سؤال كننده : محب اهل البيت
طرح شبهه:
آيا شهادت محسن با اين سخن پيامبر كه خطاب به فاطمه زهرا (س) فرمود: تو نخستين كس از اهل بيتم هستي كه به من ملحق مي شوي، در تعارض نيست؟
طبق روايت هاي متواتر سني وشيعه، فاطمه رضي الله عنها نخستين فرد از اهل بيت بود كه پس از رحلت رسول خدا (ص) به آن حضرت ملحق شد.
از طرف ديگر طبق ادعاي شيعه، محسن شهيد، برادر حسن وحسين وپسر حضرت فاطمه عليهم السلام مي باشد؛ يعني او از اهل بيت است؛ ولي او زودتر از مادرش از دنيا رفته است.
آيا رسول الله (نعوذ بالله) اشتباه گفته است، يا اصلا محسني در كار نبوده؟
نقد و بررسي:
اين كه حضرت محسن عليه السلام به شهادت رسيده قطعي است. روايات فراواني در كتاب هاي شيعه و سني اين مطلب را تأييد مي كند كه انشاء الله در مقاله جداگانه اي مصادر آن از نظر خوانندگان عزيز خواهد گذشت.
و از سوي ديگر همان طور كه شما اشاره كرديد، اين مطلب كه حضرت زهرا نخستين كس از اهل بيت آن حضرت بود كه به رسول اكرم ملحق شد، قطعي است؛ اما چگونه مي توان تعارض مورد نظر را رفع كرد، در پاسخ مي گوييم:
در تمام اين روايات از كلمه «اهل بيت» استفاده شده است و پيامبر مي فرمايد « تو نخستين كس از «اهل بيت» من هستي كه به من ملحق خواهي شد» و اهل بيت در سخن پيامبر، به كساني اطلاق مي شود كه خداوند طبق آيه تطهير آن ها را از هر گونه رجس و پليدي پاك كرده است و رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز با كشيدن كساء بر سر حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين عليهم السلام، در حقيقت كلمه اهل بيت را تفسير وآن را در همين افراد منحصر كرده است.
اين مطلب با بيش از هفتاد روايتي كه فقط در كتاب هاي اهل سنت وجود دارد، قابل اثبات است.
از اين رو، كلمه اهل بيت، فقط شامل اصحاب كساء كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله حضور داشته اند مي شود و شامل فرد ديگري از جمله، حضرت محسن، حضرت زينب و... و نيز شامل زنان پيامبر و يا هر شخص ديگري نخواهد شد.
بنابراين حضرت زهرا سلام الله عليها نخستين فرد از اهل بيت پيامبر بود كه با ضربه عمر بن خطاب به شهادت رسيد و به پدر بزرگوارش ملحق شد؛ پس هيچ تعارضي وجود نخواهد داشت.
اما رواياتي كه حضرت رسول صلي الله عليه وآله به حضرت زهرا سلام الله عليها بشارت داد، از قرار ذيل است، كه به جهت اختصار فقط به چند روايت از كتاب هاي شيعه و سني بسنده مي كنيم:
مرحوم شيخ مفيد مي نويسد:
فَجَاءَتِ الرِّوَايَةُ أَنَّهُ قِيلَ لِفَاطِمَةَ (عليها السلام) مَا الَّذِي أَسَرَّ إِلَيْكِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَسُرِيَ عَنْكِ مَا كُنْتِ عَلَيْهِ مِنَ الْحَزَنِ وَ الْقَلَقِ بِوَفَاتِهِ قَالَتْ إِنَّهُ خَبَّرَنِي أَنَّنِي أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ أَنَّهُ لَنْ تَطُولَ الْمُدَّةُ بِي بَعْدَهُ حَتَّي أُدْرِكَهُ فَسُرِيَ ذَلِكَ عَنِّي.
روايت چنين است كه از فاطمه سلام الله عليها پرسيده شد: رسول خدا صلي الله عليه وآله با تو چه رازي گفت كه اندوه وفات او از دلت رفت و از اضطرابت كاسته شد و صورتت برافروخته گرديد؟ فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به من خبر داد: "تو نخستين كس از «اهل بيت» من هستي كه به من ملحق خواهي شد و ماندن تو پس از من بطول نمي انجامد".
اين خبر مرا خوشحال كرد و اندوه من برطرف گرديد.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 1، ص187، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
المجلسي، علامه شيخ محمد باقر (متوفاي1111هـ) بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 22، ص 470، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983 م
ابن جرير طبري شيعي نيز مي نويسد:
عن أبي بصير، عن أبي عبد الله ( عليه السلام )، قال: لما قبض رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) ما ترك إلا الثقلين، كتاب الله وعترته أهل بيته، وكان قد أسر إلي فاطمة ( صلوات الله عليها ) أنها لاحقة به، وأنها أول أهل بيته لحوقا.
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر هنگامي كه از دنيا رفت، دو يار و گوهر ارزنده باقي گذاشت، يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتش، و به فاطمه فرمود: تو به من ملحق مي شوي؛ از اين رو، نخستين شخص از اهل بيت كه به آن حضرت پيوست، فاطمه بود.
الطبري، الشيخ أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم (متوفاي ق4)، دلائل الإمامة، ص131، تحقيق قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة ـ قم، الطبعة الأولي، 1413هـ.
در كتاب هاي اهل سنت نيز اين مطلب ديده مي شود.
محمد بن اسماعيل بخاري مي نويسد:
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّاءُ عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ الشَّعْبِيِّ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرْحَبًا بِابْنَتِي ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ فَقُلْتُ لَهَا لِمَ تَبْكِينَ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ فَسَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّي قُبِضَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي الْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَإِنَّهُ عَارَضَنِي الْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَلا أُرَاهُ إِلا حَضَرَ أَجَلِي وَإِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي فَبَكَيْتُ فَقَالَ أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ.
عائشه مي گويد: فاطمه كه راه رفتنش همانند پدرش بود، وارد بر رسول خدا (ص) شد، فرمود: خوش آمدي دخترم، او را سمت چپ يا راستش نشاند، سپس آهسته سخن گفت، فاطمه گريه كرد، گفتم: چرا گريه مي كني؟ بار ديگر سخني آهسته گفت، فاطمه خندان شد، تا آن روز خوشحالي و اندوه را اين چنين نزديك به هم نديده بودم، از فاطمه علت را جويا شدم، گفت: سرّ پيامبر خدا را افشا نمي كنم. پس از فوت رسول خدا (ص) پرسيدم، گفت: پدرم فرمود: جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه مي كرد؛ ولي امسال دو مرتبه آن را بر من عرضه كرده است، گويا اجل و مرگ من نزديك است و تو دخترم نخستين كسي هستي كه به من ملحق خواهي شد، اينجا بود كه گريه كردم، فرمود: آيا دوست نداري كه سرور زنان بهشتي يا زنان مؤمن باشي، به اين جهت خنديدم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1326، ح3426، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.
و نيز طبراني در معجم كبير خود مي نويسد:
عن عَائِشَةَ قالت قلت لِفَاطِمَةَ بنتِ رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم رَأَيْتُكِ أَكْبَبْتِ علي النبي صلي اللَّهُ عليه وسلم في مَرَضِهِ فَبَكَيْتِ ثُمَّ أَكْبَبْتُ عليه ثَانِيَةً فَضَحِكَتِ قالت أَكْبَبْتُ عليه فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ مَيِّتٌ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أَكْبَبْتُ عليه فَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقًا بِهِ وَأَنِّي سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِلا ما كان من مَرْيَمَ بنتِ عِمْرَانَ فَضَحِكَتُ.
عائشه مي گويد: به فاطمه دختر رسول خدا (ص) گفتم: در بيماري پدر، خودت را روي بدنش افكندي و گريه كردي، بار ديگر آن را تكرار كردي؛ ولي خنديدي، فرمود: دفعه اول خبر از مرگش داد گريه كردم، دفعه دوم فرمود: تو نخستين فرد از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي وتو سرور زنان بهشتي هستي.
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 22، ص 419، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م.
نتيجه:
هيچ تعارضي ميان شهادت حضرت محسن عليه السلام و روايتي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به حضرت زهرا سلام الله عليها بشارت مي دهد كه تو نخستين كس از اهل بيت من هستي كه به من ملحق مي شوي، وجود ندارد؛ چرا كه «اهل بيت» در لسان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فقط بر پنج نفر اطلاق مي شود كه حضرت محسن عليه السلام جزء آن پنج نفر نيست.
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
آقاي ايکس محترم،
شما هيچ مي دانيد بزرگ ترين و سخت ترين امتحاني که خدا از اميرالمومنين گرفت صبر بر مصائب حضرت صديقه بود؟ شما هيچ مي دانيد که به نقل اهل سنت ابوبکر قصد کشتن اهل بيت را داشته و پيامبر به همين جهت دستور به صبر دادند! اگر غير اين بود چرا ابوبکر در پايان عمر افسوس مي خورد که اي کاش به خانه ي حضرت زهرا حمله نکرده بود؟! شما نمي فهميد مقام ولي خدا چيست؟ ولي خدا اولي بالمومنين من انفسهم است. جان ولي خدا که در معرض خطر جدي دشمن قرار بگيرد بايد فدايي داشته باشد و بايد ولي خدا در برابر فداکاري فداييانش صبر پيشه کند. واقعه احد را فراموش کرديد که پيامبر يکه و تنها در ميدان جنگ قرار گرفتند و تنها اميرالمومنين علي عليه السلام بود که پروانه وار به دور شمع وجود مقدس رسول خدا مي چرخيد و از جان ولي زمانش دفاع کرد تا جايي که هفتاد زخم کاري خورد و پيامبر هم مامور به صبر بود. شما چه مي فهميد که وقتي قصد آتش کشيدن خانه و اهلش را داشتند بايد اعرف به مقام ولي الله الاعظم يعني حضرت صديقه جانفشاني کند تا جان ولي خدا حفظ شود. هيچ مي دانيد اقدام حضرت صديقه براي آمدن به درب منزل تنها به جهت آرام کردن اوضاع بوده؟ تا بگويند فاطمه در خانه است؛ حيا کنيد و برگرديد. و البته که برنگشتند و در را آتش زدند ولي با دفاع حضرت صديقه از کشتن اميرالمومنين منصرف شدند. ابن قتيبه مي نويسد: «فلما سمع القوم صوتها و بكائها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تتصدع و اكبادهم تنفطر و بقي عمر و معه قوم فأخرجوا علياً» آن قوم نابه کار چه ديدند که گروهي از ايشان با قلبي اندوهبار و جگري سوخته از مقابل درب خانه حضرت صديقه برگشتند و تنها عمر با تني چند از اوباش مدينه باقي ماندند و حضرت علي را به مسجد بردند؟ اين اقدام حضرت صديقه جلوي اقدامات وحشيانه ي بعدي آنان را گرفت ولو به قيمت شهادتشات تمام شود. زيرا جان ولي خدا در معرض خطر جدي دشمن قرار گرفت! آيا فراموش کرديد در کربلا همه فدايي امام سيدالشهدا مي شدند تا بلکه براي لحظاتي بيشتر جان ولي خدا محفوظ بماند! حضرت علي اکبر هم فدايي ولي خدا مي شود چون اولي بالمومنين من انفسهم است و امام سيد الشهدا جز صبر در برابر جانفشاني ياران و فرزندانش چاره اي ندارد. امام بايد فرزند زرا فدا کند چون امر خداست که او اولي بالمومنين است از نظر جان و نفوسشان. يعني مومنين بايسته است حتي جان خود را هم در هنگام خطر فداي مولايشان کنند و اين امري است که حضرت صديقه آگاهانه انجام داد و اميرالمومنين با آن که مظهر غيرت الله است در برابر اين هجوم وحشيانه صبر فرمود چنان که فرمود: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي. خوب است به روايات سني ها در اين باره بيشتر مراجعه کني که در ذيل ترجمه برخي را مي آورم:
1-در كتاب اسماعيل عماد الدين(متوفي 732هـ.ق)درالمختصر في اخبار البشر ج2ص156چاپ مصر مي نويسد:
ابوبكر به عمر دستور داد تا علي و كساني را كه با او هستند را از خانه خارج كنند.ابوبكر به عمر دستور داد كه اگر از بيرون آمدن خود داري كرد با آنها جنگ كن.در اين هنگام عمر با قطعه اي آتش به سوي خانه ي فاطمه روانه شد تا آنجا را به آتش بكشاند. پس فاطمه گفت:كجا اي پسر خطاب؛ آيا آمدي خانه ي ما را به آتش بكشي؟!عمر گفت: آري مگر آنكه داخل شويد[در بيعت ابوبكر]همان طور كه امت داخل شدند.
2-عمر رضا كحاله از علماي معاصر اهل تسنن،در كتاب اعلام النساء چاپ بيروت،در حرف فاء ذيل نام «فاطمه بنت محمد(ص)»با ذكر سند اين چنين مي نويسد:
عمر روانه ي منزل فاطمه شد و فرياد كشيد و آنان را به خارج شدن از خانه براي بيعت كردن با ابوبكر فرا خواند.آنان از بيرون آمدن خود داري كردند و در اين هنگام بود كه عمر هيزم طلبيد و گفت:قسم به آن كه جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج شويد يا اينكه خانه را با اهلش به آتش مي كشم.
شخصي به عمر گفت:اي اباحفص!در اين خانه فاطمه است!؟
عمر گفت:اگر فاطمه هم در خانه باشد خانه را به آتش مي كشم.
3-مقاتل بن عطيه حنفي(متوفي505هـ.ق)در الامامه والخلافه ص160چاپ بيروت چنين مي نويسد:
از جمله عقايل نظام آن بود كه مي گفت:عمر به خانه ي فاطمه حمله ور شده در حالي كه فرياد مي زد:خانه را با اهلش به آتش بكشيد و اين در حالي بود كه كسي جز علي و فاطمه و حسن و حسين در خانه نبود.
4-ابن قتيبه(متوفي276هـ.ق) در كتاب الامامه و السياسه ج1ص12چاپ مصر چنين مي گويد:
ابوبكر عمر را به دنبال آنها كه در خانه ي علي جمع شده بودند فرستاد،آنها از بيرون آمدن خودداري نمودند؛در اين هنگام عمر دستور داد كه هيزم بياوريد. پس خطاب به اهل خانه گفت:قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست بايد از خانه خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش مي كشم.
شخصي به عمر گفت:آيا مي داني فاطمه در خانه است.
عمر گفت:خانه را به آتش مي كشم اگر چه فاطمه در خانه باشد.
5-بلاذري(متوفي279هـ.ق)در انساب الاشراق ج1ص586چاپ مصر چنين مي نويسد:
ابوبكر براي بيعت گرفتن از علي به دنبال وي فرستاد،پس علي بيعت نكرد. در اين هنگام عمر با شعله ي آتش،روانه ي خانه ي علي شد.
فاطمه پشت در با او مواجه شد و گفت:اي پسر خطاب آيا مي خواهي خانه ام را به آتش بزني؟
عمر گفت:آري!اين كار من از دين پدر تو محكم تر است.
6-طبري(متوفي310هـ.ق)در تاريخ الامم و الملوك ج2ص443چاپ بيروت چنين مي نويسد:
زماني كه طلحه و زبير و عده اي از مهاجرين در خانه ي علي جمع شده بودند.عمر بن خطاب به آنجا رفت و گفت:به خدا قسم بايد براي بيعت خارج شويد و الا خانه را به آتش مي كشم.
7.مسعودي(متوفي346هـ.ق)در اثبات الوصيه ص142چاپ بيروت مي گويد:
اميرالمؤمنين با عده اي از شيعيان و پيروانش در منزل جمع شده بودند،در اين هنگام عده اي به خانه اش حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و در خانه اش را به آتش كشيدند و او را به زور از خانه اش خارج كردند،آنها سيده ي زنان فاطمه را در پشت در فشار سختي دادند، به طوري كه ايشان محسن را سقط كرد.
8.ابن قتيبه دينوري در الامامه و السياسه ج1ص13مي نويسد:
عمر و اطرافيانش پشت در خانه ي فاطمه جمع شدند و تهديد كردند،مردم با شنيدن صداي فاطمه شروع به گريه كردند و سپس متفرق شدند.اما عمر و عده اي اندك همان جا ماندند
و علي را با زور از خانه خارج نموده و به طرف ابوبكر كشاندند و به او گفتند:بيعت كن!
علي گفت:اگر بيعت نكنم چه مي كنيد؟
گفتند:به خدايي كه جز او خدايي نيست،اگر بيعت نكني گردنت را خواهيم زد.
اسناد ديگر اهل تسنن عبارتند از:
1.عبد الفتاح عبد المقصود:كتاب الامام علي بن ابي طالب ج1ص190چاپ بيروت
2.محمد حافظ ابراهيم(متوفي1351هـ.ق):در ديوان خودج1ص82چاپ بيروت
3.ابن ابي الحديد معتزلي(متوفي655هـ.ق):كتاب شرح نهج البلاغه ج2ص56چاپ بيروت
4.ابن عبد ربه(متوفي328هـ.ق):كتاب عقد الفريه ج3ص64چاپ بيروت
5.متقي هندي:كتاب كنز العمال ج5ص651
6.نويري:كتاب نهايه الارب في فنون الادب ج19ص40
7.صفدي:كتاب الوافي بالوافيات ج17ص311
8.ابن عبد البر:كتاب استيعاب ج3ص975
9.يعقوبي:كتاب تاريخ يعقوبي ج2ص123
اما اين که گقتي امام حسين يک تنه با آن همه سپاه جنگيدبايد بگويم اتفاقا اميرالمومنين از فرزندشان هم جوان تر بودند و در اوج اعتدال و توامندي بدني اما اتفاقا تمام مصيبت همينجاست که چون از سوي پيامبر براي حفظ اسلام مامور به صبر شدند از قدرتهايشان استفاده نکردندو و اساسا اين قياس باطلي است که کار امام حسين را با صبر اميرالمومنين مقايسه کنيم کما اين که امام مجتبي هم با معاويه صلح نامه نوشتند تا همان تعداد معدود از بني هاشم و مومنين جانشان حفظ شود. آيا فکر مي کنيد امام مجتبي مرد جنگ و نبرد نبودند؟ مگر جز همين امام مظلوم بود که در فتنه ي جمل به سمت شتر عايشه تاختند و دست و پاي شترش را بريدند و او را به زمين زدند؟! امام سيدالشهدا هم ده سال پس از شهادت برادرشان همچنان مامور به صبر و مدارا بودند. سال آخر مامور شدند به خروج از مدينه و مکه و رفتن به سوي کوفه.
مي دانيد مشکل شما چيست؟ اين است که کارهاي معصومين را با حساب دودوتا چهارتاي خودتان مي خواهيد بستجيد و اين اشتباه است! تازه امام حسين هم که قيام نفرمود! قائم يکي بيش نيست. به امام حسين در مدينه گفتند با يزيد بيعت کن فرمود نمي کنم. گفتند اگر بيعت نکني تو را مي کشيم. فرمود يک امشب را به من مهلت دهيد. مهلت دادند حضرت شبانه با اهل بيتشان مخفيانه از مدينه خارج شدند و در مکه هم براي حرمت خانه خدا عصر روز نهم مجبور شدند خارج شوند به سمت کوفه چون «ان الله شاء ان يراک قتيلا» حجت خدا روي مشيت خدا عمل مي کند نه غيرت ساخته ي ذهن من و تو.