسُ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ، وَ اخْتَلَفُوا فَقَائِلٌ قَالَ بِهِ، وَ قَائِلٌ قَالَ بِأَبِی الْحَسَنِ (ع) فَدَعَا زُرَارَةُ ابْنَهُ‏ عُبَیْداً فَقَالَ یَا بُنَیَّ النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِی هَذَا الْأَمْرِ: فَمَنْ قَالَ بِعَبْدِ اللَّهِ فَإِنَّمَا ذَهَبَ إِلَى الْخَبَرِ الَّذِی جَاءَ أَنَّ الْإِمَامَةَ فِی الْکَبِیرِ مِنْ وُلْدِ الْإِمَامِ، فَشُدَّ رَاحِلَتَکَ وَ امْضِ إِلَى الْمَدِینَةِ حَتَّى تَأْتِیَنِی بِصِحَّةِ الْأَمْرِ! فَشَدَّ رَاحِلَتَهُ وَ مَضَى إِلَى الْمَدِینَةِ، وَ اعْتَلَّ زُرَارَةُ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ سَأَلَ عَنْ عُبَیْدٍ، فَقِیلَ إِنَّهُ لَمْ یَقْدَمْ، فَدَعَا بِالْمُصْحَفِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی مُصَدِّقٌ بِمَا جَاءَ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ فِیمَا أَنْزَلْتَهُ عَلَیْهِ وَ بَیَّنْتَهُ لَنَا عَلَى لِسَانِهِ، وَ إِنِّی مُصَدِّقٌ بِمَا أَنْزَلْتَهُ عَلَیْهِ فِی هَذَا الْجَامِعِ، وَ إِنَّ عَقْدِی‏ وَ دَیْنِیَ الَّذِی یَأْتِینِی بِهِ عُبَیْدٌ ابْنِی وَ مَا بَیَّنْتَهُ فِی کِتَابِکَ، فَإِنْ أَمَتَّنِی قَبْلَ هَذَا فَهَذِهِ شَهَادَتِی عَلَى نَفْسِی وَ إِقْرَارِی بِمَا یَأْتِی بِهِ عُبَیْدٌ ابْنِی وَ أَنْتَ الشَّهِیدُ عَلَیَّ بِذَلِکَ! فَمَاتَ زُرَارَةُ، وَ قَدِمَ عُبَیْدٌ، فَقَصَدْنَاهُ لِنُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَسَأَلُوهُ عَنِ الْأَمْرِ الَّذِی قَصَدَهُ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ (ع) صَاحِبُهُمْ.

رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال، النص، ص: 153 رقم 251.

همچنین هشام وقتی به مدینه می آید، هشام با مؤمن الطاق و یک نفر دیگر که 3 نفر هستند دنبال امام می گردند سراغ عبد الله افطح می روند سوال می کنند نمی تواند جواب بدهد بیرون می آیند هشام ابن سالم در مسجد می آید نماز می خواند می گوید خدایا امام ما را به ما معرفی کن نمی دانیم کجا برویم؟ سراغ زیدیه برویم سراغ واقفیه برویم سراغ فطحیه برویم چه کار کنیم؟!

یک روایت است می گوید این ها می گویند ما در کوچه سرگردان بودیم دیدیم یک کسی اشاره کرد خیال کردیم یکی از جاسوسان حکومت است، مؤمن الطاق می گوید به یکی از همراهانم گفتم شما بمان! من می روم که اگر گیر افتادیم شما گیر نیفتی. به دنبال آن شخص رفتم. به من گفت دنبال من بیا. -تصور کردم مرا به اطلاعات می برد!- دیدیم دری را باز کرد گفت این جا بایست اجازه خواست خدمت آقا امام کاظم رفتم حضرت فرمود: «لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَیَّ إِلَیَّ» چند تا سوال از حضرت کردم دیدم دقیقاً‌ جواب داد همان جوابی که امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) می دادند. بعد عرض کردم آقا جان اجازه می دهید به دیگران بگوییم بیایند از نزدیک شما را ببینند؟ حضرت اجازه داد دیگران هم آمدند.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی یَحْیَى الْوَاسِطِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: کُنَّا بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَا وَ صَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ أَنَّهُ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدَ أَبِیهِ فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ أَنَا وَ صَاحِبُ الطَّاقِ وَ النَّاسُ عِنْدَهُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ رَوَوْا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الْأَمْرَ فِی الْکَبِیرِ مَا لَمْ تَکُنْ بِهِ عَاهَةٌ فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ نَسْأَلُهُ عَمَّا کُنَّا نَسْأَلُ عَنْهُ أَبَاهُ فَسَأَلْنَاهُ عَنِ الزَّکَاةِ فِی کَمْ تَجِبُ فَقَالَ فِی مِائَتَیْنِ خَمْسَةٌ فَقُلْنَا فَفِی مِائَةٍ فَقَالَ دِرْهَمَانِ وَ نِصْفٌ فَقُلْنَا وَ اللَّهِ مَا تَقُولُ الْمُرْجِئَةُ هَذَا قَالَ فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی مَا تَقُولُ الْمُرْجِئَةُ قَالَ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ ضُلَّالًا لَا نَدْرِی إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ أَنَا وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَحْوَلُ فَقَعَدْنَا فِی بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِینَةِ بَاکِینَ حَیَارَى لَا نَدْرِی إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ وَ لَا مَنْ نَقْصِدُ وَ نَقُولُ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ فَنَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ رَأَیْتُ رَجُلًا شَیْخاً لَا أَعْرِفُهُ یُومِئُ إِلَیَّ بِیَدِهِ فَخِفْتُ أَنْ یَکُونَ عَیْناً مِنْ عُیُونِ أَبِی جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ لَهُ بِالْمَدِینَةِ جَوَاسِیسُ یَنْظُرُونَ إِلَى مَنِ اتَّفَقَتْ شِیعَةُ جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَلَیْهِ فَیَضْرِبُونَ عُنُقَهُ فَخِفْتُ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ فَقُلْتُ لِلْأَحْوَلِ تَنَحَّ فَإِنِّی خَائِفٌ عَلَى نَفْسِی وَ عَلَیْکَ وَ إِنَّمَا یُرِیدُنِی لَا یُرِیدُکَ فَتَنَحَّ عَنِّی لَا تَهْلِکْ وَ تُعِینَ عَلَى نَفْسِکَ فَتَنَحَّى غَیْرَ بَعِیدٍ وَ تَبِعْتُ الشَّیْخَ وَ ذَلِکَ أَنِّی ظَنَنْتُ- أَنِّی لَا أَقْدِرُ عَلَى التَّخَلُّصِ مِنْهُ فَمَا زِلْتُ أَتْبَعُهُ وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى الْمَوْتِ حَتَّى وَرَدَ بِی عَلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) ثُمَّ خَلَّانِی وَ مَضَى فَإِذَا خَادِمٌ بِالْبَابِ فَقَالَ لِیَ ادْخُلْ رَحِمَکَ اللَّهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع فَقَالَ لِیَ ابْتِدَاءً مِنْهُ لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَیَّ إِلَیَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَضَى أَبُوکَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَضَى مَوْتاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ یَزْعُمُ أَنَّهُ مِنْ بَعْدِ أَبِیهِ قَالَ یُرِیدُ عَبْدُ اللَّهِ أَنْ لَا یُعْبَدَ اللَّهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ لَا مَا أَقُولُ ذَلِکَ قَالَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَمْ أُصِبْ طَرِیقَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَلَیْکَ إِمَامٌ قَالَ لَا فَدَاخَلَنِی شَیْ‏ءٌ لَا یَعْلَمُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِعْظَاماً لَهُ وَ هَیْبَةً أَکْثَرَ مِمَّا کَانَ یَحُلُّ بِی مِنْ أَبِیهِ إِذَا دَخَلْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْأَلُکَ عَمَّا کُنْتُ أَسْأَلُ أَبَاکَ فَقَالَ سَلْ تُخْبَرْ وَ لَا تُذِعْ فَإِنْ أَذَعْتَ فَهُوَ الذَّبْحُ فَسَأَلْتُهُ فَإِذَا هُوَ بَحْرٌ لَا یُنْزَفُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ شِیعَتُکَ وَ شِیعَةُ أَبِیکَ ضُلَّالٌ فَأُلْقِی إِلَیْهِمْ وَ أَدْعُوهُمْ إِلَیْکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ عَلَیَّ الْکِتْمَانَ قَالَ مَنْ آنَسْتَ مِنْهُ رُشْداً فَأَلْقِ إِلَیْهِ وَ خُذْ عَلَیْهِ الْکِتْمَانَ فَإِنْ أَذَاعُوا فَهُوَ الذَّبْحُ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ قَالَ فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَلَقِیتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْأَحْوَلَ فَقَالَ لِی مَا وَرَاءَکَ قُلْتُ الْهُدَى فَحَدَّثْتُهُ بِالْقِصَّةِ قَالَ ثُمَّ لَقِینَا الْفُضَیْلَ وَ أَبَا بَصِیرٍ فَدَخَلَا عَلَیْهِ وَ سَمِعَا کَلَامَهُ وَ سَاءَلَاهُ وَ قَطَعَا عَلَیْهِ بِالْإِمَامَةِ ثُمَّ لَقِینَا النَّاسَ أَفْوَاجاً فَکُلُّ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ قَطَعَ إِلَّا طَائِفَةَ عَمَّارٍ وَ أَصْحَابَهُ وَ بَقِیَ عَبْدُ اللَّهِ لَا یَدْخُلُ إِلَیْهِ إِلَّا قَلِیلٌ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ قَالَ مَا حَالَ النَّاسَ فَأُخْبِرَ أَنَّ هِشَاماً صَدَّ عَنْکَ النَّاسَ قَالَ هِشَامٌ فَأَقْعَدَ لِی بِالْمَدِینَةِ غَیْرَ وَاحِدٍ لِیَضْرِبُونِی.»

الکافی (ط - الإسلامیة)، نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص351 و 352، بَابُ مَا یُفْصَلُ بِهِ بَیْنَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِی أَمْرِ الْإِمَامَة، ح7

تعدادی از روایات این طوری داریم در آن هیچ شک و شبهه ای نیست باید این روایات اولاً بررسی بشود سندی دارد یا ندارد؟

پرسش:

این روایت (لا الی المرجئه...) سندش صحیح است؟

پاسخ:

نه، روایتش را چند روز قبل داشتم نگاه می کردم روایت صحیح نتوانستم پیدا کنم دوستان اگر پیدا کردند خیلی بهتر روایت «لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَیَّ إِلَیَّ»...عرض کردم باید بررسی سندی بشود شاید باشد و دوستان پیدا بکنند.

 این ها را ملاک قرار داده اند و اشکال می کنند که پس نام ائمه (علیهم السلام) که شما مدعی هستید در صحیفه حضرت زهرا بوده است و حضرت رسول اکرم یا امیر المؤمنین نام ائمه را برده اند، امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نام ائمه را برده اند؛ اصحاب خاص ائمه هستند خواص خبر نداشتند پس معلوم می شود که این قضایا نبوده و این ها ساخته و پرداخته شیخ صدوق، شیخ طوسی و امثال این ها است.

این یکی از شبهاتی است که مطرح می کنند البته شبهه از این ها نیست یعنی عابدینی در اصفهان این را مطرح کرده بود قبل از ایشان هم افراد زیادی این را مطرح کردند برقعی مطرح کرده، مصطفی طباطبایی مطرح کرده، قلمداران مطرح کرده، شریعت سنگلجی مطرح کرده و قبل از این ها ابن تیمیه مطرح کرده و قبل از آن هم مطرح بوده است. یک شبهه سابقه داری است یک چیز جدیدی -اول قارورة کسرت فی الاسلام - نیست.

ولی جای تأسف است یک کسی که استاد حوزه است به قول خودش درس خارج تدریس می کند، این شبهات را مطرح می کند این واقعاً جای تأسف است.

 یعنی حوزه های ما دارد به چه سمت و سویی می رود؟ چرا ما باید اجازه بدهیم همچنین افرادی در حوزه ها تربیت بشوند؟ حوزه مقصر است؟ جامعه مقصر است یا نه دشمن های ما قوی هستند دارند این طور نیروها را تربیت می کنند. این ها مرتبط با مخالفین دین و مذهب هستند؟ این ها عقده از نظام دارند ورشکسته سیاسی هستند می خواهند انتقام  ورشکستگی شان را از ائمه بگیرند؟ این ها مسائلی است که یک مقداری باید دقت بشود یا شاید برای این که بخواهند یک مطلب جدیدی بگویند اظهار لحیه ای کنند، این شبهات را مطرح می کنند. من احساس می کنم بعضی از آقایان می خواهند می گویند در این جا نظر نویی بر خلاف نظر دیگران داریم یک نو پردازی می خواهند بکنند.

حتی نسبت به آقای صفری عقیده ام این است -شاید بعدها خلافش اثبات بشود- می خواهد نو پردازی بکند و یک چیز جدیدی بیاورد که مخاطب را بیشتر جذب بکند. می گوید بله 20 سال است ما از این حرف ها می زنیم هیچ اتفاقی هم نیفتاده است!

 ولی از آن طرف می بینیم طلبه هایی که پای درس این ها هستند مخصوصاً طلبه های خارجی یا داخلی اعتقاداتشان متزلزل می شود. چند جا در صحبت هایش دیدم می گوید این ها را من برای شما می گویم بروید سوال کنید!

آخر یک طلبه پاکستانی، افغانی و آفریقایی کجا دسترسی به اساتید دارد برود این سوالات را مطرح کند؟ در حوزه علمیه باشد با همه ارتباط دارند خیلی هایشان زبان خوب بلد نیستند و با اساتید هم ارتباط ندارند مطرح کردن این شبهات برای این ها جز این که ذهن این ها مشوّش شود، چیز دیگری نیست، نتیجه اش این می شود که این ها به کشورشان می روند  و همین شبهات را مطرح می کنند.

من نمونه های زیادی دارم از آفریقا، ترکیه، هند و ... از عزیزانی که از المصطفی رفتند مرکز نشر شبهات ضد شیعی شده اند، جوان های شیعه را به مقدسات شیعه بد بین کرده اند موارد متعددی دارم نه یک مورد دو مورد نتیجه این کار، این می شود و این آقایان (مسئولان جامعة المصطفی) هم توجه به عواقب کار ندارند.

«والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته» 

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها