2024 May 4 - شنبه 15 ارديبهشت 1403
بيانات آيت الله وحيد خراساني درباره اهميت تبليغ و فضايل اصحاب امام حسين (عليه السلام)
کد مطلب: ٩٧٣ تاریخ انتشار: ١٧ دي ١٣٩٢ تعداد بازدید: 1829
اخبار » عمومي
بيانات آيت الله وحيد خراساني درباره اهميت تبليغ و فضايل اصحاب امام حسين (عليه السلام)

عمر گذشت، ما نفهميديم عاشورا يعني چه ؟ كربلا يعني چه ؟ سيدالشهدا كيست؟ اصحاب او كيانند؟ - بعد حجت خدا مقابل قبر اينها: السلام عليكم أيها الربّانيّون - هر جمله اي محيّر العقول است- السلام عليكم يا شيعة الله- كيانند اينها؟!- سلام بر شما اي كساني كه شيعه خدا هستيد - فهم اين كلمات از عهده كه بر مي آيد؟

به گزارش «شيعه نيوز»، آيت الله وحيد خراساني در درس خارج فقه(1392/09/26) فرمودند: خدا برنامه اهل علم را تعيين كرده است و آن، دو كلمه است: تفقه در دين و انذار مردم.

ايشان پس از نقل ماجراي آن شيخي كه با ميرزاي شيرزاي همبحث بود، فرمودند: ميرزا گفت: من از خدا مي خواهم همه علم، عمل ، تدريس ، نمازهاي شبم، همه را در نامه عمل او بنويسند، فقط كاري كه او كرد در نامه من نوشته شود . اگر آن شيخ با آن كارش اين چنين نزد ميرزا آبرومند بود نزد امام زمان عليه السلام چه آبرويي دارد؟ وقت را غنيمت شمريد و مذهب را زنده كنيد. اين فوز عظيم را از دست ندهيد.آيت الله وحيد خراساني در ادامه گوشه هايي از فضايل و عظمت مقام اصحاب امام حسين عليه السلام را برشمردند. متن اين بيانات به شرح زير است:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين واللعن علي اعدائهم الي يوم الدين

برنامه ي اهل علم در دو كلمه است. اين همه دستگاه ها براي برنامه ريزي طلاب، ولي اثري، نتيجه اي؟! ابدا، چرا؟ چون برنامه، برنامه اي است كه خدا معيّن كرده. برنامه ي طلاب معيّن شده ، محتاج به تعيين زيد و عمرو نيست؛ آن برنامه دو جمله است: جمله اول: ليتفقهوا في الدين ، جمله دوم: ولينذروا قومهم. ديگر سوم ندارد. منتها بايد كار كرد اين دو كلمه را فهميد.

وقت را بايد غنيمت شمرد. عمر من و تو چيست؟ بافته است از يك ريسمان ؛ رشته هاي اين ريسمان چيست؟ نفسي كه ما مي كشيم؛ هر نفسي يك رشته را پاره مي كند. خواه ناخواه مي رسد به آخرين رشته فاذا جاء اجلَهم ، ديگر نه تقديمي است ، نه تأخير، چون بافت تمام شد.

هر نفسي بايد محصولي بدهد، آن محصول چيست؟ دو كلمه است: كلمه اولي: التفقه في الدين، فصلش ايام گذشته بود، دوم : ولينذروا قومهم، فصلش دهه آخر صفر است.

خوشا به حال كساني كه فهميدند ، از اين عمر بهره بردند. به ميرزاي شيرازي... . ميرزا خصوصياتي دارد؛ شناختن رجال علم، خودش فني است. ريشه افكار نائيني كه فحل الفحول متأخرين است در افكار ميرزاي شيرازي پيدا مي شود. ميرزا با آن مشاغل علمي ، با آن گرفتاري هاي اجتماعي فرصت ملاقات با احدي نداشت. يك روز يك معمّمي با لباس كهنه اي درِ خانه ميرزا نمايان شد، به حاجب گفت: من به ميرزا كار دارم ، گفت: دسترسي به ميرزا براي اعلام ميسر نيست تا چه برسد به تو. گفت: فقط تو برو به ميرزا بگو: فلاني دم در است. ميرزا مشتغل، با آن همه مشاغل ! دربان آمد، گفت: شيخي است با لباس مندرسي، بر درگاه حاضر شده، اين كلمه را گفت. تا به ميرزا اسم را گفت، رنگ ميرزا پريد ، لباس پوشيد، خود ميرزا آمد تا دم در. شيخ را مقدم بر خودش قرار داد، خودش پشت سر . همه اعلام متحيّر اند، مثل استاد حاج شيخ عبدالكريم، سيد، مثل ميرزا محمد تقي شيرازي، اعيان همه مبهوت اند در اين رفتار.

شيخ را نشاند به مسند خودش، ميرزا جلو [او نشست]، مدتي مكالمه بود خلوت ، بعد هم حركت كرد، ميرزا رفت تا دم در. شيخ رفت. ميرزا همچنان نگاه مي كرد به قد و بالا، تا وقتي از نظر پنهان شد.

همه متحيّر كه اين چه واقعه اي بود. پرسيدند مقربّين كه اين رفتار چه بود؟ اين شخص كه بود؟ گفت: يك كلمه من مي گويم: حاضرم تمام آنچه در همه عمرم انجام دادم، همه را بدهم، كار اين شيخ را در نامه عمل من بنويسند. بهت اصحاب خاص بيشتر شد، پرسيدند: مگر چه داستاني است؟ گفت: من و اين هم بحث بوديم، - خوب فكر كنيد، چه چور بردند و چه جور ما باختيم - گفت: من و او هم بحث بوديم، او از من آينده اش درخشان تر بود، يك روز آمد پيش من ، گفت: من تكليفم را تشخيص دادم، گفتم: چيست؟ گفت: تكليف من اين است، منطقه اي پيدا كردم كه در آنجا ذكري از اهل بيت نيست، همه مردم آن سامان بيگانه اند از مذهب، مي روم آنجا. گفتم چه مي كني؟ گفت: سكني در مسجد مي كنم، بعد هم در مسجد مكتب باز مي كنم، بچه هاي آنها را از الفبا درس مي دهم، كار من اين است ديگر بعد از اين.

ميرزاي شيرازي منقلب ، شرح حال را داد، گفت: رفت در آن منطقه ، زندگي اين جور گذشت بر اين فرد. آشيانه اش مسجد ، آنجا مكتبي تأسيس كرد ، به مردم اعلان كرد: من اطفال شما را مجاني درس مي دهم، مردم هم از خدا مي خواستند. روز از الفبا شروع كرد به آن بچه ها . زندگي هم اين جور گذشت بر اين مرد: شبها كه تاريك مي شد، مي رفت در كوچه ها، نان هاي خشكي كه از سفره ها دور ريخته بودند جمع مي كرد. اين قوتش ، آن كارش. آن بچه ها به ثمر رسيدند، تمام آن منطقه منقلب شد. من از خدا مي خواهم، همه اعمالم را ، علمم، عملم ، تدريسم ، نمازهاي شبم، همه را در نامه عمل او بنويسند، فقط كاري كه او كرد در نامه من[نوشته شود]. جاهدوا في الله حق جهاده.

حالا اين شيخ ، كه پيش ميرزا اين جور آبرومند است، پيش امام زمان چيست؟ اين است كه مغتنم بشماريد دهه آخر صفر، ول معطل نگرديد، برويد در مناطق محروم، زنده كنيد مذهب را. يك گنهگار را اگر توبه بدهيد، يك جاهل به يك مسئله را در همان مسئله دانا كنيد، اجرت چقدر است؟ اجرت اجر احياء تمام بشر است. من أحياها... كسي كه يك انسان را زنده كند، آنچنان است كه تمام ناس را از بدو تا ختم زنده كرده است، بعد هم خود حجت خدا فرمود: إحياء نفس به اخراج اوست از يك گمراهي به يك هدايت، من ضلال إلي هدي . اين فوز عظيم را از دست ندهيد.

از بعد از عاشورا اينجا [در اين مجلس درس] هر روز اين سلام [ السلام عليك يا ابا عبد الله...] خوانده شده است. چه سلامي ؟ آيا فهميديم چيست اين سلام؟ السلام... - گفتنش طاقت فرساست - السلام عليك يا أبا عبد الله وعلي الأرواح التي حلت بفنائك، بعد ديگر باشد. اولاً مخاطب كه بود هر روز؟ شناختيد او را ؟ وعلي الأرواح التي حلت بفنائك، [ آيا] آن ارواح را ما شناختيم؟

ادعا مي كنم و اين ادعا را به قدرت علمي ثابت مي كنم: اگر از شيخ طوسي تا شيخ انصاري جمع بشوند، عاجزند از درك يك روح از آن ارواحي كه حلت بفنائه. دايره اين است، آيا قطر چيست؟ مركز چيست؟ اصحاب او، انصار او، غوغايي است ! عقل مبهوت است.

شب عاشورا - همه مي دانيد - اعلان كرد، گفت: ... از تاريكي شب استفاده كنيد، همه برويد اما هر كدام دست يكي از اهل بيتم را بگيريد و ببريد .حرف دو نفر را مي گويم، آن هم متن كلام تا معلوم بشود همه عاجزند كه درك كنند اينها كه بودند! كه بودند؟ چه كردند؟

مسلم بن عوسجه برخاست. تعبير اين است، كلمات حساب دارد، طرف خطاب كيست؟ آن كسي كه به كرسي نشسته، لوح محفوظ وجود است كتابُ الله مبين است، قلب عالم امكان است ، سِر و عَلَن بر او آشكار است، حرف زدن با او، آن هم با اين جور:

والله... . اول شروع كرد، خدا را به ميان آورد ، گفت: والله لو علمت أني أقتل ثم أحيي ثم أقتل ثم أحرق ثم اُنشر ثم أذري يفعل ذلك بي سبعين مرة - عاجزند عالم از درك اين روح يا نه؟ - والله اگر كشته بشوم، بعد زنده بشوم، بعد از زندگي باز كشته شوم ، بعد از كشته شدن باز سوخته بشوم - دستت را نزديك آتش ببر!!!- ثم أحرق بعد كه سوخته شدم، خاكسترم به باد برود، بعد كه به باد رفت، باز زنده بشود، تا هفتاد مرتبه اين به سرم بياد، ما فارقتك ، از تو جدا نخواهم شد. گفت و نشست.

بعد زهير برخاست. او چه گفت؟ گفت: لوددت أنني قتلتُ ثم اُنشرتُ ثم قتلتُ حتي أقتل هكذا ألف مرة؛ نه يك بار، نه دو بار، هزار بار اگر كشته بشوم، بعد زنده بشوم...، غوغا اين است: هكذا ألف مرة وان الله عز وجل يدفع بذلك القتل عن نفسك وعن أنفس هؤلاء الفتيان من أهلك لفعلتُ . او هم گفت: هزار مرتبه كشته بشوم، زنده بشوم ، اگر به اين هزار مرتبه قاسم بن الحسن تو بماند من از بين بروم ، چه باك؟ بعد كه گفت نشستند.

پله به پله است ، فرمود : ارفعوا رؤسكم، سرهاتان را بالا كنيد، سر را برافراشتند، فرمود: اين غرفه توست، اين غرفه توست، به هر يكي قصر را نشان داد. عالم در قبضه قدرت اوست، سيدالشهداء كيست؟ اصحابش اينان هستند. همه را نشان داد.

آنچه مهم است اين است... : - اينها كيانند؟! چه جور بودند؟! چه جور شدند؟! اولشان چه بود؟! آخرشان چه شد؟ اين كه گفتم از شيخ الطائفه تا شيخ انصاري عاجز است از درك حقيقت فرد فرد اين ارواحي كه حلت بفنائك وأناخت برحلك - خاتم النبيين[صلي الله عليه وآله] با جماعت اصحاب مي رفت در راه - متن حديث اين است - خاتم، عصاره خلقت ، رسيد به يك عده بچه ها ، بازي مي كردند، همان جا دو زانو روي زمين نشست، از ميان اين بچه هايي كه بازي مي كردند، يك بچه را گرفت... - تعبير اين است: - فجلس عند صبي منهم وجعل يقَبل بين عينيه ؛ بعد كه بوسيد بين دو چشم اين بچه را، نشاند روي دامنش ، بوسيد نه يك بار ، نه دو بار ، نه سه بار ؛ همه مبهوت، چه خبر است؟ اين همه لطف يعني چه ؟

بعد گفتند يا رسول الله... ؛ سئل عن علة ذلك، فقال: إني رايتُ هذه الصبي يوماً، من ديدم اين بچه را يك روزي كه با حسين من بود ورأيتهُ ... ورأيتهُ يرفع التراب من تحت قدميه ويمسح به وجهه وعينيه ، اين بچه را يك روزي خودم ديدم كه خاك از زير قدم حسين من بر مي داشت، به چشمش [مي كشيد] فأنا أحبه لحبهِ لولدي الحسين ، او محبوب من است، اين بچه محبوب من است. سلمان مي فهمد يعني چه ؟ حبيب الله مي گويد: اين بچه حبيب من است لحبه لولدي الحسين. همانجا جبرييل نازل شد، گفت: يا رسول الله! اين بچه در روز عاشورا در ركاب حسينت كشته مي شود. اولشان اين بوده كه آخرش اين شده. اين ها اصحاب اويند، خود او كيست؟

مطلب به اينجا تمام نيست، امام ششم مقابل قبر آنها مي ايستاد ، تعبيرش اين است - لا اله الا الله، افسوس! عمر گذشت، ما نفهميديم عاشورا يعني چه ؟ كربلا يعني چه ؟ سيدالشهدا كيست؟ اصحاب او كيانند؟ - بعد حجت خدا مقابل قبر اينها: السلام عليكم أيها الربّانيّون - هر جمله اي محيّر العقول است- السلام عليكم يا شيعة الله- كيانند اينها؟!- سلام بر شما اي كساني كه شيعه خدا هستيد - فهم اين كلمات از عهده كه بر مي آيد؟ - أنتم خيرة الله - اينها را مي گويم كه اگر ذره اين جور است، آفتاب چه جور است؟ اينها ذره هاي او هستند ، دور او مي گردند و اين مقام را دارند، خود او چه مقامي دارد؟ - أنتم خيرة الله ، اختاركم الله ، شما خيره خدا هستيد، خدا شما را اختيار كرده، لأبي عبد الله .غوغا اينجا است: أنتم خاصة الله ، شما همه خواص خدا هستيد. ديگر شرح اين كلمات فرصت ديگري لازم است.

ختم كلام اين است، اينها را مي گويم تا بدانيد قضيه چيست؟ سيدالشهدا كيست؟ ابن عباس ... ، متن مهم است: شيخ المحدثين صدوق راوي است: ابن عباس در شب قتل سيدالشهدا - ظاهراً شب يازدهم بوده است- في ليلة قتل الحسين عليه السلام رأي رسول الله في المنام ، وبيده قارورة...، كيست؟ چيست؟ وبيده قارورة ، يك شيشه در دست خاتم النبيين است، پرسيد يا رسول الله! اين شيشه چيست؟ فرمود: هذا دماء الحسين و اصحاب او أرفعها إلي الله تعالي .

حالا روشن مي شود: از شيخ طوسي تا شيخ انصاري، آيا مي توانند بفهمند چه كردند اينها كه خونشان با خون سيد الشهدا مخلوط شد؟ بعد شخص اول عالم امكان پيغمبر آخر الزمان آمد به كربلا، خون آنها را گرفت، آن شيشه را به ابن عباس گفت : ارفعها إلي الله تعالي ، آن وقت خون يك غلام سياه به كجا رسيد؟ اكسيري كه همه اينها را كيميا كرد او خودش كيست؟ او خودش چيست؟ چه كرده ؟ كار او به كجا رسيده ؟ ما عاجزيم از گفتن. والفجر ، وليال عشر، والشفع والوتر، نهايت امر: يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلي ربك راضية مرضية.

رفت اما كجا رفت؟ خون اصحاب او به عرش رفت ، خود او به كجا رفت؟ لا يدرك ولا يوصف . ارجعي إلي ربك راضية مرضية.كاري كه او كرده است، كدام پيغمبر كرده است؟ فكر كنيد از سينه تا سر چقدر است؟ جاي چقدر جراحت است؟ اين كلام امام ششم است: سيصد و بيست و چند تا... - كمتر از سي - سيصد و بيست و چند تا - متن كلام است - نيزه و شمشير و تير همه اينجا[اشاره به سينه] جمع شد، اما او در چه حال بود؟ إلهي رضاً بقضائك وتسليما لأمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين.

منيع:سايت آيت الله وحيد خراساني


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها