2024 April 28 - يکشنبه 09 ارديبهشت 1403
نظر علامه طباطبایی درباره عدم نسخ آیه(لا اکراه فی الدین) با آیه سیف
کد مطلب: ١٥٦٧١ تاریخ انتشار: ١٠ دي ١٤٠٢ - ١٦:٥٠ تعداد بازدید: 850
خارج فقه الحکومه » فقه
نظر علامه طباطبایی درباره عدم نسخ آیه(لا اکراه فی الدین) با آیه سیف

(جلسه بیست و دوم – 15 08 1402)

 
 
 درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه بیست و دوم – 15 08 1402)

موضوع:  نظر علامه طباطبایی درباره عدم نسخ آیه(لا اکراه فی الدین) با آیه سیف 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

پرسش:

حضرتعالی حدیث کساء را تأیید می کنید و خودتان آن را می خوانید؟

پاسخ:

تشکیک در حدیث کساء، صحیح نیست. بله من غالبا می خوانم آثار زیادی از خواندن حدیث کساء دیدم، خیلی هم برکت دارد.

من معتقد هستم کسی که حدیث کساء را با حضور قلب بخواند بدون نتیجه نمی ماند.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.

در جلسه دیروز ما سه تا سوال طرح کردیم، عده ای گفتند آیه سیف هفتاد آیه یا یکصد و بیست و چهار آیه را نسخ کرده است جواب دادیم عمده این ها به ابن عربی ناصبی متوفای 543 بر می گردد. ایشان غیر از ابن عربی متوفای 638 است.

ابن جوزی و سخاوی هم که پاسخ تندی داده بودند، تعبیر ابن جوزی این بود:

«قد ذکر بعض من لا فهم له»

سخاوی می گوید:

«ولا يقول مثل هذا ذو علم، إنما هو خبط جاهل في كتاب الله»

جمال القراء وكمال الإقراء؛ المؤلف: علي بن محمد بن عبد الصمد الهمداني المصري الشافعي، أبو الحسن، علم الدين السخاوي (ت ٦٤٣ هـ)، دراسة وتحقيق: عبد الحق عبد الدايم سيف القاضي، أصل التحقيق: رسالة دكتوراة بإشراف د محمد سالم المحيسن، الناشر: مؤسسة الكتب الثقافية – بيروت 1419 هـ 1999م، ج1، ص45

این تقریبا خلاصه بحث دیروز ما بود. و نسبت به فرمایشات آقای خویی نیز اشاره داشتیم،گفتیم دو مورد از پاسخ های ایشان ذکر بشود، ایشان وقتی آیه سیف را مطرح می کند، پنج – شش تا مطلب در این رابطه می آورد.

یک این که اصلا شیعه امامیه هیچ خلافی ندارند آیات مثل:

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)

تو سلطه ‌گر بر آنان نيستی که (بر ايمان) مجبورشان کنی

سوره غاشیه (88): آیه 22

و:

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)

در قبول دين، اکراهی نيست.

سوره بقره (2): آیه 255

و امثال این آیات به حکم خودش باقی است و به هیچ عنوان نسخ نشده اند. بعد ایشان گفتند اگر این ها به یک روایتی از ابن عباس و قتاده استناد می کنند خبر واحد است و خبر واحد هم مثبت نسخ نیست.

ثانیا این روایات از معصوم نیست، اجتهاد ابن عباس و قتاده بوده است. ثالثا این روایت معارض با روایات دیگری است که از جابر ابن عبدالله و دیگران آوردند. این خلاصه فرمایش مرحوم آقای خویی بود.

سوال امروز ما این است: سخن علامه طباطبایی در رابطه با عدم نسخ آیه (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را با اختصار بیان کنید؟

ایشان یک نکته خیلی ظریفی دارد من این را عرض می کنم بعد اگر دوستان نکته و نظری دارند بیان کنند. علامه در کتاب تفسیر المیزان جلد 2 صفحه 344 می گوید در مورد این آیه ما شواهدی داریم که نسخ نشده و اصلا قابل نسخ هم نیست. چرا؟ قرینه و شاهد ما چیست؟

برای این که در ذیل آیه (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) است.

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)

در قبول دين، اکراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است.

سوره بقره (2): آيه 256

این جا: (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) اصل و علت مسئله(حکم لااکراه) را بیان کرده است. می فرماید شما نمی توانید ایمان را به زور وارد قلب یک انسان بکنید اما آنچه که مهم است راه باطل با حق کاملا روشن و واضح است.

آیا مراد از این (تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) چه است؟ عزیزان دقت کنند بیت القصیر آقای طباطبایی این است. (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)، (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا)

(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ)

پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار کن! اين فطرتي است که خداوند،انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست؛ اين است آيين استوار؛ ولي اکثر مردم نمي‌دانند!

سوره روم (30): آیه 30       

هر انسانی با فطرت خداجویی آفریده شده است اگر عوارض خارجی نباشد انسان ذاتا خداجو و خدا پرست است.

 بعد آیات دیگر و روایات متعددی نیز داریم که می گوید همین کسی که منکر خدا است (در مواقع حساس به فطرت توحیدی خود برمی گردد) طبق آن روایت امام علیه السلام می فرماید: اگر در دریا باشی و کشتی در حال غرق شدن باشد و طوفان و ظلمات فوق ظلمات باشد آن جا چه کار می کنی؟ گفت آن جا بی اختیار خدا را صدا می کنم. حضرت می گوید این همان: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا) است.

این همان فطرت خدا سرشتی است که خدای عالم از اول خلقت در ما قرار داده است. اگر این موانع خارجی نباشد ما بی اختیار به طرف خدای عالم می رویم.

بعض وقت ها برای انسان مشکلاتی می آید تمام درها به رویش بسته می شود، یک حالت اضطرار برایش به وجود می آید. نمی دانم برای دوستان پیش آمده یا خیر! این اضطراری که پیش می آید بی اختیار توجه آدم به طرف خدای عالم می رود.

یا برای پدر و مادری که فرزندش را همه دکترها جواب کردند، همه پاسخ منفی دادند آن حالت اضطراری که بی اختیار می آید و یک معنویت و نوری از باطن آدم تشعشع می کند آن: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا) است.

یک کسی در کشورهای باطل می رود آن جا مطالبی می شنود در ذهنش بعضی از شبهات می آید برای ایشان ناگزیر هستیم با ادله عقلی، برهان نظم، برهان حرکت و برهان صدیقین، شبهه را بر طرف کنیم.

درهرصورت...

پس یکی: (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) بحث فطرت است. دو: (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) رسول اکرم آمده اند:

(ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)

با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه‏اي] که نيکوتر است مجادله نماي

سوره نحل (16): آیه 125

تا راه خدا شناسی و ادله خدا شناسی را برای مردم بیان کنند. قضیه برای مردم روشن شده است. حتی حضرت موسی (علی نبینا و آله وعلیه السلام) با فرعون ادله ای می آورد شما در سوره شعراء مناظره ای که بین حضرت موسی و فرعون است را ملاحظه کنید:

(قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ)

فرعون گفت: «پروردگار عالميان چيست؟!»

  (قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَينَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ)

(موسي) گفت: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين هستيد!».

سوره شعراء (26): آیه 23 و 24

حضرت موسی علیه السلام همین طور توضیح می دهد فرعون سوال دیگر می پرسد اما حضرت موسی علیه السلام حرف خود را ادامه می دهد دیگر کار به جای می رسد که قرآن به صراحت می گوید:

(وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)

و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!

سوره نمل (27): آیه 14

این (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ) دیگر فطرت نیست ادله ای که حضرت موسی علیه السلام ارائه می کند ادله محکمی است.

یا در قضیه نمرود، حضرت ابراهیم علیه السلام می گوید: (رَبِّي الَّذِي يحْيي وَيمِيتُ) این هم می گوید: (أَنَا أُحْيي وَأُمِيتُ)

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّي الَّذِي يحْيي وَيمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)

آيا نديدي (و آگاهي نداري از) کسي [= نمرود] که با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زيرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و بر اثر کمي ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامي که ابراهيم گفت: «خداي من آن کسي است که زنده مي‌کند و مي‌ميراند.» او گفت: «من نيز زنده مي‌کنم و مي‌ميرانم!» (و براي اثبات اين کار و مشتبه‌ساختن بر مردم دستور داد دو زنداني را حاضر کردند، فرمان آزادي يکي و قتل ديگري را داد) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مي‌آورد؛ (اگر راست مي‌گويي که حاکم بر جهان هستي تويي،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمي‌کند.

سوره بقره (2): آیه 258

نمرود، دو نفری که محکوم به اعدام هستند را می آورد، یک نفر را اعدام می کند و دیگری را اعدام نمی کند. می گوید من این را زنده کردم و دیگری را کشتم؛ پس من هم محیی و ممیت هستم!

حضرت ابراهیم علیه السلام می گوید: (فَإِنَّ اللَّهَ يأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ). ادله وقتی می آید دیگر طرف نمی تواند هیچ کاری انجام دهد. لذا فرعون هم در آخرین لحظه می گوید: (آمَنْتُ)

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ)

(سرانجام) بني اسرائيل را از دريا [= رود عظيم نيل‌] عبور داديم؛ و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامي که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم که هيچ معبودي، جز کسي که بني اسرائيل به او ايمان آورده‌اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم!»

(آلْآنَ وَقَدْ عَصَيتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)

(اما به او خطاب شد:) الآن؟!! در حالي که قبلا عصيان کردي، و از مفسدان بودي!

سوره یونس (10):‌ آیات: 90 و 91

یعنی در آنجا اظهار می کند شاید همان بحث فطرتی باشد اما این که می گوید (الْآنَ وَقَدْ عَصَيتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ) مشخص است قبلا حقیقت خدا شناسی برای او روشن شده بود اما بعدا : (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ) شده است.

بعد می گوید:

«فإن الناسخ ما لم ينسخ علة الحكم لم ينسخ نفس الحكم، فإن الحكم باق ببقاء سببه»

علامه طباطبائی می گوید: اینکه می گویید (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) با آیه (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) نسخ شده است:

  (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ * قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيوْمِ الْآخِرِ)

مشرکان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند

سوره توبه (9): آیات 5 و 29

آیا این ناسخ، علتِ حکم را توانسته نسخ بکند تا خود حکم را به تبَع نسخ کند؟ علتِ حکم (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) ادامه آن یعنی(قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) است آیا (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ)، توانسته (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ) را نسخ بکند تا بیاید (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) را نیز نسخ کند؟

عبارت مرحوم طباطبایی یک مقدار پیچیده است. (فإن الحكم باق ببقاء سببه»، (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) باقی است مادامی که (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) هست.

«ومعلوم أن تبين الرشد من الغي في أمر الاسلام أمر غير قابل للارتفاع بمثل آية السيف»

تبیّن رشد از غیّ در امر اسلام فطرتا یا برهانا تفاوتی ندارد. این به مثل آیه سیف غیر قابل ارتفاع است.

«فإن قوله : فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم مثلا، أو قوله: وقاتلوا في سبيل الله الآية لا يؤثران في ظهور حقية الدين شيئا حتى ينسخا حكما معلولا لهذا»

(فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) یا (قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ)

(وَلِيعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يكْتُمُونَ)

و نيز براي اين بود که منافقان شناخته شوند؛ آنهايي که به ايشان گفته شد: «بياييد در راه خدا نبرد کنيد! يا (حداقل) از حريم خود، دفاع نماييد!» گفتند: «اگر مي‌دانستيم جنگي روي خواهد داد، از شما پيروي مي‌کرديم. (اما مي‌دانيم جنگي نمي‌شود.)» آنها در آن هنگام، به کفر نزديکتر بودند تا به ايمان؛ به زبان خود چيزي مي‌گويند که در دلهايشان نيست! و خداوند از آنچه کتمان مي‌کنند، آگاهتر است.

سوره آل عمران (3): آیه 167

و دیگر آیات متعددی که هست این ها در حقانیت دین اسلام، حقانیت فطری یا حقانیت برهانی آن تأثیر گذار نیست. آیا (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) می آید حقانیت اسلام را از بین می برد، حقانیت اسلام را تغییر می دهد؟

آیا برهان خدا شناسی یا اقسام برهان ها را از بین می برد؟ اصلا کاری به آن ندارند. بحث (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) را عرض کردم کتاب فتاوای دار المصر را آقایان مطالعه کنند بیست و یک نکته آوردند.

یکی از نکات این است قضایایی که آقایان دارند در رابطه با نسخ نقل می کنند به هیچ وجه ارتباطی به مسئله استدلال، برهان و حقانیت ندارد. آن یک چیز دیگر و این شئ دیگری است.

از این بیست و یک نکته پنج – شش مورد آن که مربوط به بحث ما است این ها را جدا کردیم ان شاءالله اگر رسیدیم عرض می کنم.

«وبعبارة أخرى الآية تعلل قوله: لا اكراه في الدين بظهور الحق»

با ظهور حق اکراهی در دین نیست.

«هو معنى لا يختلف حاله قبل نزول حكم القتال وبعد نزوله، فهو ثابت على كل حال، فهو غير منسوخ»

الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج2، ص344

یعنی در چهار – پنج سطر مرحوم طباطبایی خیلی زیبا توضیح داد که اصلا این: (قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي) در حقیقت دلیل و برهان (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) است. این ها به هیچ وجه قابل ارتفاع نیست؛ حتی در وسط جنگ هم باشد بحث مطالب برهان بیاید این حاکم بر همه امور جنگ است.

در جنگ صفین وقتی یکی از اصحاب امیر المؤمنین (سلام الله علیه) سوال می کند.

 

امیر المؤمنین علیه السلام به او پاسخ می دهند به عبارت دیگر  حضرت می خواهند بفرمایند ما برای همین ها داریم می جنگیم. برای این که حقانیت اسلام و توحید و خداشناسی برای مردم روشن بشود. جنگ ما مقدمه برای این است.

این آقایان که برای مقابله آمدند همان طرفداران جنگ احزاب با یک رنگ و جبهه دیگری هستند که به جنگ ما آمده اند این ها همان بقیة الاحزاب هستند. همان کفری که در جنگ احزاب به جنگ پیامبر رفتند الان این جا به جنگ منِ علی آمدند.

آن جا زیر پرچم کفر بودید الان این جا زیر پرچم اسلام هستید. آن جا بت هبل و امثال آن را بلند می کردید این جا آمدید ورقه های قرآن را دارید بالای نیزه می زنید هیچ تفاوتی نکرده است، افراد همان افراد است نیات همان نیات است خباثت همان خباثت است، هدف هم همان هدف است.

دوستان فرمایش مرحوم آقای طباطبایی را دقت بیشتری بکنند، این که امروز هم بعضی از روشن فکران مرتب به (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) در رابطه با حجاب اجباری و امر به معروف و نهی از منکر که فعلا در کشور است استدلال می کنند می گویند این ها با (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) هیچ همخوانی ندارد فرمایش آقای طباطبایی فرمایش خیلی متین و زیبایی است. این یک نکته.

نکته بعدی ما، سخنان آقای محمد رشید رضا است. سخن او در کتاب تفسیر المنار است. تفسیر المنار در حقیقت حرف های شیخ محمد عبده است، ایشان آمده یک مقدار توضیح داده است و همین جا هم می گوید:

«ما قاله الاستاذ الامام»

در المنار، چه در تفسیر المنار و چه در مجله المنار، کسی که رشید رضا از او به استاد الامام تعبیر می کند محمد عبده است. در حقیقت محمد عبده و سید جمال الدین اسد آبادی یک سری بحث‌ هایی را مطرح کردند ناشر افکار سلفی بودند.

الان هم در شمال آفریقا مثل مصر و دیگر جاها اگر آثاری از تفکرات سلفی گری است ناشر تفکر سلفی گری آقایان محمد عبده، سید جمال الدین اسد آبادی بعد هم رشید رضا و امثال این ها بودند.

اگر می بینید در رابطه با بحث توسل یک سری مطالب نادرست دارند همه شان تأثیر گرفته ای از حرف های محمد عبده است.

پرسش:

سید جمال شیعه نبود؟

پاسخ:

مگر شریعت سنگلجی و سید ابو الفضل برقعی شیعه نبودند؟ مصطفی طباطبایی می گوید من از هر شیعه ای شیعه تر هستم ولی در عمل چه؟

پرسش:

سید کمال حیدری چه؟

پاسخ:

بحث حیدری جدا است. یا جناب اقای دکتر صفری در رابطه با حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف تعبیر خیلی نادرست و زشتی داشت ما همین جا نقد کردیم دوستان در سایت گذاشته بودند و یک عنوانی داده بودند سخنان صفری در اهانت به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف.

ایشان می گوید من عاشق امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستم، چرا فلانی گفته توهین به امام زمان عجل الله فرجه الشریف داشته ام؟ گفتم حرف شما جز توهین چیز دیگر نیست. شما می گویی ما از طریق روایات نمی توانیم ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف را اثبات کنیم.

آیت الله العظمی صافی (رضوان الله تعالی علیه) پنج هزار روایت ذکر کرده است نه پنج تا نه ده تا. آیا پنج هزار روایت نمی تواند ولادت حضرت را اثبات کند؟ !

در مورد غدیر هم شما می گویید بیعت نبوده، ما در نقد شما شصت وچهار - شصت و پنج تا روایت از فریقین آوردیم و ذکر کردیم. شما می گویید امیر المؤمنین علیه السلام کسی را به عنوان خلیفه معین نکرد. علامه حلی برای خلافت حضرت هزار تا دلیل آورده است. شما یا حوصله مطالعه نداری یا سوادش را نداری که بروی مطالعه کنی؛ گناه مردم چیست؟

جوان هایی که از کشورهای مختلف از کشورهای دور افتاده آفریقا این جا می آیند این مطالب را می شنوند به کشور خودشان می روند همین حرف ها را برای جوان های کشورشان می گویند.

یا ایشان می گوید بعد از امام عسکری علیه السلام شیعیان چند دسته شدند، یک دسته سراغ جعفر کذاب رفتند. یک دسته سراغ..... رفتند، کوچک ترین فرقه ها کسانی بودند که به ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف اعتقاد داشتند. آیا این تعبیر، تعبیر درستی است؟

من این جا فرمایشی را از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی عرض کنم ایشان بحث فرق اسلامی را بعد از شهادت امام عسکری علیه السلام مطرح می کند و می گوید: "فرقه دیگر امامیه بودند اکثریت قریب به اتفاق شیعیان را تشکیل می دادند و به امامت حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف اعتقاد داشتند این جریانی بود که رهبر اصولی شیعیان امامی را به عهده گرفت."

ایشان کسی است که همه شما قبول دارید، از نظر علمی خیلی از شما و همه اساتید تان بالاتر است.

عبارت ایشان این است: "با تاریخ نقلی نمی توانید تولد امام زمان عجل الله فرجه الشریف را اثبات کنید نقل هایی که می آورید نقل های ضعیف است." این دروغ و افترا است، یعنی در بین پنج هزار روایت ده تا روایت صحیح نیست؟

همچنین می گوید: "امامیه در آغاز عصر غیبت متشتّت بوده، ضعیف ترین گروه کسی است که می گوید امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی به نام «م ح م د» داشته است."

ما گفتیم این همان حرف هایی است که ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و الان شبکه های وهابی کلمه و وصال می زنند. هر سال ایام نیمه شعبان این حرف ها را می زنند، چیز جدیدی شما نیاوردید. این حرف شما است یا شما بیایید بگویید من اشتباه کردم یا اعتراض نکنید.

ما صوت ایشان را هم داریم، دوستان ما از جمله جناب اقای ابو القاسمی در جلسه مفصل با ایشان بحث کرده است، چند تا اشکال کرده و ایشان نتوانسته جواب بدهد آخر می گوید روایت مستفیض است متواتر نیست.

روایت مستفیض حکم را ثابت می کند دیگر لازم نیست متواتر باشد. شما می گویید هرچه آمده و نقل هایی که می آورید، ضعیف است از آن طرف هم می گویید روایاتی که در ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف است مستفیض است. در روایت مستفیض ضعف سند ملاک نیست.

در هر صورت...

از این قضیه بگذریم آقای رشید رضا می گوید:

«وقد زعم بعض المفسرين أن هذه الآية منسوخة بآية سورة براءة (التوبة) التي يسمونها آية السيف»

من فقط این قسمت را می خوانم مابقی آیاتی که ایشان آورده تطبیقش برای بعد می ماند.

پرسش:

رشید رضا سنی است؟

پاسخ:

بله رشید رضا سنی است، محمد عبده سنی است. این ها سنی های خیلی دو آتشه و تند هستند. اخوان المسلمین یادگار رشید رضا و محمد عبده و سید جمال الدین اسد آبادی است.

در هر صورت...

می گوید:

«محصل تفسير الآيات ينطبق على ما ورد من سبب نزولها وهو إباحة القتل للمسلمين في الإحرام بالبلد الحرام والشهر الحرام إذا بدأهم المشركون بذلك»

می گوید آیه سیف را که شما مطرح می کنید:

(فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

(اما) وقتي ماه‌هاي حرام پايان گرفت، مشرکان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره کنيد؛ و در هر کمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است!

سوره توبه (9): آیه 5

در حقیقت خدای عالم آمده قتال مسلمین با مشرکین را آن جا که محرم به بلد حرام یا محرم به شهر حرام هستند، البته محرم به شهر حرام مجازی است آن جا احرام اصطلاحی نیست.

«وأن لا يبقوا عليهم إذا نكثوا عهدهم واعتدوا في هذه المرة»

این ها اگر آمدند پیوند خودشان را شکستند و به مسلمان ها تعدی کردند مسلمانان مجاز هستند که با این ها قتال را شروع کند.

«وحكمها باق مستمر لا ناسخ ولا منسوخ»

این قضیه یک حکم مستقلی است (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) یک حکم مستقلی است ارتباط به آیات (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)، (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)

(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)

و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستي.

سوره قاف (50): آیه 45

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) و امثال این ها به هیچ وجه ندارند.

«فالكلام فيها متصل بعضه ببعض في واقعة واحدة فلا حاجة إلى تمزيقه، ولا إلى إدخال آية براءة فيه»

عزیزان دقت کنند! نکته خوبی است می گوید این که آمده: (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ) یک حکم مربوط به کفار و مشرکین است و علت حکم هم عهد شکنی این ها است؛ چون عهد شکنی کردند خدای عالم به این ها اجازه داده با این ها قتال کنند.

لذا ما نباید بیاییم این آیات را با آيات دیگر مخلوط کنیم. بعد این جا یک عبارتی از ابن عباس دارد

 «وقد نقل عن ابن عباس أنه لا نسخ فيها»

و حال آن که ابن عباس و قتاده معتقد به نسخ هستند. همان طور که در فرمایشات آقایان دیگر هم بود ابن عباس و قتاده معتقد به نسخ هستند، عموم اهل سنت هم معتقد به نسخ هستند. پس رشید رضا این جا در فهم نظر ابن عباس اشتباه کرده است.

«ومن حمل الأمر بالقتال فيها على عمومه ولو مع انتفاء الشرط فقد أخرجها عن أسلوبها وحملها ما لا تحمل»

این که آمدند در این جا بحث قتال را به صورت عمومی مطرح کردند گفتند شارع مقدس دستور به قتال مشرکین به صورت کلی داده است این ها را بکشید تا:

«يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَيُؤْمِنُوا بِي وَبِمَا جِئْتُ بِهِ»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص52، ح21

این روایت صحیح بخاری و مسلم هم بوده است. این در حقیقت خارج کردن آیه از اسلوب واقعی اش است و حمل آیه بر معنایی است که غیر قابل حمل است و درست هم نیست.

بعد ایشان می آید آیات را مطرح می کند:

«وآيات سورة آل عمران نزلت في غزوة أحد وكان المشركون هم المعتدون. وآيات الأنفال نزلت في غزوة بدر الكبرى وكان المشركون هم المعتدون أيضا. وكذلك آيات سورة براءة نزلت في ناكثي العهد من المشركين ولذلك قال: {فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم} وقال بعد ذكر نكثهم: {ألا تقاتلون قوما نكثوا إيمانهم وهموا بإخراج الرسول وهم بدؤوكم أول مرة} (التوبة: 13)»

آیات سوره آل عمران، آیات انفال، آیات برائت این ها را به صورت اجمال مطرح کرده است من تمام آیات را در آوردم که مرادش از آیات برائت و آیات انفال که در غزوه بدر کبری آمده یا آیات سوره آل عمران که در غزوه احد آمده چه بوده است.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها