نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
بررسی دلالت آیات بلاغ بر عدم حکومت (2)
کد مطلب: 15736 تاریخ انتشار: 23 اسفند 1402 - 15:41 تعداد بازدید: 509
خارج فقه الحکومه » فقه
بررسی دلالت آیات بلاغ بر عدم حکومت (2)

(جلسه پنجاه و دوم - 24 10 1402)

 
 
 

 

لينک دانلود
  
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه پنجاه و دوم - 24 10 1402)

موضوع:  بررسی دلالت آیات بلاغ بر عدم حکومت (2) 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سلام علیکم و رحمة الله ؛ در خدمت دوستان هستیم

پرسش:

استاد! یک روایت است که امیر المؤمنین (علیه السلام) به خواستگاری دختر ابو جهل رفتند که حضرت زهرا ناراحت شدند و نزد پیامبر خدا رفتند. پیامبر خدا همان روایت مشهوری را فرمودند هرکس حضرت زهرا را غضبناک کند من را غضبناک کرده است.

هم چنین روایت است که حضرت زهرا نزد پیامبر رفتند و از امیر المؤمنین شکایت کردند امیر المؤمنین رفتند باغی را مثلا چند هزار درهم یا دینار فروختند بعد همه این ها را انفاق کردند، حضرت زهرا نزد پیامبر آمد و شکایت کرد که امیر المؤمنین هیچ درهمی را برای خانه نیاورده است.

حالا اگر فرض را بر صحت بگیریم نه این که غلط است چطوری جواب این طور افراد را بدهیم که قانع بشوند.

پاسخ:

قضیه خواستگاری حضرت امیر (سلام الله علیه) از دختر ابو جهل برمی گردد به مسور ابن مخرمه، مسور ابن مخرمه سال دوم هجری به دنیا آمده است. توفیق ابو علم از اساتید دانشگاه الازهر می گوید این خواستگاری سال دوم هجرت بوده است.

«...خِطبة كانت سنة الثانیة من الهجرة قبل ولادة الحسن فی السنة الثالثة»

فاطمة الزهرا، توفیق ابو علم، صفحه 170

 وقتی که خواستگاری صورت گرفت این آقای مسور یا اصلا به دنیا نیامده بود یا در دامن مادرش داشته شیر می خورده است!

 قضیه اش مشخص است، تمام روایت به مسور برمی گردد. از این جهت هیچ اصل و ریشه ای ندارد. ایشان کسی بود که هوادار خوارج بود.

قال الزبير بن بكار: كانت [الخوارج] تغشاه وينتحلونه.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 391، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

وقتی اسم معاویه می آمده برایش صلوات می فرستاده است:

قال عروة: فلم أسمع المسور ذكر معاوية إلا صلي عليه.

از مسور نشنيدم كه يادي از معاويه به كند و بر او درود نفرستد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 392، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ و تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 5، ص 246، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

 مشخص است که از چنین آدمی چه در می آید!

روایاتی که در رابطه با اعتراض حضرت صدیقه طاهره به حضرت امیر سلام الله علیها است تمام این ها خلاف عصمت صدیقه طاهره است. قبلا عرض کردم این که فاطمه زهرا می گویند پرده های رنگارنگی برای منزلشان تهیه کرده بودند، پیامبر وقتی آن ها را دیدند عصبانی شدند. یا گردنبند و دستبندی برای خودشان تهیه کرده بودند و در دستشان کرده بودند تمام این ها جعلیات است و هیچ سندی ندارد بلکه سندها داد می زند که من از معصوم صادر نشدم اصلا این ها با آیه تطهیر تطبیق نمی کند، با عصمت این بزرگواران تطبیق نمی کند.

این ها اصلا کاری به مسائل دنیوی نداشتند تعبیری حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) دارد می گوید امیر المؤمنین اصلا توجهی به مسائل دنیوی نداشت. یعنی:

«ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَأَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»

لذا این ها اضافه بر این که سندا مشکل دارد و حتی یک سند صحیح ما نتوانستیم پیدا کنیم بلکه سندها همه مخدوش است دیگر بهترین سندش، سندی است که پسر مرحوم طبرسی نقل کرده ایشان متوفای 570 به بعد است ایشان از ابو بصیر نقل کرده که متوفای 150 است. ده – دوازده تا واسطه می خورد تا بخواهد از او روایت نقل کند.

یک روایتی که این طور مرسل است ما نمی توانیم با این روایات ولو این که صد در صد هم صحیح باشد ثقة عن ثقة عن ثقة باشد این ها را عصمت نمی سازد. معصومین (علیهم السلام) اصلا به این مسائل توجه نداشتند.

بعضی ها می گویند برای این که آموزش برای دیگران باشد این کار را کردند آموزش برای دیگران راه های دیگری دارد لازم نیست عصمت اهل بیت زیر سوال برود. یک دست هایی در کار بوده مخصوصا زمان بنی امیه (لعنهم الله) بر این که به یک نوعی بخواهند قداست اهل بیت را زیر سوال ببرند.

حتی نه این طرف بلکه از آن طرف هم من خودم عقیده ام این است خیلی از روایاتی که در رابطه با عایشه نقل می شود این ها هم از جعلیات بنی امیه است. جرأت نکردند شخصیت پیامبر را زیر سوال ببرند، آمدند در مورد عایشه گفتند که ایشان جلوی مرد نامحرم غسل می کرده و به این ها غسل یاد می داده است!

متأسفانه بعضی از عبارت های وقیح و زشتی دارند، از ایشان سوال می کنند اگر چنانچه زن و شوهری همبستر بشوند انزال نشود آیا غسل دارد یانه؟ اگر هم چنین سوالی کردند (باید محترمانه) بگوید غسل ندارد. بعد عایشه توضیح داد پیامبر پیر شده بود .... چنین و چنان می کرد و انزال نمی شد... سخنانی می گوید که اصلا وقاحت دارد این ها مطرح بشود.

نه تنها این ها برای عایشه وقاحت دارد بلکه برای یک  فرد عادی هم وقاحت دارد. کسی که یک جو عقل داشته باشد این ها را مطرح نمی کند. این که عایشه بیاید این طور در ملأ عام مسائل خصوصی بین خودش و رسول اکرم را مطرح کند قابل قبول نیست.

خود اهل سنت نقل کردند هر زن یا مردی مسائل خانوادگیش را در میان مردم مطرح کند احمق است و عذاب دارد. این را خودشان نقل کردند و آن وقت بیاید این مسائل را نقل کند؟!

همچنین از عایشه دارد که پیامبر من را سوار گردنش می کرد تا من رقص را تماشا کنم! گفتن این مطالب خیلی وقیح و زشت است این ها برای این که بتوانند بی بندباری های حاکمان را توجیه کنند این قضایا را نقل کردند.

یا قضیه رضاع کبیرش را بنده معتقدم اصلا همچنین چیزی معقول نیست اصلا کاری ندارم به مخالفت های عایشه که در برابر حضرت علی (علیه السلام) ایستاد این کافی است که شاید هزاران مرتبه بدتر از زن حضرت لوط و حضرت نوح باشد. چرا که رسول اکرم افضل از همه انبیاء است کم مهری در برابر رسول اکرم کم مهری در برابر همه انبیاء است و آن سر جای خودش که در برابر امیر المؤمنین ایستاد ما از آن برائت می جوییم.

 ولی این مسائل غیر عقلائی و احمقانه بیاید در جامعه مطرح بشود این را مگر کسی سفیه یا دیوانه باشد از دیوانه خانه فرار کرده بیرون آمده این مسائل را مطرح کند. یک آدمی که یک جو عقل داشته باشد این مسائل را مطرح نمی کند.

حتی بعضی نقل ها دارد که خود عایشه مردها و جوان ها را شیر می داد که می خواست با آن ها رفت و آمد کند. عایشه ای که اصلا بچه به دنیا نیاورده این چطوری سینه اش شیر دارد که به دیگران شیر بدهد؟!

بعضی افراد که این روایات را جعل کردند از اولیات عقلی بهره نداشتند.

لذا وقتی این روایت ها در صحاح اهل سنت می آید آقایان اهل سنت یک شعری گفته اند که در قافیه اش گیر کرده اند آنها قائلند که صحیحین اصح الکتب بعد از قرآن است هرچه آن جا آمد باید بپذیریم. ما باید در نقل این قضایا دقت کنیم البته برای (وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ) خوب است.

(ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)

با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه‏اي] که نيکوتر است مجادله نماي

سوره نحل (16): آیه 125

پرسش:

استاد! روایت ابن ابی دارم  در قضیه لگد زدن به پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها را بعضی مثل ذهبی مورد نقد قرار داده اند. چه پاسخی باید داد؟

پاسخ:

قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و این که مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و حضرت محسن سقط شد این ها را نقل کرده اند. این بحث را اگر نگوییم متواتر است، به صورت مستفیض نقل شده است.

پرسش:

ذهبی خود شخصیت ابن ابی دارم را زیر سوال برده و گفته کذاب است.

پاسخ:

ابن ابی دارم از افراد مورد اعتماد اهل سنت است و توثیق کرده اند.

  ذهبی در مورد ابن ابی دارم می گوید:

«الامام الحافظ الفاضل، أبو بكر أحمد بن محمد السري بن يحيي بن السري بن أبي دارم كان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه يترفّض»

 سير أعلام النبلاء؛ الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. ج 15، ص 577 ـ 579

ذهبی در این کتاب (سیر اعلام النبلاء) از ابن ابی دارم به امام، حافظ و فاضل تعبیر می کند و فقط می گوید که او تمایل به شیعه داشته است. اما متأسفانه در کتاب میزان الاعتدال او را «کذّاب» معرفی می کند!

أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث. أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م

گویا فراموش کرده درباره او از الفاظ مدح بالایی مثل «الامام» استفاده کرده است! نمی شود کسی را که الامام بگوید از آن طرف کذاب بگوید. ذهبی می گوید کسی که ملقّب به امام باشد هیچ نفیی در مورد او پذیرفته نیست. واژه ی امام یک سپری است که تمام ذمّ ها را برطرف می کند.

همین روایت ابن ابی دارم پدر این ها را در آورده است.

«ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن»

بعد دارد:

«كان مستقيم الامر عامة دهره»

ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج1، ص283

ابن حجر عسقلانی هم در لسان المیزان هم می گوید:

«كان مستقيم الأمر عامة دهره ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب»

آخر عمر همه اش به قول مطاعن خلفاء برایش نقل می شده است.

«أن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن»

لسان الميزان؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقيق: دائرة المعرف النظامية – الهند، ج1، ص268

 در هر صورت...

الان دیگر نرم افزارهای تحقیقاتی، برای محققان کار را تسریع کرده اند. مثلا نرم افزار مکتبه اهل بیت خیلی خوب است. خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را بیامرزد الحق و الانصاف یک سنت حسنه ای گذاشتند، بعد خدا حضرت آیت الله العظمی سیستانی را حفظ کند پیگیری کردند نرم افزار خوبی شده است.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بحث ما در رابطه با آیاتی است که علی عبدالرزاق بر آن استدلال کرده که رسول اکرم حق تشکیل حکومت سیاسی نداشته است.

به آیه 35 سوره نحل رسیدیم:

(وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

مشرکان گفتند: «اگر خدا می ‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمی ‌کرديم؛ و چيزی را بدون اجازه او حرام نمی ‌ساختيم!» (آری،) کسانی که پيش از ايشان بودند نيز همين کارها را انجام دادند؛ ولی آيا پيامبران وظيفه ‌ای جز ابلاغ آشکار دارند؟!

سوره نحل (16): آیه 35

(وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ) اگر خدا می خواست ما غیر از او را عبادت نمی کردیم، (نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ) نه ما و نه پدران ما، اگر می خواست ما چیزی بر خلاف نظر خدا حرام نمی کردیم. بعد ذیلش دارد (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ).

در حقیقت این (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) می خواهد (لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ) را ابطال کند. می گوید خدا اگر می خواست ما بت پرست نمی شدیم. خدا خواسته و به شما ابلاغ کرده است بعد از ابلاغ خدا شما رفتید بت پرستی کردید این در حقیقت بطلان حرف شما است.

اگر مراد شما از مشیت، مشیت تشریعی است خدای عالم به مشیت تشریعی پیامبرانی را فرستاده و به شما ابلاغ هم کرده و حجت هم تمام شده است. اگر مراد شما از مشیت، مشیت تکوینی است در مشیت تکوینی دیگر شما اراده ای ندارید که (لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ) ندارد.

(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ)

چون به چيزي اراده فرمايد کارش اين بس که مي‏گويد باش پس [بي‏درنگ] موجود مي‏شود.

سوره یس (36): آیه 82

و خدای عالم هم در مسائل عبادی به هیچ وجه در این جا بحث مشیت تکوینی ندارد همه مشیت، مشیّت تشریعی است.

(إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا)

ما راه را به او نشان داديم خواه شاکر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس

سوره انسان (76): آیه 3

مرحوم علامه طباطبایی آن چه که در ذهنم است در جلد 12 المیزان هفت – هشت صفحه در مورد (لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ) مطالبی دارد. الان فرصت بحث در این مورد نیست.

فقط آیاتی که لو شاء الله آمده عزیزان دقت کنند:

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ)

اگر خدا مي‌خواست، (همه به اجبار ايمان مي‌آوردند،) و هيچ يک مشرک نمي‌شدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده‌ايم؛ و وظيفه نداري آنها را (به ايمان) مجبور سازي!

سوره انعام (6): آیه 107

(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)

و اگر پروردگار تو مي‌خواست، تمام کساني که روي زمين هستند، همگي به (اجبار) ايمان مي‌آوردند؛ آيا تو مي‌خواهي مردم را مجبور سازي که ايمان بياورند؟! (ايمان اجباري چه سودي دارد؟!)

سوره یونس (10): آیه 99

این ها مشیت، مشیت تکوینی است تشریعی نیست.

 (وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

مشرکان گفتند: «اگر خدا می ‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمی ‌کرديم؛ و چيزی را بدون اجازه او حرام نمی ‌ساختيم!» (آری،) کسانی که پيش از ايشان بودند نيز همين کارها را انجام دادند؛ ولی آيا پيامبران وظيفه ‌ای جز ابلاغ آشکار دارند؟!

سوره نحل (16): آیه 35

 (يكَادُ الْبَرْقُ يخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)

(روشنائي خيره کننده) برق، نزديک است چشمانشان را بربايد. هر زمان که (برق جستن مي‌کند، و صفحه بيابان را) براي آنها روشن مي‌سازد، (چند گامي) در پرتو آن راه مي‌روند؛ و چون خاموش مي‌شود، توقف مي‌کنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مي‌برد؛ چرا که خداوند بر هر چيز تواناست.

سوره بقره (2):‌ آیه 20

(فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَيسْأَلُونَكَ عَنِ الْيتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَيرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)

(تا انديشه کنيد) درباره دنيا و آخرت! و از تو در باره يتيمان سؤال مي‌کنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است. و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد، (مانعي ندارد؛) آنها برادر (ديني) شما هستند.» (و همچون يک برادر با آنها رفتار کنيد!) خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمي‌شناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت مي‌اندازد؛ (و دستور مي‌دهد در عين سرپرستي يتيمان، زندگي و اموال آنها را بکلي از اموال خود، جدا سازيد؛ ولي خداوند چنين نمي‌کند؛) زيرا او توانا و حکيم است.

سوره بقره (2):‌ آیه 220

اگر خدا می خواست شما را به درد سر می انداخت و برخورد با ایتام را از شما می گرفت.

(تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَينَا عِيسَى ابْنَ مَرْيمَ الْبَينَاتِ وَأَيدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَينَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يفْعَلُ مَا يرِيدُ)

بعضي از آن رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم؛ برخي از آنها، خدا با او سخن مي‌گفت؛ و بعضي را درجاتي برتر داد؛ و به عيسي بن مريم، نشانه‌هاي روشن داديم؛ و او را با «روح القدس» تأييد نموديم؛ (ولي فضيلت و مقام آن پيامبران، مانع اختلاف امتها نشد.) و اگر خدا مي‌خواست، کساني که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه‌هاي روشن که براي آنها آمد، جنگ و ستيز نمي‌کردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پيمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولي اين امتها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضي ايمان آوردند و بعضي کافر شدند؛ (و جنگ و خونريزي بروز کرد. و باز) اگر خدا مي‌خواست، با هم پيکار نمي‌کردند؛ ولي خداوند، آنچه را مي‌خواهد، (از روي حکمت) انجام مي‌دهد (و هيچ‌کس را به قبول چيزي مجبور نمي‌کند).

سوره بقره (2):‌ آیه 253

مرحوم علامه طباطبایی یک نکته ای در رابطه با آیاتی که (يضِلُّ مَنْ يشَاءُ وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ) دارد، در این (يضِلُّ مَنْ يشَاءُ) که در (وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ) هیچ مشکلی نیست خدای عالم می فرماید:

(إِنَّ الْفَضْلَ بِيدِ اللَّهِ يؤْتِيهِ مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)

فضل (و موهبت نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسي نيست؛ بلکه) به دست خداست؛ و به هر کس بخواهد (و شايسته بداند،) مي‌دهد؛ و خداوند، واسع [= داراي مواهب گسترده‌] و آگاه (از موارد شايسته آن) است.

سوره آل عمران (3):73

فضل دست خدا است به یکی می خواهد بدهد، به یکی می خواهد ندهد.

«لا یسئل و انتم تسئلون»

مثلا اگر کسی بخواهد به یک بچه اش هدیه بدهد و به یکی ندهد. آن یکی نمی تواند بگوید به من ندادی ظلم کردی. ظلم در کار نیست بخواهد بدهد تفضل است به آن نمی خواهد بدهد.

بله اگر فرض بفرمایید پدر می آید می گوید این فرزندم را من از ارث محروم کردم تمام اموال من را به آن فرزندم بدهید شارع مقدس می گوید تو همچنین حقی نداری. یک سوم اموالت را می توانی هرکاری بکنی ولی نسبت به دو سوم اموالت همچنین حقی را نداری.

یک نکته خوبی علامه طباطبایی دارد می گوید تمام آیاتی که در آن بحث اضلال آمده مسبوق به سوء اختیار عبد است. و البته ایشان آیات را هم خوب جمع کرده است.

«ولم ينسب الله سبحانه في كلامه إلى نفسه اضلالا الا ما كان مسبوقا بظلم من العبد أو فسق أو كفر وتكذيب أو نظائرها كقوله : " والله لا يهدى القوم الظالمين " الجمعة : 5 وعدم الهداية هو الاضلال»

خدای عالم ظالمین را هدایت نمی کند. تعلیق حکم به وصف، مشعر به علیّت است، علت عدم هدایت، ظلم است.

«وقوله: " ويضل الله الظالمين ويفعل الله ما يشاء " إبراهيم : 27 وقوله : " وما يضل به الا الفاسقين " البقرة : 26 وقوله : " ان الذين كفروا وظلموا لم يكن الله ليغفر لهم ولا ليهديهم طريقا إلا طريق جهنم " النساء : 168 وقوله : " فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم " الصف : 5 إلى غير ذلك من الآيات»

ببینید:

«ولم يقل سبحانه فمنهم من هدى الله ومنهم من أضله مع كون ضلالهم ضلال مجازاة لا مانع من اضافته إليه تعالى دفعا لايهام نسبة أصل الضلال إليه بل ذكر اولا من هداه ثم قابله بمن كان من حقه ان يضل وهو الذي اختار الضلالة على الهدى أي اختار ان لا يهتدى فلم يهده الله وحق له ذلك»

الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج12، ص243

اقای طباطبایی در تفسیر المیزان جلد 12 صفحه 243، 244 و 245 در این موضوع بحث کرده است و مطالب بکری هم دارد. من ندیدم دیگر مفسرین به این توضیح و تبیین، داشته باشند. شاید هم باشد بنده ندیدم.

جلد 12 تفسیر المیزان را دوستان حتما مطالعه بفرمایید در این جلد مواردی که می آید: (لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ)

(وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

مشرکان گفتند: «اگر خدا می ‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمی ‌کرديم؛ و چيزی را بدون اجازه او حرام نمی ‌ساختيم!» (آری،) کسانی که پيش از ايشان بودند نيز همين کارها را انجام دادند؛ ولی آيا پيامبران وظيفه ‌ای جز ابلاغ آشکار دارند؟!

سوره نحل (16): آیه 35

یا: (وَلَكِنْ يضِلُّ مَنْ يشَاءُ وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ)

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يضِلُّ مَنْ يشَاءُ وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)

و اگر خدا مي‌خواست، همه شما را امت واحدي قرارمي‌داد؛ (و همه را به اجبار وادار به ايمان مي‌کرد؛ اما ايمان اجباري فايده‌اي ندارد!) ولي خدا هر کس را بخواهد (و شايسته بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و لايق بداند) هدايت مي‌کند! (به گروهي توفيق هدايت داده، و از گروهي سلب مي‌کند!) و يقينا شما از آنچه انجام مي‌داديد، بازپرسي خواهيد شد!

سوره نحل (16): آیه 93

در رابطه با آیات مانند: (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) عرض کردیم بعضی از این ها به صورت مطلق آمده و بعضی ها به صورت مقید آمده، مقیدات تمام مطلقات را از اطلاق می اندازد.

در تفسیر تبیان آمده است:

(وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)

اگر شما (مرا) تکذيب کنيد (جاي تعجب نيست)، امتهايي پيش از شما نيز (پيامبرانشان را) تکذيب کردند؛ وظيفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نيست».

سوره عنکبوت (29): آیه 18

«(فقد كذب أمم من قبلكم) * أنبياءهم الذين بعثوا فيهم وليس * (على الرسول إلا البلاغ المبين) * يعني الا أن يوصل إليهم ويؤدي إليهم ما أمر به»

یعنی رسول اکرم مطالبی را که از طرف خدای عالم بنا بود به این ها ابلاغ کند، به این ها ابلاغ کرده است این ها پیامبر را تکذیب کردند و این تکذیب هم سنت و روش این قوم بوده نه تنها با رسول اکرم با اقوام دیگر و انبیاء دیگر هم بوده است.

(وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) باز هم همین تعبیری که این جا آمده است:

«لكونه بيانا ظاهرا يمكنهم معرفته وفهمه»

التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج8، ص196

وقتی پیامبر آمده به این ها ابلاغ کرده، بر طبق فهم معرفت این ها ابلاغ کرده است.

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيبَينَ لَهُمْ فَيضِلُّ اللَّهُ مَنْ يشَاءُ وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)

ما هيچ پيامبري را، جز به زبان قومش، نفرستاديم؛ تا (حقايق را) براي آنها آشکار سازد؛ سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مي‌کند؛ و او توانا و حکيم است.

سوره ابراهیم (14): آیه 4

با توجه به لسان قوم برای این ها امکان فهم و معرفت بوده است و بعد از این که امکان فهم و معرفت بوده است این ها تکذیب کرده اند. و این ها عمدتا برمی گردد به این که: (وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) یعنی انبیاء حق مطلب را در مسئله هدایت انجام داده اند بعد از انجام هدایت و ابلاغ مبین، مردم سرکشی کردند و این هیچ ارتباط و ربطی به مسائل سیاسی و حکومتی ندارد.

 در جلد 9 صفحه 173 همین تعبیر را ایشان دارد.

«(إلا البلاغ) وهو ايصال المعنى إلى أفهامهم»

التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج9، ص173

تفسیر جوامع الجامع هم همین تعبیری را که مرحوم شیخ طوسی دارد با یک بیان دیگر دارد.

«(فإن أسلموا فقد اهتدوا) * فقد نفعوا أنفسهم حيث خرجوا من الضلال إلى الهدى * (وإن تولوا) * لم يضروك فإنك رسول الله ما عليك إلا البلاغ والتنبيه على طريق الرشد والهدى»

وسیله تو ابلاغ و روشن کردن طریق رشد و هدایت است.

تفسير جوامع الجامع؛ نويسنده: الشيخ الطبرسي (وفات : 548)، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ج1، ص273

همچنین در تبیان، جلد 14، صفحه 19

«فان توليتم فاعلموا إنما على رسولنا البلاغ المبين معناه الوعيد والتهديد كأنه قال : فاعلموا أنكم»

اگر شما از توحید و از ایمان به خدا و پیغمبر اعراض کردید بدانید که:

«قد حق لكم العقاب لتوليكم عما أدى رسولنا من البلاغ المبين»

التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج4، ص19

یعنی در حقیقت (فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) این نیست که پیغمبر فقط برای این ها مطالب را بیان کند و کاری هم به مردم نداشته باشد وظیفه اش بیان کردن و رفتن باشد نه بیان کردن،‌ رفتن نیست. اگر در برابر بیان پیغمبر این ها لجاجت کردند بدانند که خدای عالم (وَعَلَينَا الْحِسَابُ)

(وَإِنْ مَا نُرِينَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّينَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ وَعَلَينَا الْحِسَابُ)

و اگر پاره‌اي از مجازاتها را که به آنها وعده مي‌دهيم به تو نشان دهيم، يا (پيش از فرا رسيدن اين مجازاتها) تو را بميرانيم، در هر حال تو فقط مأمور ابلاغ هستي؛ و حساب (آنها) برماست.

سوره رعد (13): آیه 40

حساب یا حساب دنیوی یا حساب اخروی است.

 (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى)

و هر کس از ياد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قيامت، او را نابينا محشور می ‌کنيم!»

سوره طه (20): آیه 124

یا با جنگ، قتال و امثال این ها است. اخرویش هم مشخص است التبیان جلد 4، صفحه 19؛ جلد 4، صفحه 34؛ جلد 6، صفحه 264 ایشان به تمام این ها استدلال می کند استدلال خیلی زیبایی هم هست . تمام آیاتی که مضمونش (فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ) است، یعنی اتمام حجت از طرف خدای عالم بر مردم انجام شده است. اگر مردم به این اتمام حجت پاسخ مثبت ندادند خدای عالم برای عذاب این ها اقدام خواهد کرد.

باز در ذیل آیه شریفه (وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ) ایشان می گوید خدای عالم از مشرکین نقل می کند اگر ما شرک داریم و غیر خدا را می پرستیم اگر خدا اراده کرده بود

«لم نكن نعبد شيئا من دونه، من الأصنام والأوثان، لا " نحن ولا آباؤنا ولا حرمنا " من قبل نفوسنا شيئا»

التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج6، ص378

نه ما و نه پدران مان بت ها را نمی پرستیدیم. می گوید این همان حرفی است که مجبّره گمراه می زنند می گویند اگر خدا نمی خواست گناه نمی کردیم به قول خیام:

مِی خوردن من حق ز ازل می دانست * گر می نخورم علم خدا جهل بود!

می خوردن تو را خدا می دانست ولی می دانست تو به اختیار می می خوری و نهی هم درباره اش آمده است. تو که بعد از ابلاغ پیغمبر، می خوردی این جا هشتاد ضربه شلاق در انتظار توست نه این که بگویی می نخورم علم خدا جهل بود! نه علم خدا جهل نبود ؛ علم خدا به تو و امثال تو تعلق گرفته است که بإختیارٍ این کار را انجام می دهی، بعد از اتمام حجت این کار را انجام می دهی با لجاجت و مخالفت امر الله این کار را انجام می دهی و تمام این ها هم در دنیا و هم در عقبیٰ مجازات دارد.

این هم بحثی است که ایشان مطرح کرد جلد 6، صفحه 378. در جلد 7، صفحه 454. تبیان حق مطلب را ادا کرده است نزدیک پنجاه و اندی از تفاسیر اهل سنت را دیدم بهترین چیزی که این جا است بیش از این رفتن سراغ دیگران جز خستگی چیز دیگری نیست.

خلاصه فرمایشات مرحوم شیخ طوسی این است: تمامی (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، (وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، (وَمَا عَلَينَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، تمام این ها یعنی «وما علیک إلا إتمام الحجة» که بعد از اتمام حجت، سرنوشت این ها به دست خودشان رقم می خورد. چه سرنوشت خوب و چه سرنوشت بد.

(إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا)

اگر نيکی کنيد، به خودتان نيکی می ‌کنيد؛ و اگر بدی کنيد باز هم به خود می ‌کنيد.

سوره إسراء (17): آیه 7

تفسیر مجمع البیان هم همین تعبیر را در جلد 2، صفحه 200؛ جلد 3، صفحه 412؛ جلد 3، صفحه 426؛ جلد 6، صفحه 187.

بعد یک نکته ای شیخ طوسی دارد:

«(فإن تولوا فإنما عليك البلاغ المبين) * هذا تسلية للنبي صلى الله عليه وآله وسلم، ومعناه: فإن أعرضوا عن الإيمان بك يا محمد، والقبول عنك، وعن التدبر، لما عددته في هذه السورة من النعم ، وبينت فيها من الدلالات، فلا عتب عليك»

بعد از این که همه نعمت ها را برای این ها گفتی ادله را آوردی می گوید هیچ سرزنشی برای تو نیست خیلی خودت را ناراحت نکن زیر سوال نخواهی رفت

 «فإنما عليك البلاغ الظاهر»

مجمع البيان في تفسير القران؛ الطبرسي، الفضل بن الحسن (المتوفى548ق)، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م. ج6، ص187

علامه طباطبایی نکته ظریفی دارد (عزیزان دقت کنند) این نکته، نکته نویی است یعنی بنده در فرمایشات دیگر مفسرین ندیدم. (وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ)

(فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِي لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ)

اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند، (با آنها مجادله نکن! و) بگو: «من و پيروانم، در برابر خداوند (و فرمان او)، تسليم شده‌ايم.» و به آنها که اهل کتاب هستند [= يهود و نصاري‌] و بي‌سوادان [= مشرکان‌] بگو: «آيا شما هم تسليم شده‌ايد؟» اگر (در برابر فرمان و منطق حق، تسليم شوند، هدايت مي‌يابند؛ و اگر سرپيچي کنند، (نگران مباش! زيرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است؛ و خدا نسبت به (اعمال و عقايد) بندگان، بيناست.

سوره آل عمران (3): آیه 20

«(وإن تولوا فإنما عليك البلاغ والله بصير بالعباد) دلالة»

می گوید اولاً این جا دلالت می کند

«اولا على النهي عن المراء والالحاح في المحاجة»

اگر این ها إعراض کردند دیگر با این ها بگو مگو و لجاجت نداشته باش.

«فإن المحاجة مع من ينكر الضروري لا تكون إلا مرائا ولجاجا في البحث»

این یک مسئله است می گوید (فإن تَوَلَّوا) اعراض کردند با این ها کاری نداشته نباش. ثانیاً دلالت می کند:

«على أن الحكم في حق الناس والامر مطلقا إلى الله سبحانه وليس للنبي صلى الله عليه وآله وسلم»

این که نسبت به مردم چگونه قضاوت بشود با خدای عالم است پیغمبر نمی تواند برای این ها حکم تکوینی صادر کند.

«إلا أنه رسول مبلغ لا حاكم مسيطر كما قال تعالى ليس لك من الامر شئ : آل عمران - 128 وقال تعالى لست عليهم بمسيطر : الغاشية – 23»

این که می فرماید «لیسَ لکَ مِن الأمرِ شیئ» بحث سر این نیست که وقتی این ها لجاجت کردند و زیر بار نرفتند کاری به این ها نداشته باش تمام شد رفت. اگر این ها حرف تو را گوش نکردند و فردا توطئه کردند پیغمبر (وَاقْتُلُوهُمْ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ)

(وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيا وَلَا نَصِيرًا)

آنان آرزو مي‌کنند که شما هم مانند ايشان کافر شويد، و مساوي يکديگر باشيد. بنابر اين، از آنها دوستاني انتخاب نکنيد، مگر اينکه (توبه کنند، و) در راه خدا هجرت نمايند. هرگاه از اين کار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند،) هر جا آنها را يافتيد، اسير کنيد! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانيد! و از ميان آنها، دوست و يار و ياوري اختيار نکنيد!.

سوره نساء (4): آیه 89

(فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

(اما) وقتي ماه‌هاي حرام پايان گرفت، مشرکان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره کنيد؛ و در هر کمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است!

سوره توبه (9): آیه 5

 (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ) این ها اگر دزدی کردند، آدم کشتند و ... تمام حدود و دیّات برای تمام مشرکین أعرضوا ثابت است این یک بحث است.

بحث سر این است به مجرد این که این ها کفر ورزیدند پیغمبر بیاید با یک اراده همه این ها را نابود کند نه اینطور نیست. (لَيسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيءٌ)، بلکه خدای عالم اراده می کند قوم حضرت نوح را غرق می کند به سوی قوم عاد و ثمود صاعقه آسمانی می فرستد. (لَيسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيءٌ) مربوط به آن است نه مربوط به حدود، دیات و امثال این ها.

در جنگ بدر

(إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يكْفِيكُمْ أَنْ يمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ)

در آن هنگام که تو به مؤمنان می ‌گفتنی: «آيا کافی نيست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که از آسمان فرود می ‌آيند، ياری کند؟!»

سوره آل عمران (3): آیه 124

تشریع نیست تکوین است خدای عالم اراده کرده است که خدا با ملائکه این ها را یاری کند چون اولین جنگ مسلمان ها است اگر مسلمان ها شکست بخورند خیلی ها از اسلام و دین برمی گردند. در این طور قضایا یک سری عنایات غیبی شامل حال مسلمین برای تقویت روح مسلمان ها می شود.

پرسش:

تکوینی استقلالی ظاهرا نمی شود، ظاهراً جای دیگر دارد:

(مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ)

بگو: «همه کارها (و پيروزيها) به دست خداست!»

سوره آل عمران (3): آیه 154

پاسخ:

بله تشریعی اش هم لله است تکوینش هم لله است ولی در تشریع، برای اتمام حجت یک سری اختیاراتی به نبی مکرم داده شده است.

«وثالثا على تهديد أهل الكتاب والمشركين فإن ختم الكلام بقوله والله بصير بالعباد بعد قوله فإنما عليك البلاغ لا يخلو من ذلك»

این که (وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ) می گوید ای پیغمبر، شما نگران نباش، خودمان می دانیم با این ها چه کار کنیم.

«ويدل على ذلك ما وقع من التهديد في نظير الآية وهو قوله تعالى قولوا آمنا بالله إلى أن قال ونحن له مسلمون»

تا آن جا که:

«فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا وإن تولوا فإنما هم في شقاق فسيكفيكهم الله وهو السميع العليم: البقرة - 137 تذكر الآية أن أهل الكتاب إن تولوا عن الاسلام فهم مصرون على الخلاف ثم يهددهم بما يسلي به النبي ويطيب نفسه فالآية أعني قوله وإن تولوا فإنما عليك البلاغ كناية عن الامر بتخلية ما بينهم وبين ربهم»

آیه ای که اهل کتاب اگر إعراض کردند و مُصرّ بر خلافشان بودند خدای عالم این ها را تهدید می کند به آن چه که موجب تسلیت و آرامش قلب نبی مکرم باشد. آیه نشان می دهد که (إِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ) کنایه از این است که پیغمبر! این ها را به خدا واگذار کن .

«وإرجاع أمرهم إليه وهو بصير بعباده يحكم فيهم بما تقتضيه حالهم ويسأله لسان استعدادهم.»

بعد این جا را دوستان دقت کنند نکته خیلی ظریفی است.

«ومن هنا يظهر أن ما ذكره بعض المفسرين أن في الآية دليلا على حرية الاعتقاد في أمر الدين وأن لا إكراه فيه ليس بوجيه فإن الآية كما عرفت مسوقه لغير ذلك»

الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج3، ص123

این تعبیر را غیر از آقای طباطبایی بنده ندیدم. نکته زیبایی است می گوید این که بگوییم: (فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، (وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، (وَمَا عَلَينَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)، این نشان می دهد مردم در انتخاب عقیده آزاد هستند.

 در انتخاب عقیده آزاد هستند در صورتی است که حجت برای آن ها تمام نشود حجت برای آن ها تمام شد حریّت اعتقاد معنا ندارد. آن لجاجت است هم عقوبت دنیوی و هم اخروی دارد ولذا

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي فَمَنْ يكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

در قبول دين، اکراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنابر اين، کسي که به طاغوت [= بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] کافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محکمي چنگ زده است، که گسستن براي آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.

سوره بقره (2): آیه 256

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) بلافاصله می گوید (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)، (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) یعنی حجت برای شما روشن شد.

اگر تابع رشد شدید «فقد إهتدی» تابع غَیّ شدید عقوبت ها هم در دنیا سراغ شما می آید و هم در عقبیٰ سراغ شما خواهد آمد. ولذا حریّت اعتقاد در صورتی است که اتمام حجتی نباشد آیه (مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ)، (وَمَا عَلَينَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) هیچ ارتباطی به حریّت اعتقاد ندارد. بلکه به عکس هم است این آیات کنار گذاشته می شود می بینیم (وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ)، (فَسَيكْفِيكَهُمُ اللَّهُ) و امثال این نشان می دهد آقایان وقتی اعتقاد فاسد را انتخاب می کنند بعد از روشن شدن هم در دنیا مجازات خواهند شد هم در آخرت

پرسش:

تهدید ضمنی در بر دارد

پاسخ:

تهدید اصلی است ضمنی نیست. تهدید روشن و واضح است این که مسئله برایم روشن شد امام (رضوان الله تعالی علیه) در وصیتنامه خود خیلی واضح و روشن آورده است در رابطه با حدیث ثقلین می گوید اگر برای عوام، عذری باشد برای خواص و علماء عذری پذیرفته نیست. یعنی لجاجتی که در برابر این مسائل دارند ، هیچ فایده ای ندارد. قطعاً گرفتار خواهند شد.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :