بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هفتاد و سوم 99/12/17
موضوع: اجتهاد وتقلید –اجرای حکم لعان توسط پیامبر
اللهم صلی علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه
در ادامه بحث جلسه گذشته که مسائلی از « شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه» از کتاب «الخلاف» ایشان آوردیم، روایت دیگری ذکر میکنیم(که در منابع اهل سنت است): رسول اکرم فرمودند:
«أنا أولى بكل مؤمن من نفسه، فمن ترك دينا أو ضيعة فإلي»
...کسی که دین بر گردنش است یا عائلهای دارد (و مفلس است) أَيْ أَدَاءُ الدَّيْنِ وَكَفَالَةُ الضَّيْعَةِ الیّ، به عهده من است
«ومن ترك مالا فلورثته وأنا مولى من لا مولى له أرث ماله وأفك عاينه»
...من ولیّ کسی هستم که ولیّ ندارد(و در این صورت) من مال او را به ارث میبرم
و ذمهی او را از حقوقی که به سبب جنایات بر گردنش است،آزاد میکنم.
قَالَ أَبُو دَاوُدَ: "يَقُولُ الضَّيْعَةُ مَعْنَاهُ عِيَالٌ".
قوله: "يفكُّ عانه" يريد عانيه. اصْلُهُ (عَانِيَهُ) حُذِفَ الْيَاءُ تَخْفِيفًا و العاني الأسير.
(در اکثر نسخ ،عانه، آمده)
«والخال مولى من لا مولى له يرث ماله ويفك عاينه »
در صورتی که میت،وارثی از طبقه یک و دو نداشته باشد، دائی وارث اوست.
کتاب: الخلاف؛ نويسنده: الشيخ الطوسي (وفات : 460)، تحقيق: المحققون: السيد علي الخراساني، السيد جواد الشهرستاني، الشيخ مهدي طه نجف / المشرف: الشيخ مجتبى العراقي، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة: ، ج4، ص11
این روایت در اصل در منابع اهل سنت مثل مسند احمد،المعجم الکبیر طبرانی، السنن الکبری نسایی و سنن ابی داوود آمده و یکی است.
روایت دیگر از«تهذیب»:
«مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ اللُّؤْلُؤِيِّ عَنْ زِيَادِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً إِذَا ذَكَرْتُهُ فَسَدَ عَلَيَّ مَا أَنَا فِيهِ»
به قدری بدهکار هستم، وقتی که یادم میآید، حال و اوضاعم به هم میریزد!
«فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا بَلَغَكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) كَانَ يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ
مَنْ تَرَكَ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ ضَيَاعُهُ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً فَعَلَيَّ دَيْنُهُ »
اگر کسی بعد از خودش عائلهای یا دینی داشت(و مفلس بود) ، کفالتش بر عهده من است
« وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَآكُلُهُ »
{قوله صلى الله عليه و آله: فأكله أي: أكله إلى وارثه، مِن وكل يكل(یعنی به وراث میرسانم) أو من الأَكل، أي: إذا لم يكن له وارث. و الأظهر ما في الكافي" و من ترك مالا فلورثته"(عبارت کافی اینطور دارد) و يمكن أن يقرأ ما في هذا الكتاب" فأُكُله" بضم أو بضمتين، أي: مأكوله الذي أبقاه لهم(یعنی ماترکی است که میت برای وراث گذاشته).
و في القاموس: الأُكُل بضم و بضمتين الثمر و الرزق و الحظ من الدنيا}
« فَكَفَالَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) مَيِّتاً كَكَفَالَتِهِ حَيّاً وَ كَفَالَتُهُ حَيّاً كَكَفَالَتِهِ مَيِّتاً»
کفالة پیامبر در زمان حیات و بعد از حیاتشان،فرقی نمیکند و همیشه جاریست
«فَقَالَ الرَّجُلُ نَفَّسْتَ عَنِّي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ.»
آن مرد بدهکار گفت:غصه من را بر طرف کردی، خدا من را فدای تو کند!
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج6، ص211، بَابُ الْكَفَالاتِ وَ الضَّمَانَات، ح11
در اینجا دو مسئله قابل برداشت است، برداشت اول اینکه رسول اکرم وقتی کفالت میکنند، بعد از خودشان بر عهده امام قرار میگیرد، همانطور که در روایت بالا هم خواندیم. یک عبارتی داشتیم که وظیفه امام است.
«وَعَلَى الْإِمَامِ مَاضَمِنَهُ الرَّسُولُ (صلی الله علیه واله وسلم)»
بر امام وقت است آنچه را که پیغمبر ضمانت کرده است.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج13، ص400
ما(ائمة) دینت را اداء میکنیم نگران نباش. با توجه به آن روایت، همین فهمیده میشود.
یک برداشت دیگر هم این است که رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) درست است که به ظاهر از دنیا رفتهاند؛ ولی حیات دارند، شاهد حال ما هستند و در این عالم تصرف میکنند، با توسل به رسول اکرم و درخواست از رسول اکرم آن حضرت دین تو را اداء میکنند.
هردو احتمال میرود که آن مرد میگوید:
«نَفَّسْتَ عَنِّي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ.»
ولی با توجه به روایت قبلی، به ذهنم میرسد که خود امام عهده دار ادای دین او میشوند. روایت دیگری را مرحوم «کلینی» آورده است. البته روایت از «سفیان بن عیینه» است.
او از علمای بزرگ اهلسنت و از فقهای آنهاست، از امام صادق (سلام الله علیه) روایت دارد:
« عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي فَقِيلَ لَهُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ قَوْلُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالاً فَلِوَرَثَتِهِ فَالرَّجُلُ لَيْسَتْ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وِلاَيَةٌ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى عِيَالِهِ أَمْرٌ وَ لاَ نَهْيٌ إِذَا لَمْ يُجْرِ عَلَيْهِمُ اَلنَّفَقَةَ وَ اَلنَّبِيُّ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَنْ بَعْدَهُمَا أَلْزَمَهُمْ هَذَا فَمِنْ هُنَاكَ صَارُوا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا كَانَ سَبَبُ إِسْلاَمِ عَامَّةِ اَلْيَهُودِ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ هَذَا اَلْقَوْلِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عَلَى عِيَالاَتِهِمْ . »
امام صادق عليه السلام فرمايد: پيغمبر صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: من از هر مؤمنى بخود او سزاوارترم و اولويت دارم و پس از من اين سزاوارى را على دارد، به حضرت عرض شد: معنى اين سخن چيست؟ فرمود: فرمايش خود پيغمبر است كه: هر كه بميرد و از خود بدهى يا باز ماندگانى بىسرپرست بجا گذارد، بر عهده من است (كه دينش را ادا كنم و از بازماندگانش سرپرستى نمايم) و هر كه بميرد و مالى از خود بجا گذارد، از آنِ ورثه اوست، پس هر گاه مردى مالى نداشته باشد، بر خود ولايت ندارد و چون مخارج عيال خود را نپردازد، بر آنها حق امر و نهى ندارد، و پيغمبر و امير المؤمنين عليهما السلام و امامان بعد از ايشان بدان ملزم هستند (كه مخارج آنها را بپردازند) از اين رو ايشان نسبت بخود مردم اولويت دارند. و تنها چيزى كه موجب شد همه يهود اسلام آورند، همين سخن رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله بود، زيرا ايشان نسبت بخود و عيالات خود آسوده خاطر شدند.(زيرا دانستند كه نگهدارى و كفالت خود آنها اگر بىسرپرست باشند، و نيز خانواده آنها پس از مرگشان، اگر مخارج و سرپرستى نداشته باشند، بعهده شخص پيغمبر صلّى اللّٰه عليه و آله و پس از آن حضرت بعهده جانشين اوست).
كافي( ط- دارالحديث)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق (تاريخ وفات مؤلف: 329 ق)، محقق / مصحح: دارالحديث، ناشر: دار الحديث، قم، ق 1429، ج1، ص406، بَابُ مَا يَجِبُ مِنْ حَقِّ الْإِمَامِ عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقِّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْإِمَام، ح6
یعنی احساس کردند که سرپرست خوبی توانستند پیدا کنند و آرامش هم داشتند که اگر یک روزی اینها ورشکست شدند، دیگر زن و بچهشان از گرسنگی نمیمیرند.
بحث دیگری که در اینجا مطرح میشود و دلیل بر حکومت سیاسی رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) است، بحث لعان است. یک بحث پیچیدهای است.
اینها در همان عصر نبی مکرم مورد نقد و اعتراض خیلیها بوده است. مرحوم «صاحب جواهر» وقتی که بحث «لعان» را مطرح میکند، اول معنا میکند که مراد از «لعان» چیست، زن و شوهر قسم بخورند و خود را مورد لعن قرار دهند اگر قسم کذب خورده باشند.
چهار مرتبه قسم میخورند و بعد خود را مورد لعن قرار میدهند اگر دروغ گفته باشند،و حاکم اسلامی حکم میکند که اینها دیگر ارتباط زن و شوهری ندارند، لعان اینها به منزله طلاق و حرمت ابدی است.
«والسبب فيها - مضافا إلى ما يدركه العقل من المصالح في ذلك...»
«صاحب جواهر» میگوید اضافه بر اینکه عقل درک میکند مصلحتش را،وقتی فردی زنش را متهم به رابطه نامشروع میکند(و مطمئن است ولی )شاهدی ندارد،اینجا سکوت کند یا حد قذف بخورد؟
یا باید این مرد را به خاطر این تهمت زده بدون بینة، حد قذف بزنند، دیگر این مرد در خانه مرد نیست، دیگر زندگی، زندگی زناشویی نیست، زن اگر منحرف باشد مرتب همین کار را انجام میدهد و مرد هم که نمیتواند شاهد بیاورد، یا باید همینطور دندان روی جگر بگذارد و شاهد رابطه نامشروع همسرش باشد،
صاحب جواهر دو روایت هم اضافه میکنند:
میگویند «سعد بن معاذ» بعد از این نزول آیات:
(وَالَّذِينَ يرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ وَالَّذِينَ يرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ؛ وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ)
و کساني که آنان پاکدامن را متهم ميکنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاي خود) نميآورند ، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد؛ و آنها همان فاسقانند! مگر کساني که بعد از آن توبه کنند و جبران نمايند (که خداوند آنها را ميبخشد) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است. و کساني که همسران خود را (به عمل منافي عفت) متهم ميکنند، و گواهاني جز خودشان ندارند، هر يک از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگويان است؛ و در پنجمين بار بگويد که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد.
سوره نور (24): آیات 4 تا 7
«فقال سعد والله يا رسول الله إني لأعلم أنها حق وأنها من الله ولكن تعجبت»
«سعد بن معاذ» میآید نزد پیغمبر و میگوید که آیات کلام خدا است و حق اما در تحیرم که
«أني لو وجدت لكاعا قد تفخذها رجل لم يكن لي أن أهيجه ولا أحركه حتى آتي بأربعة شهداء»
وقتی که من میبینم آدم پستی با همسر من رابطه دارد، آیا هیچ عکس العملی نشان ندهم و دنبال شاهد چهار بروم
«فوالله لا آتي بهم حتى يقضي حاجته»
تا بروم و 4 شاهد بیاورم، که وقت میگذرد و تمام میشود.
در همین حین بود که «هلال بن امیه» آمد و گفت یا رسول الله من وقت عشاء به خانهام بر گشتم، دیدم نزد همسرم مرد اجنبی است.
«فرأيت مع أهلي رجلا فرأيت بعيني وسمعت بأذني فكره النبي ما جاء به وقيل يُجْلَدُ هِلَالٌ وَيُنَكَّلُ في المسلمين»
با چشمم دیدم که اینها رابطهی نامشروع دارند، و با گوشم حرفهایشان را شنیدم، رسول اکرم کراهت داشتند این حرفها را بشنود. (حتي گفته شده هلال حد خورد و لذا قسمش هم بی اعتبار اعلام شد،تا اینکه فرجی حاصل شد)
چون کسی که حد بخورد، بعد از آن دیگر نمیتواند امام جماعت باشد یا شهادتش قبول نمیشود.
«هلال» برگشت و میگفت امیدوارم که خدای عالم در امرم فرجی برساند، وقتی این آیه نازل شد، پیغمبر فرمود ای «هلال» بشارت که خدای عالم برای تو فرجی رساند.
(در مجمع البیان و تفسیر رازی،اضافه دارد که اول «عاصم بن عدی انصاری» چنین شکایتی مطرح کرده بود) عاصم گفت:
«جعلني الله فداك، إن وجد رجل مع امرأته رجلاً فأخبر جلد ثمانين وردّت شهادته أبداً وفسق، وإن
ضربه بالسيف قتل »
فدایت شوم، اگر کسی مردی را با همسرش دید، اگر آنچه دیده بگوید که هشتاد ضربه حد میخورد، و شهادتش هم برای همیشه در نزد مسلمانها قبول نمیشود، و فاسقش میدانند و اگر او را با شمشیر بکشد که خودش قصاص خواهد شد.
« وإن سكت على غيظ، وإلى أن يجيء بأربعة شهداء فقد قضى الرجل حاجته ومضى»
اگر علی رغم این غصه و غضب ،عکس العمل نشان ندهد و دنبال 4 شاهد برود که زمان میگذرد و مسئله تمام میشود
قال كذلك أنزلت الآية يا عاصم .قال فخرج سامعا مطيعا
پیامبر گفتند حکم همین است،عاصم سامعا و مطیعا برگشت . میگفت:
«اللهم افتح وفرج»
عاصم در راه بازگشت هلال را دید که به همین مسئله دچار شده بود،لذا دو نفری نزد پیامبر رفتند)، «هلال» گفت:
«لقد رأيته على بطنها ...فنزلت الآية، فلاعن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بينهما»
آیه نازل شد و حکم لعان آمد
«وقال لها:إن كنت ألممت بذنب فاعترفي به فالرجم أهون عليك من غضب الله فإن غضبه هو النار»
به آن زن فرمود اگر گناه کردی اعتراف کن(بجای قسم دروغ و قرار دادن لعنت خدا)، رجم بر تو آسانتر است از غضب خدا،غضب خدا آتش دوزخ است.
(روایت در سنن بیهقی، این قضیه و نزول آیه را به سوال عويمر العجلاني نسبت داده)
روایت دومی که ایشان میآورد:
« إِنَّ عَبَّادَ الْبَصْرِيِّ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ كَيْفَ يُلَاعِنُ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ مَنْزِلَهُ فَوَجَدَ مَعَ امْرَأَتِهِ رَجُلًا يُجَامِعُهَا مَا كَانَ يَصْنَعُ قَالَ فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ انْصَرَفَ ذَلِكَ الرَّجُلُ وَ كَانَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِي ابْتُلِيَ بِذَلِكَ مِنِ امْرَأَتِهِ قَالَ فَنَزَلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْحُكْمِ فِيهِمَا فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى ذَلِكَ الرَّجُلِ فَدَعَاهُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الَّذِي رَأَيْتَ مَعَ امْرَأَتِكَ رَجُلًا فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ انْطَلِقْ فَأْتِنِي بِامْرَأَتِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَنْزَلَ الْحُكْمَ فِيكَ وَ فِيهَا قَالَ فَأَحْضَرَهَا زَوْجُهَا فَأَوْقَفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ لِلزَّوْجِ اشْهَدْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّكَ لَمِنَ الصَّادِقِينَ فِيمَا رَمَيْتَهَا بِهِ قَالَ فَشَهِدَ ثُمَّ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمْسِكْ وَ وَعَظَهُ ثُمَّ قَالَ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ شَدِيدَةٌ ثُمَّ قَالَ لَهُ اشْهَدِ الْخَامِسَةَ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْكَ إِنْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ قَالَ فَشَهِدَ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَنُحِّيَ ثُمَّ قَالَ لِلْمَرْأَةِ اشْهَدِي أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّ زَوْجَكِ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ فِيمَا رَمَاكِ بِهِ قَالَ فَشَهِدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا أَمْسِكِي فَوَعَظَهَا وَ قَالَ لَهَا اتَّقِي اللَّهَ فَإِنَّ غَضَبَ اللَّهِ شَدِيدٌ ثُمَّ قَالَ لَهَا اشْهَدِي الْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْكِ إِنْ كَانَ زَوْجُكِ مِنَ الصَّادِقِينَ فِيمَا رَمَاكِ بِهِ قَالَ فَشَهِدَتْ قَالَ فَفَرَّقَ بَيْنَهُمَا وَ قَالَ لَهُمَا لَا تَجْتَمِعَا بِنِكَاحٍ أَبَداً بَعْدَ مَا تَلَاعَنْتُمَا.
من در حضور امام صادق عليه السّلام بودم كه عبّاد بصرى پرسيد: اگر كسى به همسر خود تهمت بزند چگونه او را نفرين مىكند؟
فرمود: مردى به خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله آمد و گفت: اى رسول خدا! اگر كسى به منزل خود وارد شود و مردى را با زن خود همبستر ببيند، چه كارى مىتواند انجام دهد؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله پاسخى نداد و آن مرد به خانهاش بازگشت - اين اتّفاق براى خود آن مرد رخ داده بود - از جانب خداوند متعال وحى آمد و تكليف آن زن و شوهر را معيّن كرد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله پيكى فرستاد و آن مرد را فراخواند و فرمود: تويى كه مرد بيگانه را با همسر خود ديدهاى؟ گفت: آرى.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به او فرمود: برو همسرت را بياور كه خداوند متعال فرمان خود را دربارۀ تو و همسرت نازل كرده است.
آن مرد همسر خود را احضار كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله هردو را بهپا داشت و به آن مرد فرمود: ،چهار نوبت قسم بخور كه من همسر خود را با مرد بيگانهاى در يك بستر ديدهام و اعلام كن كه در اين تهمت كه به همسرت وارد میکنی راستگو هستى.آن مرد چنان كرد.
سپس رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به آن مرد پند داد و فرمود: از خشم خدا بترس كه لعنت خدا سخت است.
بعد از موعظه به او فرمود: در پنجمين نوبت خود را نفرين كن و بگو: لعنت خدا بر تو باد اگر در ايراد تهمت دروغگو بوده باشى. و آن مرد چنان كرد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود تا آن مرد را از وسط اجتماع به كنارى برد سپس به همسر او فرمود: اگر تهمت را دروغ مىدانى، چهار نوبت با قيد سوگند گواهى بده كه شوهرت در ايراد از دروغگويان است. آن زن گواهى داد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به آن زن فرمود: ديگر بس است.
سپس او را موعظه كرد و فرمود: از خشم خدا بترس كه خشم خدا سخت است.
آنگاه فرمود: در پنجمين نوبت خودت را نفرين كن و بگو: خشم خدا بر تو باد، اگر شوهرت در ايراد تهمت راست گفته باشد. آن زن چنان كرد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله بعد از نفرين طرفين، آن دو را بيگانه خواند و از هم جدا كرد و به آنان فرمود: بعد از اين نفرين، ديگر براى هميشه نمىتوانيد با هم ازدواج كنيد.
جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام - نويسنده: نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن
(م 1266)- مصحح: عباس قوچانى- على آخوندى.ناشر:دار إحياء التراث العربي-بيروت- ج34، ص3
من دیدم عبارت صاحب جواهر در حقیقت جامع است و همه را در اینجا جمع کرده است، لذا این متن انتخاب شد .
اگر حکومت بدست مردم است و الهی نیست ،پس این طور قضایا و احکام ،نشانه چیست؟
میگوید اگر ما شهادت بدهیم هشتاد ضربه شلاق میخوریم ،اگر بکشیم، قصاص میشویم و اگر هیچ کاری نکنیم با غصه و غیرتمان چه کنیم. ولذا اینها همه از فروعات سیاست الهی رسول اکرم و ائمة (علیهم السلام) است.
خدا ان شاء الله همه عزیزان را موفق بدارد .
«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»