2024 December 4 - چهار شنبه 14 آذر 1403
آيا مرحوم كاشف الغطاء (ره) و آيت الله خوئي (ره)، منكر شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند؟
کد مطلب: ٥٠٩٩ تاریخ انتشار: ٢٥ شهریور ١٤٠٢ - ١٤:٠٠ تعداد بازدید: 61756
پرسش و پاسخ » عقائد شيعه
آيا مرحوم كاشف الغطاء (ره) و آيت الله خوئي (ره)، منكر شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند؟

طرح شبهه:

از آيه الله خوئي پرسيده شد: كه آيا روايت شكسته شدن پهلوي زهرا (عليها السلام) صحيح است؟ در پاسخ گفت: طبق رأي مشهور ميان علماء صحيح نيست.

صراط النجاه، ج 3، ص 314.

نقد و بررسي:

با مراجعه به كتاب مورد نظر و مطالعه پرسش و پاسخ مطرح شده در آن، رسوائي مطرح كنندگان چنين شبهاتي بيش از پيش روشن خواهد شد و اصل كلام آيت الله العظمي خوئي بهترين پاسخ به چنين افترائات است؛ از اين رو، ما اصل كلام مرحوم آيت الله العظمي خويي را در اين جا نقل مي كنيم تا وجدان هاي بيدار داوري كنند كه عالمان اهل تسنن چگونه افكار مردم و عوام خود را به بازي گرفته اند تا به مقصودشان كه همان در ناداني ماندن آنان است، برسند.

متن پاسخ آيت الله خويي رضوان الله تعالي عليه:

س 980: هل الروايات التي يذكرها خطباء المنبر، وبعض الكتاب عن كسر « عمر » لضلع السيدة فاطمة ( عليها السلام ) صحيحة برأيكم؟

الخوئي: ذلك مشهور معروف.

سؤال 980: آيا روايات و سخناني كه گويندگان در منابر و بعضي از نويسندگان در كتاب هايشان نوشته و گفته اند كه عمر پهلوي فاطمه (سلام الله عليها) را شكسته، به نظر شما درست است؟

مرحوم آيت الله خوئي در پاسخ فرموده است:

اين روايات مشهور و معروف است.

***************

طرح شبهه:

سخن كاشف الغطاء، كتك خوردن فاطمه را رد مي كند:

علامه كاشف الغطاء مي گويد:

اما داستان زدن زهرا و آسيب ديدن گونه او از آن مواردي است كه نه وجدان، نه عقل و نه احساساتم توان پذيرفتن آن را ندارد. نه به خاطر اين كه آن قوم نمي توانستند آن را انجام دهند؛ بلكه به اين دليل كه خو و سرشت عرب و عادات و تقاليد نيك جاهليت پيش از اسلام كه شريعت اسلام نيز آن را مورد تأييد قرارداد، همانند غيرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به يك مرد عرب اجازه نمي داد كه زني را آن هم در برابر شوي او مورد ضرب و شتم قرار دهد.

الشيخ جعفر، مشهور به كاشف الغطاء، جنه المأوي، ص 135.

نقد و بررسي:

اصل كلام مرحوم كاشف الغطاء:

بخش اول:

أنا لا أبرئ هؤلاء القوم، لكن ضرب المرأة كان في ذلك الزمان عيبا، فمن يضرب امرأة يصبح ذلك عارا عليه وعلي عقبه، ففي نهج البلاغة عن علي عليه السلام:.. ولا تهيجوا النساء بأذي، وإن شتمن أعراضكم، وسببن أمراءكم، فإنهن ضعيفات القوي، والأنفس، والعقول، إن كنا لنؤمر بالكف عنهن وإنهن لمشركات، وإن كان الرجل ليتناول المرأة في الجاهلية بالفهر، أو الهراوة، فيعير بها وعقبه من بعده.

من نمي خواهم اين گروه را تبرئه كنم؛ ولي كتك زدن يك زن زشت است و عيب، هر كسي زني را كتك بزند، هم براي خودش ننگ آور است و هم براي منسوبين به او.

علي عليه السلام مي فرمايد: اگر زن ها آبروي شما را زير سؤال ببرند و يا بزرگان شما را نفرين كنند، آن ها را آزار ندهيد؛ زيرا زن از نظر جسمي و روحي و فكري نقص دارد، ما را از آسيب رساندن به زنان مشرك بر حذر مي داشتند، و در دوران جاهليت حتي اگر مردي زني را اذيت و آزار مي كرد، هم خودش و هم آيندگان پس از او را سر زنش مي كردند.

بخش دوم:

ولكن قضية الزهراء، ولطم خدها مما لا يكاد يقبله وجداني، ويتقبله عقلي، ويقنع به مشاعري، لا لأن القوم يتحرجون ويتورعون من هذه الجرأة العظيمة، بل لأن السجايا العربية، والتقاليد الجاهلية التي ركزتها إلخ....

داستان زهرا سلام الله عليها و سيلي خوردنش را نه وجدان من و نه عقل و مشاعرم آن را مي پذيرد؛ البته نه به اين جهت كه گروه مخالف را از چنين جرأتي بزرگ پاك نمايم؛ بلكه خصلت هاي عربي و تقليد از سنت هاي جاهلي آن را اثبات مي كند.

كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ص 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.

پاسخ بخش اول:

علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء مي نويسد:

در پاسخ مي گوييم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده اند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره مي كنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نمي كند مي گوييم:

كاشف الغطاء، معصوم از خطا و اشتباه نبوده است:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نمي شود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً مسأله اي اگر نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا مي بينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنابراين ضرور است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليل هاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.

هدف او تحريك نشدن احساسات اهل سنت بوده است:

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسان هاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او مي خواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن مي داد، به يقين احساسات وي را تحريك مي كرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت مي داد.

كاشف الغطاء، شهادت حضرت محسن و به آتش كشيده شدن خانه را تأييد مي كند:

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيده اش را بازگو مي كند و با صداي بلند فرياد مي زند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانه اش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبت هاي زهراي اطهر سخن سرايي مي كند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات مي رساند:

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

بباب دار ابنة الهادي تأججه.

وبالخيام ضرام النار من حطب

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمه ها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود.

رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران، إيران.

كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن آن را اجماعي مي داند:

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي مي داند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مي نويسد:

طفحت واستفاضت كتب الشيعة، من صدر الإسلام والقرن الأول، مثل كتاب سليم بن قيس، ومن بعده إلي القرن الحادي عشر وما بعده بل وإلي يومنا هذا، كل كتب الشيعة التي عنيت بأحوال الأئمة، وأبيهم الآية الكبري، وأمهم الصديقة الزهراء صلوات الله عليهم أجمعين، وكل من ترجم لهم، وألف كتابا فيهم، وأطبقت كلمتهم تقريبا أو تحقيقا في ذكر مصائب تلك البضعة الطاهرة، أنها بعد رحلة أبيها المصطفي ( ص ) ضرب الظالمون وجهها، ولطموا خدها، حتي احمرت عينها وتناثر قرطها، وعصرت بالباب حتي كسر ضلعها، وأسقطت جنينها، وماتت وفي عضدها كالدملج.

ثم أخذ شعراء أهل البيت سلام الله عليهم هذه القضايا والرزايا ونظموها في أشعارهم ومراثيهم، وأرسلوها إرسال المسلمات: من الكميت والسيد الحميري، ودعبل الخزاعي، والنميري، والسلامي، وديك الجن، ومن بعدهم، ومن قبلهم إلي هذا العصر. وتوسع أعاظم شعراء الشيعة في القرن الثالث عشر، والرابع عشر، الذي نحن فيه، كالخطي، والكعبي، والكوازين، وآل السيد مهدي الحليين، وغيرهم ممن يعسر تعدادهم، ويفوق الحصر جمعهم وآحادهم. وكل تلك الفجائع والفظائع، وإن كانت في غاية الفظاعة والشناعة، ومن موجبات الوحشة والدهشة، ولكن يمكن للعقل أن يجوزها، وللأذهان والوجدان أن تستسيغها، وللأفكار أن تقبلها، وتهضمها، ولا سيما وأن القوم قد اقترفوا في قضية الخلافة، وغصب المنصب الإلهي من أهله ما يعد أعظم وأفظع.

كتاب هاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشته اند و بلكه همه كتاب هايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شده اند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشم ها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح داده اند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبت هاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كرده اند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.

و شاعراني كه پس از آنان آمده اند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كرده اند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده مي پندارد و انديشه آزاد آن را مي پذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد.

كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.

پاسخ بخش دوم:

آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نمي كنند

اولاً: فرمايش حضرت علي عليه السلام كه كتك زدن زن را عار و ننگ براي عرب دانسته است، به معناي محال بودن چنين عملي نيست كه گفته شود: اصولاً عرب زن را كتك نمي زند؛ بلكه گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشت ترين فجايع را مرتكب مي شوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نمي دانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه مي دانيد، خيزران بچه اش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

خلافت و سياست بي رحم است.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 522، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

المسعودي، أبو الحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ) مروج الذهب، ج 2، ص 34 .

أبو هلال عسكري در توضيح اين ضرب المثل مي گويد:

قولهم الملك عقيم. يراد أن الملك لو نازعه ولده ملكه لم يلبث أن يهلكه فيصير كأنه عقيم لم يولد له.

الملك عقيم؛ يعني اگر فرزند حاكم و يا پادشاه با رياست و حكومتش مخالفت كند، به دست پدر كشته مي شود و اين گونه مي انديشد كه گويا هيچگاه فرزندي نداشته است.

العسكري، الشيخ الأديب أبو هلال، جمهرة الأمثال، ج 2، ص 247، رقم: 1627، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1408هـ - 1988م.

نسبت هذيان به پيامبر (ص) زشت تر است، يا كتك زدن زنان؟

ثالثاً: اگر معاصران پيامبر صلي الله عليه وآله مواظب گفتار و كردار خود بوند تا از آنان سخن ناپسندي در حق رسول خدا و در محضر آن حضرت صادر نشود و بر اين امر تقيد داشته و احترام او را نگه مي داشتند، نبايد اين سخن بي ادبانه را در حالي كه مي شنيد بر زبان جاري مي كردند كه:

إن الرجل ليهجر.

اين مرد هذيان مي گويد.

در صورتي كه بنيانگذار ارزشهاي ديني بايد از پيروي كردن از عادات و تقليد به دور باشد، افزون بر اين، آيا چنين نسبتي به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله شايسته تر است براي ننگ و عار ابدي يا كتك زدن زن و يا خراب كردن خانه و سخنان زشت نثارش كردن؟.

پس اگر در آن روز و در محضر رسول خدا صلي الله عليه وآله از عار و ننگ ابدي مي ترسيدند بايد به طور كلي حرمت پيامبر را رعايت مي كردند نه اين كه در موردي كتك زدن را عار و ننگ بدانند؛ ولي بي احترامي به رسول خدا را نه. و يا فاطمه را مورد تهديد قرار دادن و آتش زدن خانه را انكار كنيم ولي سيلي زدن را بپذيريم.

آيا شايسته است سيلي زدن را عار و ننگ براي عرب بدانيم؛ ولي آتش زدن را يا انكار كنيم و يا آن را عار و ننگ ندانيم؟

تناقض گويي اشكال كنندگان:

رابعاً: آن هايي كه به سخن كاشف الغطاء استناد و استدلال مي كنند، خود آنان در صحت سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه اشكال و ايراد وارد مي كنند و بارها گفته اند: معرفي زن به عنوان موجودي ضعيف؛ هم از جهت روحي و بدني و نقصان در عقل، سخني است غير علمي و ناپسند؛ پس چگونه مي شود در جايي ديگر همين سخن را پايه استدلال خويش قرار داده و بر صحت آن مهر تأييد مي زنند؟

كتك زدن دختران رسول خدا (ص) در كربلا:

خامساً: در حادثه غم انگيز كربلا دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله را افرادي كه دل هايشان آكنده از كينه شده بود، با تازيانه بدون انديشه در عاقبت اين كار زدند، آيا از عار و ننگ ابدي آن و گرفتاري در خشم و غضب پروردگار بي خبر بودند؟

البته ما از شبهه «غيرت عرب مانع از كتك زدن زنان» به صورت جداگانه پاسخ داديم و موارد بسياري از كتك زدن زنان توسط خليفه دوم را از كتاب هاي اهل سنت نقل كرديم.

در پايان اين قسمت به رسوائي ديگري از طراحان بي بضاعت در عرصه شبهه افكني اشاره مي كنيم، اميد آن كه اين گونه افراد از اين پس سنجيده تر عمل كنند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | ن-خ | Iran - Tehran | ٠٤:٤١ - ٢٣ دي ١٣٩٠ |
5
 
17
پاسخ نظر
لعن الله عدوک ياعلي
42 | شيعه | Iran - Tehran | ٠٤:٤٦ - ٢٣ دي ١٣٩٠ |
حرف کاشف اغطا براي شيعيان حجت نيست
43 | محمد صادق كاشف الغطا | Iran - Tehran | ١٨:٢٣ - ١٦ فروردين ١٣٩١ |
قابل تامل است
ممنون بابت مطلبتون
44 | حسين | Iran - Kermanshah | ٢٠:٣٨ - ٠٢ ارديبهشت ١٣٩١ |
4
 
17
پاسخ نظر
لعنت خدا برقاتل مادرمان فاطمه
45 | فاطمه كاشف الغطا | Iran - Tehran | ٠٥:٢٠ - ١٣ ارديبهشت ١٣٩١ |
مجاهدات عالم بزرگوار کاشف الغطا در راه دين غير قابل اغماض است ولي شرايطي را که باعث مي شود کلامي منعقد شود را براي تفسير يک نظر بايد در نظر گرفت.
46 | محمدجعفر_باقرپور | Iran - Tehran | ٢١:٠٤ - ١٨ ارديبهشت ١٣٩١ |
سلام: همانطور که امام خميني(ره)درسعي وحدت بين شيعه وسني بودند مرحوم کاشف القطاء(ره)هم حادثه شکستن حرمت آل الله وجسارت به بيت الزهراءرانفي نفرمودند فقط گردجواب داده اندکه هم سوءال کننده بمنظورش نرسد وهم سعي درنجات اهل تسنن که ازگمراهي واشتباه کهن نجات يابند. هميشه دشمنان دين ازحربه تسنن عليه تشيع استفاده کرده وهنوزهم دراينکارمسروجدي هستند.صحبتيکه بوي تعصب وتفرقه ميدهد آب در آسياب دشمن ريختن است .ضمنا"برادري که به خود اجازه دادند که حريم فقاهت رادرنوردند کارشان بوي همان جر يانات صدراسلام راميدهد 1{حرمت شکني 2{خودبزرگ بيني...منتقد عالم بايداعلم تر باشد يادرحدايشان باشند لطفا"فرمايشاتشان رانزد يک فقيه عنوان بفرمايند وبه وحدت بيانديشند ودرفکرنجات يک مليارد واندي مسلمان که اگردراين امربه معروف ونهي منکر کاري کرديد ويک گمراه رابه محب علي(ع)وفاطمه زهراءصلوات الله عليهم اجمعين وائمه عليهم السلام مبدل فرموديد دنياو آخرت تانرا آباد کرده ايد: آن گليم خويش برون ميبردزموج..........و ين سعي ميکند که نجات دهدغريق را...لطفا"بااحتياط بيشتري درمورد علماوفقها نظربدهيد همه علماء وفقها محبوب مامسلمانان وشيعيان و آيندگان ما مي باشند. اولا" آنها درقيدحيات نيستند که ازنظراتشان دفاع کنند ثانيا"استخراج منظورازکلام درغياب صاحب کلام کاري بس مشگل ودرحدغيرممکن ميباشد.
47 | ميثم تمار ( مجاهد كبير ايت الله شريعتمداري) | Iran - Tehran | ٢١:٤٦ - ١٨ ارديبهشت ١٣٩١ |
سلام عليکم شهادت مادرم افسانه نيست! چند کلامي با کساني که منکر شهادت حضرت صديقه الشهيده سلام الله عليها هستند سخن دارم! اي کساني که منکر شهادت بي بي دو عالم هستيد!‌ اي کساني که در راه پيروي از انديشه هاي جاهلانه عمر بن الخطاب سنگ تمام ميگذاريد! نگاه کنيد! خوب دقت کنيد! اکنون براي دقايقي مغزي که در طي سالها خدمت جاهلانه به عمر به کار نينداختيد اکنون براي لحظاتي به کار بيندازيد! اکنون وقتش رسيده است که براي لحظلتي تعصب و لجاجت خويش را کنار گذاشته و خوب بنگريد! قصد دارم از کتاب سليم بن قيس لالي برايتان ثابت کنم! حال رباي اينکه با اين کتاب اشنا بشويد توضيحي کوتاه ارائه ميدهم !‌ تاب سليم بن قيس هلالي که با عنوان «اسرار آل محمد» به فارسي ترجمه شده از قديمي‌ترين کتب تاريخ بعد از پيامبر است و در روايتهاي امامان شيعه از اين کتاب به «کتاب سليم بن قيس» ياد شده‌است. بعدها برخي کتاب را «کتاب السقيفه» و برخي «کتاب اسرار آل محمد» نام نهاده اند. فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَبْعَثَ إِلَيْهِ فَيُبَايِعَ فَإِنَّهُ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ بَايَعَ غَيْرَهُ وَ غَيْرُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ أَرَقَّ الرَّجُلَيْنِ وَ أَرْفَقَهُمَا وَ أَدْهَاهُمَا وَ أَبْعَدَهُمَا غَوْراً وَ الْآخَرُ أَفَظَّهُمَا [وَ أَغْلَظَهُمَا] وَ أَجْفَاهُمَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ مَنْ نُرْسِلُ إِلَيْهِ فَقَالَ [عُمَرُ] نُرْسِلُ إِلَيْهِ قُنْفُذاً وَ هُوَ رَجُلٌ فَظٌّ غَلِيظٌ جَافٍ مِنَ الطُّلَقَاءِ أَحَدُ بَنِي عَدِيِّ بْنِ كَعْبٍ فَأَرْسَلَهُ وَ أَرْسَلَ مَعَهُ أَعْوَاناً وَ انْطَلَقَ فَاسْتَأْذَنَ عَلَى عَلِيٍّ ع فَأَبَى أَنْ يَأْذَنَ لَهُمْ فَرَجَعَ أَصْحَابُ قُنْفُذٍ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ هُمَا [جَالِسَانِ] فِي الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُمَا فَقَالُوا لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فَقَالَ عُمَرُ اذْهَبُوا فَإِنْ أَذِنَ لَكُمْ وَ إِلَّا فَادْخُلُوا [عَلَيْهِ] بِغَيْرِ إِذْنٍ فَانْطَلَقُوا فَاسْتَأْذَنُوا فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع أُحَرِّجُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَى بَيْتِي [بِغَيْرِ إِذْنٍ] فَرَجَعُوا وَ ثَبَتَ قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ فَقَالُوا إِنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ كَذَا وَ كَذَا فَتَحَرَّجْنَا أَنْ نَدْخُلَ بَيْتَهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ فَغَضِبَ عُمَرُ وَ قَالَ مَا لَنَا وَ لِلنِّسَاءِ ثُمَّ أَمَرَ أُنَاساً حَوْلَهُ أَنْ يَحْمِلُوا الْحَطَبَ فَحَمَلُوا الْحَطَبَ وَ حَمَلَ مَعَهُمْ عُمَرُ فَجَعَلُوهُ حَوْلَ مَنْزِلِ عَلِيِّ وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيْهِمَا ع ثُمَّ نَادَى عُمَرُ حَتَّى أَسْمَعَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ ع وَ اللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ يَا عَلِيُّ وَ لَتُبَايِعَنَّ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِلَّا أَضْرَمْتُ عَلَيْكَ [بَيْتَكَ النَّارَ] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ فَقَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ بَيْتَكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ ع وَ صَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص: 586 عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارى كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر;کسي باقى نمانده مگر آنكه بيعت كردهاند. ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگتر و دورانديشتر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشنتر بود. ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت: قنفذ را مىفرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است و نيز ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين عليه السّلام فرستاد و عدهاى كمك نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گر نه بدون اجازه وارد شويد. آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمىدهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانهاش شويم خوددارى كرديم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان عليهم السّلام قرار دادند. سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش مىكشم»! حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گر نه خانهتان را به آتش مىكشيم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمىترسى كه به خانه من وارد مىشوى» «»؟! ولى عمر ابا كرد از اينكه برگردد عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد ! حضرت زهرا عليها السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند» __________________ خوب توجه نموديد! اکنون به روايات ديگر توجه کنيد!‌ هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اکرم (ص) آمدند که وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و… موجب قتل محسن طفلى که هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانکه ابن ابى دارم – آنکه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل… کان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده – جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نکوهش گروهى قرار گرفت. «کان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه کان اکثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. » سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578. روشن است زنى که در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و… مريض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است که ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانکه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: «إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة» اصول کافي، ج 1، ص 381، ح 2. با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انکار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد که فرياد برآورند که: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساکت باش؟ مگر ممکن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاک مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و…. مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» و پيامبر اکرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟ شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا کتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة کلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين کتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تکرار کرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاک سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و… ذکر کرده؟ ومى گويد: چون فاطمه وفات کرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاک سپرد وابوبکر را خبر نکرد وخود بر او نماز گزارد. فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابکر و صلّى عليها… صحيح بخارى، ج 3، ص 253، کتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704. چرا کراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذکر کرده؟ … أن ائتناو لا يأتنا احد معک کراهيّة لمحضر عمر. اي ا منکرين شهادت مادرم فاطمه 18 ساله ! اکنون چه ميگوييد!‌ايا شما منکر وجود اين روايات ها هستيد!‌ ايا شما منکر حمله وحشينه عمر بن الخظاب در کوچه ها براي گرفتن بيعت به سوي برترين بانوي دو عالم هستيد! واي بر شما! واي بر کساني که اينگونه در حق خود و پيغمبر خود ظلم ميکنند! واي بر کساني که سعي در نفي شهادت بانو دو عالم دارند! چرا قبر تنها يادگار پيامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرا، مسلم آورده‏ است که: على (ع) ابوبکر و عمر را کاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟ قال عمر لعلى وعباس: « فرأيتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً… فرأيتماني کاذباً آثماً غادراً خائناً… » صحيح مسلم، ج 4، ص 28، کتاب الجهاد و السير، باب 15 حکم الفئ، حديث 49. اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله اشهد ان عليا ولي الله هو حيدر بابا
48 | محمد | United States - Chicago | ١٥:٤٤ - ٢١ فروردين ١٣٩٢ |
من از اهل سنت هستم.ممنون از مطالب شما كه قابل تـامل است.اين روايت ها را من در صحيح بخاري ديدم
1 |عبدالله|Iran - Tehran |١٠:٢٢ - ٣٠ دي ١٣٩٧ |
0
 
0
درود و رحمت حق بر امثال برادر عزیز و بزرگوارم محمد آقا.
بسم الله الرحمن الرحیم
...وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (17)الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ‏ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)... صدق الله العلی العظیم و صدق رسوله الامین الکریم صلی الله تعالی علیه و آله وسلّم
2 |رضایی رافضی|Germany - Falkenstein |٢١:٢١ - ٠٤ مرداد ١٤٠٢ |
1
 
0
درود خداوند بر شما
49 | سيد محمد موسوي | Iran - Khorramshahr | ١٠:٣١ - ٢٩ دي ١٣٩٢ |
كتاب سليم بن قيس غير موثوق وغير ثابت بالنسبة اليه كما يذكره الشيخ المفيد(ره) حيث قال في تصحيح الاعتقاد:{ غير أن هذا الكتاب غير موثوق وقد حصل فيه تخليط وتدليس،فينبغي للمتدين أن يجتنب العمل بكل ما فيه ولا يول على جملته والتقليد لروايته،وليفزع الى العلماء فيما تضمنه من الاحاديث ليوقفوه على الصحيح منها والفاسد.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:در مقابل نظريه شيخ مفيد نظريات ديگري نيز وجود دارد؛ مرحوم نعماني در كتاب الغيبة: ان كتاب سليم بن قيس هلالي اصل من اكبر كتب الاصول التي رواها اهل العلم حملة حديث اهل البيت)ع) واقدمها وأن جميع ما اشتمل عليه هذا الاصل انما هو عن رسول الله(ص) واميرالمؤمنين(ع) والمقداد والسلمان واباذر ومن جري مجراهم فمن شهد رسول الله واميرالمؤمنين وسمع منهما وهو من اصول التي ترجع الي الشيعه و تعول اليها . مرحوم صاحب وسائل الشيعه نيز در خاتمه كتاب وسائل در فائده چهارم, راجع به كتاب سليم بن قيس مي‏ گويد: من الكتب المعتمدة التي قامت القرائن علي ثبوتها وتواترت عن مؤلفيها او علمت صحت نسبتها اليه بحيث لم يبق فيه شك صاحب وسائل نيز همانند نظر نعماني مي‏ گويد كتاب سليم از كتب معتمده است و بر ثبوت آن قرائني قائم شده است و نسبت به صحت اين كتاب به مؤلفش علم داريم و هيچ ترديدي نداريم

در مورد انتساب كتاب سليم بن قيس به مولف و صحت مطالب آن به طور مفصل در سايت در آدرس ذيل در قسمت نظرات پاسخ گفته شده است :



ثانيا:از آنجا که در برخي از نسخ کتاب سليم تدليس ‏هايي شده است؛ بويژه اينکه در آن زمانکه معاندت با شيعه بسيار زياد بوده است؛ و دنبال اين بودند كه بالاخره يكي از كتب شيعه را پيدا كنند و چيزهايي در آن داخل كنند و آن را از اعتبار ساقط كنند و در زمان قديم كسي كه مي‏ خواسته كتاب سليم را داشته باشد, مي‏ رفت کتاب را از كسي كه داشت مي‌گرفت و آن را استنساخ مي‌کرد و از روي آن مي‌نوشت. لذا احتمال اين هست که آن نسخه كه دست شيخ مفيد بوده با نسخه‌اي كه دست مثلا نعماني بوده, فرق داشته است و آنها با نگاه به آن کتابهاي موجود در نزد خود چنين برداشتي داشته اند همچنانکه خود شيخ مفيد با گفتن اين حرف که وقد حصل فيه تخليط وتدليس در آن تخليط و تدليس وجود دارد.مشخص کرده اند در کتاب سليم تحريفي صورت گرفته است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
50 | علی | Iran - Gorgan | ٠٦:٥٢ - ٢١ اسفند ١٣٩٣ |
1
 
13
پاسخ نظر
کار این وهابی ها تهمت وافترا به علمای شیعه است وقسمتی از کتاب رامی بینند اماجواب واستدلال علمای ربانی وپاک شیعه را نمی بینند.عجزوناتوانی درکلام واستدلال شبکه های وهابی کاملا پیداست وفقط با مغلطه وسفسطه وشلوغ بازی رفتار می کنند.
51 | محمد زمانی | Iran - Shiraz | ١١:٢٨ - ٠٦ ارديبهشت ١٣٩٤ |
سلام برشما , اختلاف بین آیت الله و آیت الله العظمی تا چه اندازه است ؟ چرا گاهی در ذکرنام بعضی از مراجع لفظ آیت الله العظمی بکارنمیرود ؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اصطلاح آيت الله العظمي براي آن عالمي بکار مي رود که مجتهد و داراي رساله است
اما عالمي که مجتهد باشد اما توضيح المسائل نداشته باشد، العظمي در خصوص او استعمال نمي شود
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
52 | علی | The Netherlands - Amsterdam | ١١:٥٠ - ٠٩ ارديبهشت ١٣٩٤ |
سلام
یه سوالی برای من پیش اومده که هر چی فکر کردم نتونستم توجیه اش کنم ماجرای استقبال ابوزرعه از امام رضا(ع) و درخواست نقل حدیث از ایشان که در منابع فریقین بهش اشاره شده با توجه به سال ورد امام رضا(ع) به ایران و سال تولد ابوزرعه چطور توجیه میشه؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند برخي گفته اند ابوزرعه در سال 200 و خورده اي متولد شده است اما طبق قرائني مي شود ثابت کرد که ولادت او قبل از اين بوده زيرا وي از اساتيدي نقل روايت کرده است که آنها در سال 211 وفات کرده اند همچنانکه ذهبي از ابن ابي حاتم نقل کرده است: أبا زرعة سمع من عبد الله بن صالح العجلي والحسن بن عطية بن نجيح وهما ممن توفي سنة احدى عشرة ومئتين. ابوزرعه از عبد الله صالح و حسن بن عطيه نقل روايت کرده است و اين دو در سال 211 فوت کرده اند
سير أعلام النبلاء محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي
ج 13 ص 65
با اين بيان وقتي او از اين دو استاد که در اين سال از دنيا رفته اند، ممکن است نقل روايت کند، مي شود برداشت کرد که او معاصر امام رضا عليه السلام بوده است لذا نقل او از امام نيز مشکلي ندارد و امکان دارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
53 | مجتبی دهقانی | Iran - Yazd | ١٩:١٧ - ٠٢ تير ١٣٩٤ |
سلام
ممنون از شما که به شبهی که توی ذهن ها بود جواب دادید
54 | سید | Iran - Tehran | ٢٠:٥٤ - ٢١ اسفند ١٣٩٤ |
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question
55 | محمود | Iran - Kermanshah | ١٠:٥٨ - ٠٨ اسفند ١٣٩٥ |
ایا بنظرتان علی از ناموسش دفاع نکرد میتواند خلیفه مسلمانان شود پس به چه دردی میخورد

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
به صورت متواتر نقل شده است که پيامبر صلي الله عليه و آله قضيه عذاب ياسر و همسرش سميه را در مکه مي ديديد اما خود صبر کرده و آنها را نيز به صبر دعوت مي کرد
أخبرنا إبراهيم بن عصمة العدل ثنا السري بن خزيمة ثنا مسلم بن إبراهيم ثنا هشام بن أبي عبد الله عن أبي الزبير عن جابر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مر بعمار وأهله وهم يعذبون فقال أبشروا آل عمار وآل ياسر فإن موعدكم الجنة صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 438
مگر پيامبر (ص) از حضرت علي (ع)شجاعتر نبود ؟چرا در مکه وقتي حضرت سميه را با وضع فجيعي مي کشتند دفاع نکرد؟ آيا کسي مي‌تواتند بگويد پيامبر شجاعت نداشت؟!!! چرا پيامبر از اين همه اصحابش که در مکه کتک مي خوردند دفاع نکرد آيا نمي توانست با شجاعتي که داشت از آنها در مقابل دشمنان دفاع کند؟! آیا این حرفی که در خصوص حضرت علی (ع ) گفتید حاضرید در خصوص پیامبر (ص
از اين بالاتر چرا خود خداوند وقتي پيامبرانش را با بدترين جنايت مي کشتند چرا از آنها دفاع نکرد؟!! آيا خدا عاجر بود که از اينکه از رسولانش دفاع کند ؟
چطور عثمان که نتوانست از زنش دفاع کند می تواند خلیفه بشود اما حضرت علی (ع) نمی تواند !!! شما برای توجیه کارهای برخی حاضرید تمام واقعیات تاریخی حتی سیره پیامبر (ص) را نیز نادیده بگیرید!!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |ایمان|Iran - Hamadan |١٧:٣١ - ٢٥ آبان ١٣٩٧ |
0
 
7
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
56 | حمید | Iran - Tehran | ٠٦:٣٦ - ١٥ ارديبهشت ١٣٩٦ |
سلام
1.یکی از دوستان شبهه انداختند جوابی نداشتم. گفتن این سیدهایی که میبینیم در حرم ها و اماکن مذهبی که سفید پوستن نسلهای قدیمشون سید نیستن... عرب سیاه پوست بوده 1400 سال پیش یا پوست تیره ای داشته چطور شده الان طرف یا روحانی در خیابان از برف سفیدتره ولی سید هست و عمامه سیاه داره ؟
2.حدیث اینکه امام زمان گفتند من حضرت زهرا را الگوی خوبی برای خود میدانم آیا از نظر سندی کاملا صحیح است؟
*قبلا در سایت دیدم نوشتید پیامبر از همه برتر بودند بعد حضرت علی بعد حضرت زهرا و در آخر بقیه ائمه اطهار.
3.قبلا متوجه شدیم جریان ازدواج مولا علی با دختر ابوجهل ساختگی هستش... ولی در مطلبی که جدیدا در سایت گذاشتید درباره حدیث فاطمه بعضه منی نوشته بودید ولی اینکه پیامبر بر بالای ممبر رفته و این جمله رو گفتند حقیقت داشته چون میخواستن به جاعلان حدیث گوشزد کنند بیشتر از این فاطمه را نرنجانید.
چطور وقتی حدیث جعلی هستش جاعلان روایت کننده این حدیث واقعی هستش؟ مگه میشه ؟ اگر پیامبر بابت این موضوع رفته بالای ممبر و این جمله معروف رو گفته یعنی جریان خواستگاری هم صحت داشته ... طبق گفته جدید شما و مطلب جدید سایت. لطفا کامل توضیح دهید. ممنونم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
چه کسی گفته است تمام عربها سیاه پوست هستند!!! سیدها نسلشان به ائمه بر می گردد که زیباترین افراد از نظر چهره بودند
در خصوص چهره ظاهری پیامبر (ص) آمده است: چهره حضرت مثل شب چهارده می درخشید
كان رسول الله صلى الله عليه وسلم ... وجهه تلألؤ القمر ليلة البدر أطول من المربوع وأقصر من المشذب . . . كان عنقه جيد دمية في صفاء الفضة معتدل الخلق
الأحاديث الطوال ج 1، ص245، ح 29
در خصوص حضرت علی (ع) آمده است: صورتش زیبا بود
حسن الوجه ، كأنه القمر ليلة البدر ، حسنا .
كشف الغمة ـ ابن ابي الفتح اربلي ـ ج1 ، ص 75 و 76
ابن اثير مي نويسد :
عن مدرك أبو الحجاج، قال: «رأيت علياً يخطب وكان من أحسن الناس وجهاً.»
على را در حال خواندن خطبه ديدم و او زيباترين مردم بود.
أسد الغابة ابن الأثير: ج 4، ص 39
و یا در برخی از منابع آمده است که امام صادق (ع) ظاهری زیبا داشتند. همچنین مشهور است که حضرت صادق (ع) بلند قد بوده، چشمانی آبی و پوستی سفید داشتند.
هر چند باید نسل سیدها احزار شود که آیا واقعا به ائمه می رسد یا نه اما اینطور نیست که باید سیاه باشند
در خصوص سوال دوم روایت به این صورت می باشد
في ابنة رسول‏ اللّه‏ لي‏ اسوة حسنة
بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال ج‏11-قسم-1-فاطمةس ؛ ص10
روایت سوم که نقل کردید جریان ازدواج حضرت علی (ع) با دختر ابوجهل افسانه ای بیش نیست اما باید به این نکته توجه داشت که اگر ما به قسمت بضعه منی استناد می کنیم از باب احتجاج هست برای طرف مقابل که قبول دارد
ثانیا: بضعه در غیر جریان مورد نظر نیز ذکر شده است
جهت اطلاع به این آدرس رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
57 | رضا | Germany - Falkenstein | ١٣:٠٤ - ٠١ بهمن ١٣٩٩ |
باسلام
در حال تحقیق در موضوع فرق و مذاهب هستم به دو مشکل برخوردم دو متن ذیل را اگر عربی آن را برایم پیدا کنید ممنون میشم
البته خودم خیلی گشتم اما نتونستم پیدا کنم
1.
زرقانی مالکی بیان میکند:«احادیث زیادی در مواخات پیامبر(ص)باعلی(ع) وارد شده است وآن راترمذی نقل نموده وحسن دانسته وحاکم نیز نقل وصحیح دانسته68 شرح المواهب اللدنیه ج1 ص 273

2
ملا علی قاری می نویسد : « وقتی آیه مباهله...نازل شد پیامبرصلی الله علیه واله وسلم ، علی را فرا خواندوبه جهت قرابت وبرادری که میان آنها بود او را در جایگاه نفس خویش قرار داد » مرقاة المفاتيح ، ملا علی قاری ج5ص 589

با تشکر از همکار شما بزرگواران

پاسخ:
با سلام
وجاءت أحاديث كثيرة في مؤاخاة النبي صلى الله عليه وسلم لعلي، وقد روى الترمذي وحسنه الحاكم وصححه
شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه جلد : 2 صفحه : 191
http://lib.eshia.ir/44823/2/191/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%87

عن سعد بن أبي وقاص قال : لما نزلت هذه الآية ) أي المسماة بآية المباهلة ندع أبناءنا وأبناءكم أولها : فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم آل عمران 61 دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا ) فنزله منزلة نفسه لما بينهما من القرابة والأخوة
مرقاة المفاتيح ج 11 ص 286

موفق و موید باشید
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها