بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 19 / 10 / 89
آقاي محسني
امشب پيامك هاي زيادي داشتيم و قول داده بوديم كه امشب را به بيشتر به پيامك ها اختصاص بدهيم. بيشتر اين پيامك ها اختصاص دارد به سريال مختارنامه و عبد الله بن زبير. دوستان به ما مي گفتند كه بعضي از شبكه هاي وهابيت، بعضي از برنامه هايي كه در مورد عبد الله بن زبير بود را ده بار تكرار كرده اند. معلوم است كه خيلي مشكل پيش آمده است.
ما مي خواهيم إن شاء ا... امشب از وجود شما استفاده كنيم و اين پرونده اي را كه قول داده بوديم نسبت به عبد الله بن زبير مفتوح كنيم و شما هم بيان بفرماييد.
ما كليپي را از شبكه نور پخش مي كنيم و سؤالاتي را از استاد حسيني قزويني مي پرسيم.
پخش كليپ از شبكه نور
كارشناس:
امير مؤمنين عبد الله بن زبير از جمله فقهاء مدينه بود. عبادله اربعه مشهور هستند: عبد الله بن زبير و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمرو بن العاص و عبد الله بن عمر. اينها عبادله اربعه هستند و از جمله فقهاء مدينه هم بودند اينها. مشهور هستند به كثرت عبادت و نماز و روزه. خيلي انسان فصيح و بليغي بود و بسيار شجاع بود و از شمشيرزنان مشهور قريش است. حتي در سن 72 سالگي اش كه زماني با لشكريان شام مي جنگيد، همانند يك جوان شمشير مي زد. ولي وقتي محاصره شد، مردم براي كمك به عبد الله بن زبير از همه جا آمدند. از جمله كساني هم كه آمدند، مختار بن أبو عبيده ثقفي بود.
مجري برنامه:
اين ستاره برنامه خودمان.
كارشناس:
مردم از همه نقاط به كمك عبد الله بن زبير شتافتند.
مجري برنامه:
مختار در لشكر يزيد بود يا عبد الله بن زبير؟
كارشناس:
نه، مختار فعلا در خود طائف بود. ولي وقتي جريان را شنيد، در همان سال 64 كه إبن نمير آمده بود مكه را محاصره كرده بود، يزيد در ماه ربيع الأول فوت مي كند و تا خبر به آنها برسد، بالأخره جنگ رخ داده بود و منجنيقي كه داخل كعبه انداختند، خود كعبه را سوزاند.
مجري برنامه:
پس حضرت عبد الله بن زبير (رضي الله عنه) با اين وضعيت شد أمير المؤمنين عبد الله بن زبير.
مختصري اشاره بفرماييد كه چه شد عبد الله بن زبير به شهادت رسيد و برويم سراغ مختار ثقفي.
كارشناس:
قبل از اين كه اين جواب را بدهم، بسياري از محققين در تاريخ اعتقاد دارند كه عبد الله بن زبير، أمير المؤمنين است. اما مروان بن الحكم، بعد از اين كه اجتماع كردند با قبائل مختلف، قرار شد مروان بن الحكم را به عنوان خليفه خودشان انتخاب كنند أهل شام و از اينجا بناي مخالفت با عبد الله بن زبير و جنگ با او گذاشتند و اينجا علماء مي گويند مروان بن الحكم، باغي بوده است، سركشي كرده است، خروج كرده است بر أمير المؤمنين عبد الله بن زبير.
مجري برنامه:
خروج مروان بن الحكم بر عبد الله بن زبير، آيا سبب كفر ايشان مي شود؟
كارشناس:
خير، خروج سبب كفر نمي شود. اما از گناهان كبيره است.
بيننده:
آقاي هاشمي! واقعاً باعث تأسف است و يك ميليارد و پانصد ميليون أهل سنت را جريحه دار كردند با اين سريال مختارنامه اي كه پخش مي كنند در تلويزيون شبكه يك جمهوري اسلامي. بنده مي خواستم خودم شخصاً اين آقايي كه اين سريال را درست كرده، به كتاب هاي شان مراجعه كنند و ببينند مختار ثقفي چه كسي بود؟ چه شخصي بود؟
كارشناس:
ما در اين برنامه، مفصل مختار ثقفي را معرفي خواهيم كرد.
بيننده:
من خودم در كتاب بحار الأنوار مجلسي، جلد 45، صفحه 389 خوانده ام كه مختار سلفي دروغ پرور و به نفع خودش كار مي كرد.
[پايان كليپ]
آقاي محسني
اينها خيلي نسبت به آقاي عبد الله بن زبير و مختار ثقفي تعاريفي داشتند و يك سري مطالبي را مطرح كردند. ما قول پرونده آقاي مختار را به بينندگان عزيز مي دهيم كه بعد از اين برنامه ها، بحث آقاي مختار را هم مطرح خواهيم كرد. ولي فعلا بحث عبد الله بن زبير است كه آقايان وهابي ها خيلي خون شان به جوش آمده و مي گويند چرا تلويزيون، اين صحابي را اين گونه نقل مي كند و چهره بدي را از ايشان نشان مي دهد.
ما از حضرت عالي خواهش مي كنيم كه پله به پله اينها را براي ما باز بكنيد.
آيا صحت دارد كه عبد الله بن زبير، مولود متعه است؟ همين آقاياني كه اين همه به متعه اشكال مي گيرند. آيا در كتاب هاي أهل سنت اين موضوع وجود دارد؟
استاد حسيني قزويني
همان طور كه حضرت عالي هم اشاره فرموديد، پيامك هاي زيادي در اين مورد داشتيم و هجمه هاي زيادي شده است و بحث هايي كه نسبت به مختار ثقفي و عبد الله بن زبير وجود دارد و مخصوصا برنامه اي كه در شب شنبه پخش شد و مباحثي در آن مطرح شد و آيا واقعاً اينها صحت دارد يا ندارد؟
در شبكه هاي وهابي، به ويژه شبكه اي كه كليپي از آن پخش شد، يك برنامه شان را نزديك به ده بار پخش مي كنند و تصور مي كنند كه فتح الفتوح كرده اند. من نسبت به اين كليپي كه پخش شد، نكاتي را عرض مي كنم و بعد به جواب حضرت عالي مي پردازم.
نكاتي در مورد كليپ پخش شده
نكته اول:
اينكه در اين كليپ گفته شد «مختار، ستاره برنامه ما هست»، إن شاء ا... خواهيم ديد كه از اين ستاره برنامه شان چه چيزي دارند؟ آيا يك مدركي جز فحاشي و اهانت و إفتراء نسبت به خود مختار، چيز ديگري دارند؟ در زمان خود مختار، آيا إفترائات كم بود؟ خود بني أميه تا توانستند، به مختار إفتراء بستند كه ادعاي نبوت كرده و ادعاي وحي كرده و ادعاي مهدويت كرده است. يعني هر چه كه از دهان شان درآمد، نسبت به مختار مضايقه نكردند؛ چه در زمان خود مختار و چه بعد از مختار. إن شاء ا... عرض خواهم كرد كه پسر مختار خدمت امام باقر (عليه السلام) مي آيد و مي گويد:
به قدري هجمه عليه پدرم هست كه ما خجالت مي كشيم در كوچه ها راه برويم. نظر شما چيست؟
امام هم رسماً تائيد مي كند مختار و كارش را.
إن شاء ا... آن روايات را خواهيم خواند. مخصوصا حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) در كتاب گران سنگ رجالي شان معجم رجال الحديث كه اين كتاب، مايه آبروي شيعه در جهان است، مفصل در رابطه با مختار، روايات در مدح و روايات در ذمّ را آورده و إن شاء ا... در سر فرصت، پرونده مختار را باز خواهيم كرد و ثابت خواهيم كرد كه اين مباحث، همه اش ساخته و پرداخته دودمان بني أميه بوده است كه همان شجره ملعونه در قرآن است.
نكته دوم:
ايشان در رابطه با مروان بن حكم كه در برابر عبد الله بن زبير كه به عنوان أمير المؤمنين بود، قيام كرد، سخن گفتند و معين نكردند كه عبد الله بن زبير كه أمير المؤمنين خليفه شد، آيا با شور مردم بود؟ آيا ايشان را اصحاب حلّ و عقد انتخاب كردند؟ آيا ايشان را صحابه و مهاجرين انتخاب كردند؟ چطور شد كه ايشان أمير المؤمنين شد؟ اي كاش معين مي كردند كه به خلافت رسيدن ايشان كه خودش را خليفه و أمير المؤمنين ملقب كرده، از كجا آمده است؟ آيا از زير سنگ روئيده يا از بالاي آسمان آمده است؟
نكته سوم:
اين كه گفتند «مروان بن حكم كه در برابر ايشان قيام كرد، باغي بود» و بعد گفتند: «خروج سبب كفر نمي شود. اما از گناهان كبيره است». ما از اين آقايان سؤال مي كنيم:
چطور شد مروان بن حكم و عبد الله بن زبير كه صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند، اگر كسي در برابر عبد الله بن زبير خليفه از پيش خود خوانده، قيام كند، باغي و ياغي است و گناه كبيره كرده است، ولي كساني كه در برابر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) قيام كردند، نه باغي هستند و نه ياغي و نه گناه كردند، بلكه اجتهاد كرده اند و يك ثواپ و پاداش هم دارند؟
قربان روم خدا را يك بام و دو هوا را
يك طرف بام گرما را يك طرف بام سرما را
اين دو نوع برخورد كردن در اين شبكه ها، حدأقل براي خود جوانان أهل سنت سؤال است كه اگر واقعاً قيام كردن در برابر خليفه وقت، مساوي است با بغي و گناه كبيره است، أمير المؤمنين (عليه السلام) كه منتخب صحابه و مهاجرين و انصار بود و تنها خليفه اي بود كه با إجماع مردم انتخاب شد و غير از كساني كه در شام بودند و به تعبير أمير المؤمنين (عليه السلام): «آن كفاري كه در زير پوشش اسلام كار مي كردند»، همه با علي بن أبي طالب (عليه السلام) بيعت كردند و طلحه و زبير هم با أمير المؤمنين (عليه السلام) بيعت كردند، كسي كه در برابر ايشان قيام كند، پاداش و ثواب هم دارد و كسي كه بگويد طلحه و زبير و أم المؤمنين عايشه اشتباه كردند، مستحق قتل و اعدام و تكفير و تفسيق است؟
نكته چهارم:
اين برادرمان كه از زاهدان زنگ زده بود و گفت: «واقعاً باعث تأسف است و يك ميليارد و پانصد ميليون أهل سنت را جريحه دار كردند»، بدانند كه اين گونه نيست و ما اطلاع داريم از خيلي از كشورهاي اسلامي، أهل سنت اين برنامه را نگاه مي كنند و الآن هم به چندين زبان زنده دنيا ترجمه و پخش مي شود و اين گونه نيست كه جريحه دار شده باشند.
من كه چند مورد را از سريال مختارنامه نگاه كردم، مطالب خلاف تاريخ أهل سنت را يا اصلاً نديدم و يا اگر باشد، خيلي كم است. البته هر كسي براي خودش نظري دارد و بنده هم چه بسا به همين سريال مختارنامه نقدهايي را داشته باشم، ولي اين كه اين سريال بخواهد احساسات و عواطف أهل سنت را جريحه دار كند، اين گونه نيست و اگر واقعاً اين مطالب در سريال مختارنامه، احساسات و عواطف شما را جريحه دار مي كند، برادر عزيزم! پدر بزرگوارم! مقصر كتاب هاي شما هستند. شما برويد كتاب هاي خودتان مانند تاريخ طبري، الكامل إبن اثير و أنساب الأشراف بلاذري و ديگر كتاب هاي معتبر را نگاه كنيد كه اين مطالب را آورده اند. اين گناه شيعه نيست، گناه علماء شماست كه اين مطالب را در كتاب هاي شما و غالباً با سندهاي معتبر آورده اند؛ شما برويد مشكل خودتان را حلّ كنيد.
نكته پنجم:
اين كه اين بيننده گفت: «من خودم در كتاب بحار الأنوار مجلسي، جلد 45، صفحه 389 خوانده ام كه مختار سلفي دروغ پرور و به نفع خودش كار مي كرد»، يا ايشان فراموش كرده و يا اين كه ايشان دروغ گفته است. من همين صفحه را خدمت بينندگان عزيز نشان مي دهم تا ببينند هيچ مطلبي در اين زمينه وجود ندارد. عجيب اين است كه ايشان مي گويد: «مختار سلفي». ايشان كه اين تشخيص را ميان «ثقفي» و «سلفي» نمي دهد، اين گونه به دروغ آدرس مي دهد. موضوع اين صفحه اين است: «ذكر مقتل عمر بن سعد و عبيد الله بن زياد و من تابعه ... » و اسمي از مختار نيامده است.
اما در رابطه با سؤال شما كه مي گويند ايشان از متعه به دنيا آمده است، من خيلي دوست نداشتم وارد اين موضوع شوم، ولي اگر بنا است كه پرونده باز شود، بهتر است از همان ولادت باز شود.
در همين شبكه اي كه كليپي از آن پخش شد، يكي از كارشناسان شان كه واقعاً اربده مي كشيد ـ همان آقايي كه گاهي از لندن مي آيد و من هم به خود مدير آن شبكه اعتراض كردم كه اين تعابير زشت و وقيح، زيبنده أهل سنت و وهابيت نيست ـ ايشان از متعه، تعبير به روسپي گري مي كرد و روايتي را مثلاً از وسائل الشيعة و كافي مي آورد كه مثلاً «سئل الصادق عن المتعه : از امام صادق (عليه السلام) درباره روسپي گري سؤال كردند»، به اين شكل معنا مي كرد. آقايان أهل سنت معتقدند كه ازدواج موقت و متعه را گناه، معصيت و زنا مي دانند و اگر كسي در كشورهاي عربي عقد موقت كند، به ويژه در عربستان سعودي، حكمش مساوي است با زنا. اگر كسي برود ده ها زنا و لواط بكند، كاري با او ندارند يا اگر برود نكاح مسيار يا نكاح بنية الطلاق كه همان ازدواج موقت است را انجام دهد، هيچ اشكالي ندارد.
حلال بودن متعه از منظر قرآن، سنت، صحابه و تابعين
أولاً:
از بينندگان عزيز تقاضا دارم كه حدأقل قرآن را باز كنند و آيه 24 سوره نساء را ببينند:
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً
و زناني را كه متعه مي كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.
ثانياً:
در تفسير طبري ـ كه إبن تيميه مي گويد: «كتاب تفسير طبري، كتابي است كه مي شود به روايات او اعتماد كرد» ـ جلد 5، صفحه 18 از مجاهد كه از ائمه تفسير أهل سنت است نقل مي كند:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» قال: يعني نكاح المتعة.
منظور از اين آيه، نكاح متعه است.
ثالثاً:
در صحيح مسلم كه نزد آقايان أهل سنت، صحيح ترين كتاب ها بعد از قرآن است، جلد 4، صفحه 131، كتاب النكاح، باب نكاح المتعة از جابر بن عبد الله انصاري نقل مي كند:
كنا نستمتع بالقبضة من التمر و الدقيق الأيام علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم و أبي بكر، حتي نهي عنه عمر في شأن عمرو بن حريث.
ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، زنان را متعه مي كرديم در برابر يك مشت خرما و گندم و در زمان أبو بكر هم اين متعه رايج بود. تا اين كه عمر بن خطاب در مسئله عمرو بن حريث از آن نهي كرد.
اين تعبيري است كه آقايان در صحيح مسلم آورده اند.
قضيه عمرو بن حريث هم اين است كه يك زني آمد گفت: «فلاني با من عقد موقت كرده بود و وقتي بچه دار شدم، مرا رها كرد». خليفه دوم هم گفت:
متعتان كانتا علي عهد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أنا أنهي عنهما و أعاقب عليهما.
السنن الكبري للبيهقي، ج7، ص206 ـ المغني لعبد الله بن قدامه، ج7، ص571 ـ المحلي لإبن حزم، ج7، ص107 ـ الإستذكار لإبن عبد البر، ج5، ص505 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج16، ص519 ـ أحكام القرآن للجصاص، ج2، ص191 ـ تفسير الرازي، ج5، ص167 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص392 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص366 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج15، ص418 ـ شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة، ج2، ص146 ـ علل الدار قطني، ج2، ص156 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج14، ص202 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج64، ص71 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج31، ص214 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج3، ص325
حتي شايد در بيش از 20 كتاب أهل سنت از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل مي كنند كه فرمود:
لو لا أن عمر نهي عن المتعة ما زني إلا شقي.
اگر عمر از متعه نهي نكرده بود، جز افراد پست فطرت، كسي گرفتار زنا نمي شد.
جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج5، ص19 ـ تفسير الرازي، ج10، ص50 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج3، ص225 ـ تفسير الثعلبي، ج3، ص286 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص140 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج12، ص253 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج16، ص522
إن شاء ا... در برنامه اي مفصل درباره متعه بحث خواهيم كرد. چون دوستان زيادي از بنده خواسته اند در رابطه با خود متعه، فلسفه متعه، نقش متعه براي جلوگيري از فحشاء در جامعه امروزي و ساير مسائل متعه بحث كنيم.
رابعاً:
جالب اين است كه آقاي إبن حزم آندلسي، رديف كرده است عده اي از صحابه و تابعين كه معتقد به جواز متعه بوده اند:
و قد ثبت علي تحليلها بعد رسول الله صلي الله عليه و سلم جماعة من السلف رضي الله عنهم، منهم من الصحابة رضي الله عنهم: أسماء بنت أبي بكر الصديق و جابر بن عبد الله و ابن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد الخدري و سلمة و معبد أبناء أمية بن خلف.
بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، تعدادي از صحابه معتقد به جواز متعه بودند، مانند أسماء دختر أبو بكر و جابر بن عبد الله و إبن مسعود و إبن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد خدري و سلمة و معبد دو فرزند أمية بن خلف.
و رواه جابر بن عبد الله عن جميع الصحابة مدة رسول الله صلي الله عليه و سلم و مدة أبي بكر و عمر إلي قرب آخر خلافة عمر.
جابر بن عبد الله از جميع صحابه نقل كرده است كه در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر و تا اواخر خلافت عمر، متعه را انجام مي دادند.
و من التابعين طاوس و عطاء و سعيد بن جبير و سائر فقهاء مكة.
و از تابعيني كه معتقد به حليّت متعه بودند: طاوس و عطاء و سعيد بن جبير و ساير فقهاء مكه.
المحلي لإبن حزم، ج9، ص520 ـ تفسير القرطبي، ج5، ص133
اينها مقدمه اي بود بر فرمايشات حضرت عالي در مسئله متعه تا به اين آقاياني كه متعه را در شبكه هاي ماهواره اي با تعابير وقيح نام مي برند، بگوييم اينها برگي از هزاران برگ پرونده متعه است.
بررسي شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير در منابع أهل سنت
اما اين كه حضرت عالي فرموديد مشهور است كه جناب عبد الله بن زبير از متعه متولد شده است، واقعاً در اين زمينه، يكي از مواردي كه حساس است و بايد اين آقايان جواب بدهند، همين مسئله است و اينها كه اين همه مطالب عليه متعه نقل مي كنند، چگونگي تولد عبد الله بن زبير را ما جواب بدهند.
ما مي خواهيم تمام شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير را در منابع أهل سنت بررسي كنيم.
عبد الله بن زبير، مولود متعه
آقاي عبد الله بن زبير، نخستين ثمره ازدواج موقت است. ما تك تك مباحث مان را از منابع أهل سنت، با بررسي سندي مي آوريم. جناب آقاي طحاوي (متوفاي 321 هجري) كه از فقهاء و متكلمان بنام أهل سنت و حنفي مذهب است و تمام علماء مذاهب اسلامي، نظر ايشان را قبول دارند، نقل مي كند:
عن سعيد بن جبير قال: سمعت عبد الله بن الزبير يخطب و هو يعرض بإبن عباس يعيب عليه قوله في المتعة، فقال بن عباس: يسأل أمه إن كان صادقا، فسألها فقالت: صدق بن عباس، قد كان ذلك. فقال بن عباس رضي الله عنهما: لو شئت لسميت رجالا من قريش ولدوا فيها.
سعيد بن جبير مي گويد: شنيدم كه عبد الله بن زبير در مكه، بر بالاي منبر خطبه مي خواند و بر إبن عباس خُرده مي گيرد و اعتراض مي كند و عيب مي شمارد كه إبن عباس معتقد به متعه است. إبن عباس گفت: اگر عبد الله بن زبير واقعاً راست مي گويد، اين قضيه را از مادرش سؤال كند. عبد الله بن زبير از مادرش سؤال كرد و مادرش گفت: إبن عباس راست مي گويد، اين چنين است و من در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، متعه پدرت زبير بودم. إبن عباس (رضي الله عنه) گفت: اگر بخواهم، تعدادي از قريش را كه متعه زاده هستند نام مي برم.
شرح معاني الآثار لأحمد بن محمد بن سلمة الطحاوي ،ج3، ص24
بررسي سندي روايت:
سند اين روايت به اين شكل است:
حدثنا صالح بن عبد الرحمن قال: ثنا سعيد بن منصور قال: ثنا هشام قال: أخبرنا أبو بشر عن سعيد بن جبير
1. سعيد بن جبير
إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 4، صفحه 12 به نقل از آقاي أبو القاسم طبري گفته است:
هو ثقة امام حجة علي المسلمين.
2. أبو بُشر، جعفر بن أبي وحشية
آقاي إبن حجر عسقلاني در تقريب التهذيب، جلد 1، صفحه 160 در مورد ايشان گفته است:
ثقة من أثبت الناس في سعيد بن جبير.
ثقه است و معتبرترين افراد در روايت از سعيد بن جبير است.
3. هشام بن سنبر دستوايي
آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 7، صفحه 149 در مورد ايشان گفته است:
مجمع عليه هو الحافظ الحجة الإمام الصادق.
... او حافظ و حجت و پيشوا و راستگو بوده است.
4. سعيد بن منصور بن شعبة
آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 16، صفحه 184 در مورد ايشان گفته است:
الحافظ الحجة.
5. صالح بن عبد الرحمن انصاري
آقاي إبن أبي حاتم كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است در الجرح و التعديل ، جلد 4، صفحه 408 در مورد ايشان گفته است:
محله الصدق.
6. طحاوي
خود آقاي طحاوي هم صاحب اين كتاب است و آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 15، صفحه 27 در مورد ايشان گفته است:
الطحاوي: الإمام العلامة الحافظ الكبير محدث الديار.
اعتراف مادر عبد الله بن زبير بر انجام متعه
برگ ديگري كه در اينجا هست، اعتراف مادر عبد الله بن زبير بر انجام متعه است.
جناب نسائي در السنن الكبري، جلد 3، صفحه 236، حديث 5540 از مسلم قري نقل مي كند و مي گويد:
دخلنا علي أسماء إبنة أبي بكر، فسألناها عن متعة النساء، فقالت: فعلناها علي عهد رسول الله (صلي الله عليه و سلم).
ما وارد شديم بر منزل أسماء دختر أبو بكر (مادر عبد الله بن زبير) و از او درباره متعة النساء پرسيديم و گفت: ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين كار را انجام مي داديم.
المعجم الكبير للطبراني، ج24، ص103 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص227
اين روايت هم كاملاً صحيح است و هيچ شبهه اي در صحّت آن نيست.
بررسي سندي روايت
سند روايت به اين شكل است:
محمود بن غيلان المروزي قال: ثنا أبو داود قال: ثنا شعبة عن مسلم القري.
1. مسلم القري (يا قرشي)
آقاي إبن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، جلد 10، صفحه 123 در مورد ايشان گفته است:
قال أبو حاتم: شيخ و قال النسائي: ثقة و ذكره إبن حبان في الثقات.
آقاي أبو حاتم (كه از استوانه هاي رجالي أهل سنت است) مي گويد: او از اساتيد است. آقاي نسائي مي گويد: ثقه است. آقاي إبن حبان هم او را در كتاب الثقات خودش آورده است.
2. شعبة بن حجاج
آقاي إبن كثير در البداية و النهاية، جلد 10، صفحه 141 در مورد ايشان گفته است:
و هو شيخ المحدثين، الملقب فيهم بأمير المؤمنين، قاله الثوري و قال يحيي بن معين: هو إمام المتقين.
آقاي ثوري مي گويد: او استاد محدثين است و در ميان آنها به أمير المؤمنين ملقب شده است. يحيي بن معين مي گويد: او پيشواي پرهيزكاران است.
3. سليمان بن داود، أبو داود
آقاي مزي در تهذيب الكمال في أسماء الرجال، جلد 11، صفحه 406 به نقل از آقاي احمد بن حنبل مي گويد:
ثقة صدوق.
مورد اعتماد و راستگو است.
4. محمود بن غيلان المروزي
آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 12، صفحه 223 در مورد ايشان گفته است:
الإمام الحافظ الحجة، من ائمة الأثر.
پيشوا و حافظ و حجت است و از پيشوايان حديث است.
5. عبد الرحمن نسائي
ايشان هم صاحب كتاب است، آقاي إبن كثير در البداية و النهاية، جلد 11، صفحه 140 در مورد ايشان گفته شده است:
الإمام في عصره.
اين آقاياني كه در مورد متعه، به شيعه خرده مي گيرند، به اين مطالب مطرح شده توجه داشته باشند؛ با اين كه متعه، يك بحث قرآني است و پشتوانه اش سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است و عمل و سيره صحابه. حالا اين آقايان بيايند در رابطه با عبد الله بن زبير، به اين شكلي كه ما بيان كرديم، جواب بدهند.
* * * * * * *
آقاي محسني
آيا در كتب أهل سنت، روايتي پيرامون آقاي عبد الله بن زبير مطرح شده است يا خير؟
استاد حسيني قزويني
در رابطه با عبد الله بن زبير در منابع أهل سنت، مطالبي زيادي هست، آن هم با سندهاي صحيح و معتبر.
عبد الله بن زبير از منظر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)
روايت اول:
جناب ضحاك شيباني (متوفاي 278 هجري) در كتاب الأحاد و المثاني، جلد 1، صفحه 414 نقل مي كند:
سمعت عامر بن عبد الله بن الزبير أن أباه حدثه: أنه أتي النبي صلي الله عليه و سلم و هو يحتجم، فلما فرغ قال: يا عبد الله! إذهب بهذا الدم فأهرقه حتي لا يراه أحد، فلما برز عن النبي صلي الله عليه و سلم عمد إلي الدم فشربه، فقال: يا عبد الله! ما صنعت؟ قال جعلته في أخفي مكان ظننت أنه يخفي علي الناس، قال: لعلك شربته، قال: نعم، قال و لم شربت الدم؟ ويل للناس منك و ويل لك من الناس.
از عامر بن عبد الله بن زبير شنيدم كه مي گفت: پدرش عبد الله بن زبير نقل كرده است: خدمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفت، در حالي كه آن حضرت حجامت كرده بود. وقتي حجامت كردن تمام شد، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به عبد الله بن زبير فرمود: اي عبد الله! اين خون حجامت را با خود ببر و به جايي به دور از چشم مردم بريز. ولي عبد الله بن زبير آن خون را آشاميد. ... حضرت فرمود: چرا آن خون را نوشيدي؟ واي بر مردم از دست تو و واي بر تو از دست مردم.
اين تعبير «ويل»، يكي از موارد بشارت به آتش جهنم است؛ مانند:
وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ
سوره مطففين/آيه1
وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ
سوره همزه/آيه1
تهديدي است هم در زبان قرآن است و هم در زبان سنت كه در موارد خلاف شرع و گناه آمده است.
اما آيا اين روايت صحيح است يا خير؟ شايد بعضي ها بگويند از اين روايات در كتاب هاي ما زياد است.
بررسي سندي روايت:
سند اين روايت به اين شكل است:
حدثنا محمد بن المثني انا موسي بن إسماعيل نا هنيد بن القاسم قال: سمعت عامر بن عبد الله بن الزبير أن أباه حدثه ... .
1. عبد الله بن زبير
ايشان صحابي است و آقايان أهل سنت معتقدند كه صحابه، فوق وثاقت هستند.
2. عامر بن عبد الله بن زبير
آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 8، صفحه 144 بعد از نقل أقوال مي گويد:
أجمعوا علي ثقة عامر.
علماء إجماع دارند بر وثاقت عامر بن عبد الله بن زبير.
3. هنيد بن القاسم
آقاي إبن حبان او را در كتاب الثقات، جلد 5، صفحه 515، شماره 601 جزء موثقين آورده است.
4. موسي بن إسماعيل
آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 10 ، صفحه 360 درباره او مي گويد:
الحافظ الإمام الحجة، شيخ الإسلام.
حافظ و پيشوا و حجت و شيخ الإسلام بود.
5. محمد بن المثني
آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 12، صفحه 123 درباره او مي گويد:
الإمام الحافظ الثبت.
پيشوا و حافظ و مورد اعتماد بود.
6. احمد بن عمرو بن الضحاك
ايشان هم مؤلف كتاب الآحاد و المثاني است و آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 13، صفحه 430 مي گويد:
حافظ كبير إمام بارع متبع للآثار كثير التصانيف ... و كان ثقة نبيلا معمرا.
حافظ و كبير و پيشوا و و همواره دنبال آثار پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و سنت بوده است و تأليفات و تصنيفات زيادي داشته است... و ثقه و نمونه بود و عمر زيادي داشت.
پس اين روايت از نظر أهل سنت كاملاً صحيح است.
روايت دوم:
روايت ديگر از عثمان بن عفان، خليفه سوم است:
عن عثمان بن عفان رضي الله عنه قال: قال له عبد الله بن الزبير حين حصر: أن عندي نجائب قد أعددتها لك، فهل لك أن تحول إلي مكة فيأتيك من أراد أن يأتيك؟ قال: لا، إني سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول: يلحد بمكة كبش من قريش، إسمه عبد الله، عليه مثل نصف أوزار الناس.
عثمان بن عفان نقل مي كند كه وقتي صحابه، خانه اش را محاصره كرده بودند، عبد الله بن زبير به او گفت: من حاضرم شترها و اسب هاي خوبي را فراهم كنم تا به مكه پناهنده شوي. عثمان گفت: خير، من از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شنيده ام: فردي از قريش در مكه به نام عبد الله، بي دين و ملحد مي شود و نصف گناه تمام مردم بر گردن اوست.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج1، ص64 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج28، ص218 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص376 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج17، ص92 ـ السيرة الحلبية، ج1، ص284 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص374
بررسي سندي روايت
وقتي آقاي هيثمي اين روايت را نقل مي كند، مي گويد:
رواه احمد و رجاله ثقات.
احمد بن حنبل اين روايت را نقل كرده است و تمام راويانش ثقه هستند.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج3، ص285
روايت سوم:
حالا بايد ببينيم اين إلحاد كننده در حرم كيست؟
إبن الزبير و هو يقول للحسين: إن شئت أن تقيم أقمت فوليت هذا الأمر، فآزرناك و ساعدناك و نصحنا لك و بايعناك، فقال له الحسين: إن أبي حدثني أن بها كبشا يستحل حرمتها، فما أحب أن أكون أنا ذلك الكبش.
عبد الله بن زبير خطاب به امام حسين مي گويد: اگر تو در مكه بماني، با همديگر در برابر يزيد قيام مي كنيم و تو هم والي مي شوي و من تو را نصيحت مي كنم و مساعدت مي كنم و بيعت مي كنم. امام حسين خطاب به عبد الله بن زبير مي فرمايد: پدرم روايت كرد كه يك مردي در مكه هست كه حرمت مكه را زير پا مي گذارد و من دوست ندارم آن مرد حرمت شكن مكه باشم.
تاريخ الطبري، ج4، ص289 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص179
اتفاقاً همين روايت را در شبكه نور خواندند، ولي يك بخش آن را خواندند و چون قسمت آخرش به صلاح آنها نبود، نخواندند. من از آقاي هاشمي، مدير اين شبكه درخواست مي كنم اين كارشناساني را كه مي آورند و روايت مي خوانند، اين گونه نباشد كه بخشي را بخوانند و بخش ديگر را رها كنند و مواردي را در تاريخ مخفي كنند. نام برنامه شان را هم گذاشته اند «حقيقت هاي پنهان تاريخ» و ما هم مي گوييم «پنهان كردن حقيقت هاي تاريخ».
روايت چهارم:
در روايتي از عبد الله بن عمرو بن عاص آمده است:
أتي عبد الله بن عمرو عبد الله بن الزبير، فقال: إياك و الالحاد في حرم الله! فأشهد لسمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول : " يحلها ـ و تحل به ـ رجل من قريش، لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلين لو زنتها. قال: فانظر يا إبن عمرو لا تكونه.
عبد الله بن عمرو بن عاص نزد عبد الله بن زبير آمد و گفت: بترس از اين كه دست به بي ديني در حرم خدا بزني! گواهي مي دهم كه از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شنيدم كه فرمود: مردي از مكه، حرمت مكه را زير پا مي گذارد. اگر گناه آن فرد را با گناه تمام جن و أنس مقايسه كنند، گناه او بيشتر است. عبد الله بن عمرو بن عاص گفت: مراقب باش اي عبد الله بن زبير كه آن مرد نباشي.
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص376 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج3، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج28، ص220 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص445 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص374
هم چنين در روايت ديگري آمده است:
أتي عبد الله بن عمر عبد الله بن الزبير، فقال: يا إبن الزبير! إياك و الالحاد في حرم الله تبارك و تعالي، فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول: إنه سيلحد فيه رجل من قريش، لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلين لرجحت، قال: فانظر لا تكونه.
عبد الله بن عمر نزد عبد الله بن زبير آمد و گفت: بترس از اين كه دست به بي ديني در حرم خدا بزني! چون شنيدم كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: مردي از مكه، حرمت مكه را زير پا مي گذارد. اگر گناه آن فرد را با گناه تمام جن و أنس مقايسه كنند، گناه او بيشتر است. عبد الله بن عمر به عبد الله بن زبير گفت: مراقب باش كه آن مرد نباشي.
مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج2، ص136 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص275 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص473 ـ تفسير إبن كثير، ج3، ص225 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج2، ص388
روايت پنجم:
عثمان بن عفان مي گويد:
إني سمعت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) يقول: «يلحد بمكة كبش من قريش إسمه عبد الله، عليه مثل أوزار الناس» و لا أراك إلا إياه أو عبد الله بن عمر.
از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمود: «فردي به نام عبد الله در مكه، اقدام به بي ديني و الحاد مي كند و به اندازه تمام مردم گناه دارد». عثمان در خطاب به عبد الله بن زبير گفت: آن فردي كه حرمت مكه را مي شكند، يا تو هستي يا عبد الله بن عمر.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج28، ص219
اينها نمونه اي بود رواياتي كه أهل سنت نقل كرده اند. جالب اين است كه وقتي عبد الله بن زبير و عبد الله بن عمرو بن عاص با هم درگير مي شوند، عبد الله بن زبير به عبد الله بن عمرو بن عاص گفت:
مراقب باش كه تو آن نباشي.
عبد الله بن عمرو بن عاص گفت:
نه، من از مكه خارج مي روم تا آن عبد الله نباشم.
* * * * * * *
آقاي محسني
عبد الله بن زبير را از منظر أمير المؤمنين (عليه السلام) توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
در اينجا سخن خيلي زياد است و براي اين كه به تلفن بينندگان عزيز هم برسيم، مختصر توضيح مي دهم و دوست داشتم مطالبي را مطرح كنم كه نشان دهنده عداوت عبد الله بن زبير نسبت به أمير المؤمنين (عليه السلام) است و بغضي حضرت علي (عليه السلام) را در دل داشتند و به ايشان جسارت مي كردند و أمير المؤمنين (عليه السلام) هم نسبت به او بدبين بود و عبد الله بن زبير، بني هاشم را در شِعْب أبي طالب قرار داد و آنها را در درّه آتش زد و عبد الله بن عباس و بني هاشم را زنداني كرده بود و اينها را تبعيد كرد و در خطبه هايش، صلوات بر پيامبر و آلش را ممنوع كرد. إن شاء ا... اگر نرسيديم، الباقي پرونده آقاي عبد الله بن زبير را از منابع أهل سنت در جلسه بعد بيان خواهيم كرد.
عبد الله بن زبير از منظر أمير المؤمنين (عليه السلام)
در تاريخ طبري، جلد 3، صفحه 519 با سند صحيح نقل مي كند كه آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ جمل با زبير روبه رو شد و أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود بيا برويم در گوشه اي با هم صحبت كنيم:
فقال علي للزبير: ما جاء بك؟ قال: أنت و لا أراك لهذا الامر أهلا و لا أولي به منا، فقال علي: لست له أهلا بعد عثمان رضي الله عنه، قد كنا نعدك من بني عبد المطلب، حتي بلغ إبنك إبن السوء، ففرّق بيننا و بينك.
علي به زبير فرمود: چرا به جنگ با من آمده اي؟ زبير گفت: شايستگي من براي خلافت نسبت به تو بيشتر است. علي گفت: تو بعد از عثمان، شايستگي خلافت را نداشتي. ما تو را جزء بني عبد المطلب و ياوران خودمان به شمار مي آورديم، تا اين كه فرزند بد و نادرست تو بزرگ شد و ميان ما و تو جدايي انداخت.
أنساب الأشراف للبلاذري، ص255
بررسي سندي روايت
سند روايت به اين شكل است:
ما حدثنيه أحمد بن زهير قال: حدثنا أبي أبو خيثمة قال: حدثنا وهب بن جرير بن حازم قال: سمعت أبي قال: سمعت يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري.
1. زهري
آقاي زهري (متوفاي 124 هجري) هم كاملاً مشخص است و إبن حجر عسقلاني در تقريب التهذيب، جلد 2، صفحه 133 مي گويد:
الفقيه الحافظ، متفق علي جلالته و إتقانه.
فقيه و حافظ است و اتفاق نظر در جلالت و إتقان او وجود دارد.
2. يونس بن يزيد الأيلي
آقاي ذهبي در العبر في خبر من غبر، جلد 1، صفحه 218 در مورد او مي گويد:
صاحب الزهري و أوثق اصحابه.
از موثق ترين اصحاب شهاب الدين زهري است.
3. جرير بن حازم
آقاي ذهبي در سير أعلام النبلاء، جلد 7، صفحه 98 مي گويد:
الإمام الحافظ الثقة.
پيشوا و حافظ و مورد وثوق است.
4. وهب بن جرير بن حازم
آقاي إبن حجر عسقلاني در تقريب التهذيب، جلد 2، صفحه 291، شماره 7499 درباره او مي گويد:
ثقة.
5. زهير بن حرب، أبو خيثمة
إبن حجر عسقلاني تقريب التهذيب، جلد 1، صفحه 315، شماره 2047 درباره او مي گويد:
ثقة ثبت.
مورد وثوق و قابل اعتماد است.
6. أحمد بن زهير بن حرب
آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 2، صفحه 596، شماره 19 مي گويد:
الحافظ الحجة.
قال الدارقطني: ثقة مأمون و قال الخطيب: ثقة عالم متقن حافظ.
دار قطني در مورد او گفته است: مورد وثوق و امانت دار است. خطيب بغدادي هم در مورد او گفته است: مورد وثوق و عالم و ... است.
7. محمد بن جرير طبري
صاحب كتاب تاريخ طبري است و ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 2، صفحه 710 در مورد او مي گويد:
الإمام العلم الفرد الحافظ أبو جعفر الطبري أحد الأعلام.
پيشوا و پرچمدار و نمونه و يكي از شخصيت هاي برجسته أهل سنت است.
عبد الله بن زبير، عامل اصلي حضور عايشه در جنگ جمل
آقاي عبد الرزاق صنعاني در كتاب المصنف، جلد 11، صفحه 365، حديث 20753 نقل مي كند:
وقتي عايشه از مكه حركت كرد به طرف بصره، در وسط راه تعدادي از سگ ها دسته جمعي آمدند و به عايشه عوعو كردند. عايشه رنگش پريد و ناراحت شد و گفت: نام اين منطقه چيست؟ گفتند: حوأب. وقتي عايشه اين را شنيد، گفت: مرا برگردانيد. چون روزي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «به يكي از زنان من در كنار سرزمين حوأب، سگ ها حمله و عوعو مي كنند و بدانيد كه شما باطل هستيد و مسيرتان جز آتش جهنم، چيز ديگري نيست». مي ترسم كه من آن باشم:
فقالت: ردوني، فأبي عليها إبن الزبير.
عايشه گفت: مرا برگردانيد. ولي عبد الله بن زبير ممانعت كرد از بازگشتن عايشه.
يعني اگر عايشه برمي گشت، فتنه به آن بزرگي (جنگ جمل) كه بيش از 30 هزار انسان بي گناه از طرفين كشته شدند، اتفاق نمي افتاد. اگر عايشه برمي گشت، قطعاً طلحه و زبير و ديگران هم برمي گشتند. ولي فتنه اصلي در اينجا به آقاي عبد الله بن زبير برمي گردد.
در روايت ديگري آمده است كه وقتي عايشه متوجه شد اين منطقه حوأب است، گفت:
إنا لله و إنا إليه راجعون، ردوني ردوني، فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول: و عنده نساؤه: «أيتكن ينبحها كلاب الحوأب» و عزمت علي الرجوع.
فأتاها عبد الله بن الزبير فقال: كذب من زعم أن هذا الماء الحوأب و جاء بخمسين من بني عامر فشهدوا و حلفوا علي صدق عبد الله.
آيه استرجاع را خواند و گفت: مرا برگردانيد، مرا برگردانيد. «من از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شنيدم كه در حضور زنانش فرمود: سگان حوأب براي يكي از شما عوعو مي كنند». ايشان تصميم بر بازگشت گرفت.
عبد الله بن زبير آمد و گفت: كساني كه گفته اند اينجا حوأب است، دروغ گفته اند. سپس 50 نفر از بني عامر را آورد و شهادت دادند و قسم خوردند كه عبد الله بن زبير راست مي گويد.
أنساب الأشراف للبلاذري، ص224
اين روايت در كتب شيعه نيست، در كتب أهل سنت است.
بررسي سندي روايت:
سند روايت به اين شكل است:
عبد الرزاق عن معمر عن إبن طاووس عن أبيه.
1. طاوس بن كيسان اليماني
آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 90 مي گويد:
و كان رأسا في العلم و العمل.
او در علم و عمل، سرآمد عصرش بود.
2. عبد الله بن طاوس
آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 8، صفحه 463 مي گويد:
وثقوه.
3. معمر بن راشد الأزدي
آقاي ذهبي در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 190 مي گويد:
الإمام الحجة.
4. عبد الرزاق الصنعاني
ايشان صاحب كتاب است و آقاي ذهبي هم در تذكرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 364 مي گويد:
الحافظ الكبير، وثقه غير واحد.
حافظ و كبير است و افراد زيادي او را توثيق كرده اند.
بينندگان عزيز به اين عبارت دقت كنند:
قال يحيي بن معين: لو إرتدّ عبد الرزاق عن الإسلام، ما تركنا حديثه.
آقاي يحيي بن معين (از استوانه هاي رجالي أهل سنت) مي گويد: اگر عبد الرزاق از اسلام برگردد و مرتدّ شود، ما به روايات او عمل مي كنيم و حديث او را ترك نمي كنيم.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج3، ص930 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج9، ص573 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج36، ص192 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج6، ص280 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج5، ص311
شايد بيش از 40 نفر از بزرگان أهل سنت اين عبارت را از يحيي بن معين نقل كرده اند.
خونخواهي عثمان، بهانه اي بيش نبود
إن شاء ا... اين آقاياني كه حرف هاي بي پايه اي را بلغور مي فرمايند كه «در جنگ جمل مسئله اي نبود و جناب عايشه براي خونخواهي آمده بود»، به ما جواب بدهند كه خونخواهي براي چه؟ خداوند به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ
سوره أحزاب/آيه33
آيا عايشه، دختر عثمان است؟ برادر عثمان است؟ نوه عثمان است؟ خليفه مسلمانان است؟ قضيه چيست؟ براي چه آمده بود؟
مي گويند: «علي هم نمي خواست جنگ شود و انسان ها كشته شوند. حتما يك سري از شيعيان يا يهوديان در آنجا بودند كه جنگ را مغلوبه كردند» اينها خبر ندارند كه با اين كارشان، توهين به صحابه مي كنند! صحابه، زبير، عبد الله بن زبير، طلحه، عايشه و غيره در يك طرف و آقا أمير المؤمنين (عليه السلام)، عبد الله بن عباس، امام حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام) و عمار ياسر و ديگران در طرف ديگر بودند. اگر يك يهودي به نام عبد الله بن سبأ اين قدر عرضه داشته باشد كه اين صحابه را دست بياندازد و جنگ مغلوبه اي را درست كند كه 30 هزار كشته داشته باشد ـ عذر مي خواهم ـ اين صحابه اي كه آلت دست يك يهودي باشند، به درد مرجعيت و إقتداء كردن نمي خورند. شما حرفي مي زنيد و شعري مي گوييد كه در قافيه اش، جفنگيات مي بافيد.
وقتي معاويه به مدينه مي آيد، با عبد الله بن زبير ملاقات مي كند. وقتي اين گفت و گو طول مي كشد، معاويه شب را در كنار او مي ماند. عبد الله بن زبير به معاويه مي گويد:
إني لو شئت أن أقتلك لقتلتك، قال: لست هناك لست من قتال الملوك، انما يصيد كل طائر قدره، فقال إبن الزبير: أما و الله! لقد سرت تحت لواء أبي إلي ابن أبي طالب و هو من تعلم، فقال: لا جرم والله! لقد قتلكم بشماله، فقال: أما أن ذلك في نصره عثمان، ثم لم نجز بها، قال: والله! ما كان بك نصرة عثمان و لولا بغض علي بن أبي طالب لجررت برجلي عثمان مع الضبع.
اگر بخواهم تو را مي كشم. معاويه گفت: تو عرضه كشتن پادشاهان را نداري. هر پرنده اي به اندازه لياقت خودش مي تواند صيد كند و صيد معاويه براي دهان تو بزرگ است. عبد الله بن زبير گفت: معاويه! مرا كم مي شماري؟ به خدا قسم! من همان هستم كه در ركاب پدرم به جنگ با علي بن أبي طالب رفتم! معاويه مي گويد: به خدا قسم! اگر واقعاً علي مي خواست با شما بجنگد، با دست چپش شما را مي كشت. ... ، معاويه گفت: به خدا قسم! شما براي خونخواهي عثمان نرفته بوديد و اگر نسبت به علي بغض نداشتي، تو پاهاي عثمان را بعد از مرگش به همراه درندگان، در كوچه ها مي كشاندي.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج28، ص201 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص372
اين خلاصه اي بود از نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت به عبد الله بن زبير.
إن شاء ا... اهانت ها و ناسزاهاي عبد الله بن زبير به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ممانعت از صلوات فرستادن بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و تصميم بر آتش زدن بني هاشم را در جلسه آينده به حول و قوه إلهي بيان خواهم كرد.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان
سؤال 1 :
وقتي فيلم مختار را نگاه مي كردم، عبد الله بن زبير از ترس جانش، به خانه خدا پناه آورد و باعث شد خانه خدا آتش بگيرد. ولي مولاي ما آقا امام حسين (عليه السلام) وقتي احساس كرد خونش را در خانه خدا مي ريزند و هتك حرمت كعبه مي شود، از مكه خروج كرد.
جواب 1 :
ما هم همين را ثابت كرديم.
* * * * * * *
سؤال 2 :
در رابطه با علوم حديث و رجال و برتري ما مكتب أهل بيت (عليهم السلام) بر أهل سنت صحبت بفرماييد.
جواب 2 :
اين آقاياني كه مي گويند رجال شيعه در قرن ششم تدوين شده است، بنده اين افتخار را داشته ام كه 20 سال در حوزه علميه، استاد رجال بوده ام و رسماً اعلام مي كنم كه اگر رجال أهل سنت از قرن سوم آغاز شده است، رجال شيعه توسط إبن أبي رافع، صحابي أمير المؤمنين (عليه السلام) تدوين شده است و اولين كسي است كه در علم رجال شيعه قلم زده است. آقاي زراره از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام)، كتاب رجالي داشته است. آقاي يونس بن عبد الرحمن از اصحاب امام كاظم (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام)، كتاب رجالي داشته است. فضل بن شاذان از شخصيت هاي برجسته رجالي شيعه است كه در عصر امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) بوده است؛ فضالة بن ايوب هم هم چنين. الآن كتاب رجالي قديمي ما مربوط به احمد بن محمد بن خالد برقي است كه و متوفاي 274 هجري و از اصحاب امام هادي (عليه السلام) و امام عسكري (عليه السلام) بوده است. در طول گذر زمان، مخالفين شيعه و نواصب و حكومت هايي كه بناي ناسازگاري با شيعه داشتند، حمله كردند و كتاب هاي شيعه را از بين بردند. فقط در سال 445 هجري، كتابخانه مرحوم شيخ طوسي (ره) در بغداد كه 80 هزار جلد كتاب شيعه در آنجا بود، توسط نواصب و مخالفين شيعه آتش زده و به خاكستر مبدّل كردند. در قرن 4 و 5، 80 هزار جلد كتاب، كم نبود. مرحوم شيخ حر عاملي (ره)، صاحب وسائل الشيعة، در جلد 30، الفائده الرابعة مي گويد:
در زمان ائمه (عليهم السلام)، توسط اصحاب ائمه (عليهم السلام) از أمير المؤمنين (عليه السلام) تا امام عسكري (عليه السلام)، بيش از 6 هزار و 600 كتاب توسط اصحاب ائمه (عليهم السلام) تدوين و تأليف شده است.
اين افتخار شيعه است.
در بحثي كه با جناب پروفسور غامدي داشتم، او هم هم چنين حرفي را زد و گفتم:
ما كار به گذشته نداريم. ما مي آييم معجم رجال الحديث حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) را روي ميز مي گذاريم و شما هم تمام كتاب هاي رجالي تان را از يحيي بن معين و إبن أبي حاتم تا رجال نويسان معاصرتان جمع كنيد و ببينيد آيا يك كتاب با ويژگي هاي معجم رجال الحديث داريد يا نداريد؟
بنده رسماً به عنوان متخصص رجال عرض مي كنم:
با اين همه كتاب هاي رجالي ـ كه من الآن بيش از 240 عنوان كتاب رجالي أهل سنت را در كتابخانه ام دارم ـ ، هيچ كتاب رجالي أهل سنت در رديف معجم رجال الحديث حضرت آيت ا... العظمي خويي (ره) نيست.
* * * * * * *
سؤال 3 :
در مورد دست بسته نماز خواندن أهل سنت و استفاده كردن مهر نماز توضيح بفرماييد.
جواب 3 :
ما الآن در بحث خارج فقه مقارن، بحث وضو را داريم كه آيا بايد مسح بكشيم يا بايد پا را بشوييم؟ إن شاء ا... بعد از بحث وضو، اين بحث ها را خواهيم كرد.
* * * * * * *
سؤال 4 :
1. با اين همه مدارك و مستنداتي كه استاد معرفي فرمودند و ارائه دادند، آقايان أهل سنت و وهابيت چه جوابي دارند؟ غير از تهمت هايي كه مي زنند، آيا واقعاً جواب منطقي و قانع كننده نسبت به اين شواهد و مستندات محكم دارند؟
2. آيا أم المؤمنين بودن، يك خط قرمز و يك حريمي درست مي كند براي زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه ما هيچ نگوييم و كارهايي كه اينها انجام داده اند را نگوييم و بر تاريخ و حقايق آن، خط بكشيم و ديگر صحبتي نكنيم؟ آيا أم المؤمنين بودن، هم چنين مجوّزي را مي دهد؟
3. در شبكه نور و ساير شبكه ها به زبان هاي عربي و انگليسي شبهه كرده اند كه:
شما شيعيان، چرا كاسه داغ تر از آش مي شويد؟ حضرت علي (عليه السلام) بعد از جنگ جمل، عايشه را با احترام به مدينه فرستاد. حضرت علي (عليه السلام) مي توانست در همان جا لعن بكند يا كاري انجام بدهد، ولي او اين كار را نكرد و با احترام او را فرستاد. شما شيعيان هم مانند حضرت علي (عليه السلام) احترام بگذاريد به زن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اين صحبت ها را نكنيد.
اين شبهه را محبت بفرماييد به صورت مستدل و منطقي پاسخ بدهيد.
جواب 4 :
1. سؤال اول شما نيازي به جواب ندارد. شما صحبت هاي ما را در اينجا مي بينيد و صحبت هاي شبكه نور و شبكه صفا و شبكه وصال و آقاي ملازاده را ببينيد و جواب آنها مشخص و واضح است و نيازي به مناظره ندارد. يكي از آقايان از آلمان زنگ زده بود و گفت:
مناظره يعني چه؟ اگر كسي بيايد 2 جلسه از برنامه هاي شبكه جهاني ولايت را ببيند و شبكه نور و آقاي ملازاده را ببيند، مسئله كاملاً روشن مي شود و نيازي به مناظره نيست.
2. اين كه گفتيد «أم المؤمنين خط قرمز است كه ما چيزي نگوييم»، خير. ما به زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) احترام مي گذاريم و فحش نمي دهيم و نسبت فحشاء به آنها نمي دهيم و جسارت نمي كنيم و ناسزا نمي دهيم. ولي اين كه حقايق تاريخ را بخواهيم بيان نكنيم، اين را خيانت مي دانيم. بايد نسل حاضر و نسل هاي بعدي از حقايق تاريخي كاملاً آگاهي داشته باشند و مستدل و مستند براي آنها بيان شود و به بهانه حقيقت هاي پنهان تاريخ، حقيقت هاي تاريخ را پنهان كنيم.
3. اين كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به عايشه احترام مي گذاشتند، اين گونه نبود كه به عايشه بگويد دستت درد نكند كه آمدي 30 هزار انسان را به كشتن دادي؛ خير. أمير المؤمنين (عليه السلام) در مدينه تندي كرد و در همان جنگ جمل به عايشه گفت:
خداوند به تو دستور داده در خانه بنشيني، بر خلاف قرآن آمده اي اينجا و بر خلاف سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) عمل مي كني؛ وظيفه تو اين نيست. تو را چه رسد به خونخواهي عثمان؟
اين مطالب در نهج البلاغه و غيره هم موجود است و برادرمان حجت الإسلام و المسلمين أبو القاسمي هم در رابطه با أم المؤمنين عايشه صحبت كرده است.
ما به دوستان مي گوييم كه ما منطق داريم و حرف براي زدن داريم. ما تمام كتاب هاي أهل سنت را ورق به ورق، از خودشان بهتر براي مردم بيان مي كنيم و نيازي به فحش نداريم. كساني كه متوسل به فحش و ناسزا مي شوند، ما آنها را محكوم مي كنيم و به هيچ وجه به خودمان هم اجازه نمي دهيم ناسزا بگوييم. ولي ناسزا نگفتن يك چيز است و بيان نكردن حقايق تاريخي، چيز ديگري است.
إن شاء ا... خودم هم در سر فرصت، در رابطه جنگ جمل و عايشه صحبت خواهم كرد و سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را كه به عايشه گفت تو چنين و چنان خواهي كرد و نسبت به مارقين و ناكثين و قاسطين هم صحبت خواهيم كرد و در روايات صحيحي كه در منابع أهل سنت هست، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در عصر خودش اينها را بيان كرده است و نيازي به گفتن ما نيست.
* * * * * * *
سؤال 5 :
1. بعضي از شبكه هايي كه كلمه «بكري و عمري» را به كار مي برند، به اين دليل است كه روش و سيره مخالفان شيعه را قبول ندارند و قصد توهين ندارند؛ ولي شما عصباني مي شويد.
2. در قبرستان بقيع، مامورين عربستان سعودي، مخصوصا شرطه ها برخورد بسيار نامناسبي با زنان دارند. اين شرطه هاي مرد وارد محل عبور و مرور زنان مي شدند و خيلي بي احترامي مي كردند. كساني كه دم از وحدت و برادري مي زنند، مخصوصا أهل سنت داخل كشور ما، يك بار به قبرستان بقيع بروند و ببينند كه اينها چه برخوردي دارند؟ آيا اين درست است؟
شما كه دانا هستيد، در برابر علم شما به شما تعظيم مي كنند. اگر آقاي أللهياري هم صحبتي مي كند، در برابر آن رفتاري است كه با ايشان شده است. بايد ببينيم كه در چه محيطي بوده و چه رفتاري با ايشان شده است؟
جواب 5 :
1. قرآن مي فرمايد:
َلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ
سوره حجرات/آيه11
فرقي نمي كند. اگر به يك فردي كه كور و نابينا است، بگويند كور و نابينا و از اين كلمه هم بدش بيايد، اين اهانت به اوست. الآن اين آقايان أهل سنت مي گويند كه ما از اين تعابير بدمان مي آيد و اين را توهين به خودمان مي دانيم؛ همان طور كه ما دوست نداريم به ما «رافضي» بگويند. حال آن كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: «ما افتخار مي كنيم به رفض». رفض يعني انداختن باطل ها و دوري كردن از باطل ها. معناي رافضه، معناي بدي نيست؛ ولي الآن وهابيت براي اين كه به ما توهين كنند، مي گويند كه ما رافضي هستيم.
ما نه با كسي عداوت داريم و نه با شبكه اي عداوت داريم. والله! خيرخواه اين آقايان هستيم. اگر اين آقايان ديروز و امروز به ميدان آمده اند، من حدأقل 30 تا 35 سال است كه وارد اين وادي شده ام. اولين روحاني أهل سنت كه در منزل من مشرف به مذهب شيعه شد، تقريباً در سال 1362 يا 1363 بود و حضرات آيات عظام شبيري زنجاني، سبحاني، مقتدايي و خزعلي هم بودند و نوارش را هم داريم.
چون تجربه داريم، مي گوييم كه هر چقدر با اينها با زبان نرم و ليّن صحبت كنيم، تأثيرگذاري اش بيشتر است. حتي وقتي به يكي از اين آقايان در شبكه سلام صحبت داشتم، گفتم كه شما شيخ و عامي هستيد و به خاطر عشق شيعه بودن تان به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام)، اين همه حرص و جوش مي خوريد، اين را هم تصور كنيد كه ما هم شيعه هستيم و هم فرزند حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حضرت علي (عليه السلام) هستيم. اگر شما به خاطر ظلمي كه بر حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) وارد شده است، به اندازه 50 درجه مي سوزيد، ما به اندازه 100 درجه مي سوزيم. اضافه بر شيعه بودن، مادرمان حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است و آن قدر ظلم ها و بي مهري ها و جنايت ها بر او شد و فرمود:
صبت علي مصائب لو أنها صبت علي الأيام صرن لياليا
به قدري بر من مصيبت وارد شد كه اگر اين مصيبت ها بر روز روشن وارد مي شد، به شب تار مبدل مي شد.
تفسير الآلوسي، ج19، ص149 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص181 ـ فدك في التاريخ للسيد محمد باقر الصدر، ص43 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج1، ص208 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج79، ص106 ـ الغدير للشيخ الأميني، ج6، ص165
ما به خاطر اين كه خون آنها در رگ ماست، بيش از شما حرص و جوش داريم. يعني اگر بنده بدانم فحش دادن و تندي كردن أثر دارد، والله! تالله! قسم به عصمت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)! 200 هزار برابر اينها در اينجا فحش مي دهم تا حدأقل عقده دلم را خالي كنم؛ ولي مي دانم أثر ندارد.
2. ما هم در عربستان سعودي، با اين وهابي هاي تند و بي ادب و بي منطق، هميشه درگير بوده ايم. مثلاً يك بار كتاب دست من بود و يك وهابي آمد و كتاب را از دست من گرفت و محكم بر زمين كوبيد و چند تا فحش هم دارد. ما يك دفعه با آنها صحبت مي كرديم و كاغذي از جيبم درآوردم تا روايتي را بخوانم و از دست من گرفتند و پاره پاره كردند و بلند شدند رفتند. بارها ما هم اين طور مسائل را ديده ايم، نه يك بار و دوبار. ولي ما حساب اين افراد تكفيري و تندرو و بي ادب را با آن وهابي معتدل جدا مي دانيم. مثلاً در خود مدينه منوره كه چند سال قبل مشرف بوديم، يكي از هم كاروان هاي ما كه دختر يكي از اساتيد حوزه علميه است و خودش هم استاد زبان است، به مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) رفته بود و خانم هاي شرطه در حق ايشان خيلي جفا كردند و حتي برخورد فيزيكي با ايشان داشتند و روي دستش هم زخم شده بود و خيلي ناراحت بود. من با اين خانم رفتم نزد آقاي شيخ عبد العزيز، رئيس حرم مطهر نبوي كه توسط ملك فهد نصب شده بود و الآن هم توسط ملك عبد الله نصب شده است و گفتم:
بر فرض اين خانم مشرك بوده است، آيا بالاتر از اين؟ آيا با مشرك هم اين گونه برخورد مي كنند؟ قرآن مي فرمايد:
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ
اگر يك مشركي خواست به طرف هدايت قدم بردارد، به او امان بدهيد تا كلام خدا را بشنود.
سوره توبه/آيه6
بينندگان عزيز! خدا را شاهد مي گيرم! قسم به والله العلي الأعلي! ايشان در جلوي چشم من، 2 ، 3 بار از اين خانم عذرخواهي كرد و زنگ زد به مسئول أمر به معروف و نهي از منكر مسجد نبوي و غير از فحش و خواهر و مادر، هر فحشي را به آنها داد و گفت:
شما با اين كار، آبروي عربستان سعودي و اسلام و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را مي بريد.
سپس به ما گفت:
فردا به اينجا بياييد تا آن خانم هايي كه برخورد خشن با ايشان داشتند را بياورم تا جلوي من از ايشان رسماً عذرخواهي كنند.
برخوردها خيلي فرق مي كند. گاهي من مي گويم بنشين و گاهي مي گويم بفرما و گاهي مي گويم بتمرگ. من گاهي اين مثال را مي زنم و شايد دوستان به ياد داشته باشند:
مي گويند كه يكي از پادشاهان در خواب ديد تمام دندان هايش ريخته است. به سراغ تعبير خواب و معبّر رفتند. معبّر گفت: تعبيرش اين است كه تمام فرزندان و برادر و خواهر و مادر شاه، قبل از شاه مي ميرند. شاه از او بدش آمد و گفت: گردن او را بزنيد. يك معبّر ديگر آوردند و گفت: خداوند به اعلي حضرت، بيش از تمام فاميل هايش عمر خواهد داد. پادشاه هم دستور داد تا به او هدايايي بدهند.
تعبيرها فرق مي كند. اگر ما گاهي به برادران عزيزمان ايراد مي گيريم، والله! دلسوز اينها هستيم و علاقمنديم و دوست نداريم يك روحاني و يك شبكه به نام شيعه زير سؤال برود. بنده خودم نه تنها فقط به آنها اعتراض كردم، بلكه يكي از دوستان مان كه در شبكه ثامن هم برنامه اي داشت، زنگ زدم و اعتراض كردم كه برنامه اش تند است. مدير آن شبكه 2 روز بعد به من زنگ زد و گفت ما آن برنامه را كنسل كرديم و گفتيم كه ديگر برنامه اي از آن كارشناس پخش نكنند.
بنده خودم هم چند شب قبل در شبكه جهاني ولايت ديدم كه برنامه اي تند است و تمام دوستان را توبيخ كردم و گفتم كه ديگر از اين كارشناس، حتي يك ثانيه هم برنامه پخش نشود. ما با كسي شوخي نداريم؛ چه شبكه جهاني ولايت باشد و چه غير آن.
امروز ما در دنيا با انبوهي از دشمنان أهل بيت (عليهم السلام) مواجه هستيم و بايد تمام حرف هاي ما حساب شده باشد.
* * * * * * *
سؤال 6 :
حديثي كه مي فرمايد:
لو إجتمع الناس علي حب علي بن أبي طالب، لما خلق الله النار.
آدرسش را بيان بفرماييد.
جواب 6 :
اين حديث، هم از خود أبو بكر نقل شده است و هم از عبد الله بن عباس؛ از صحابه مختلف هم نقل شده است. ولي بالاتر از آن، حديثي است كه مي فرمايد:
حب علي ايمان و بغضه كفر.
ولي آن تعبيري را كه فرموديد:
لو إجتمع الناس علي حب علي بن أبي طالب، لما خلق الله النار.
اگر تمام مردم بر حب علي بن أبي طالب اجتماع مي كردند، خداوند آتش جهنم را نمي آفريد.
المناقب للخوارزمي، ص67 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص272 و 376 ـ مقتل الحسين للخوارزمي، ج1، ص28
در بعضي از روايات أهل سنت آمده است، ولي سند محكمي نتوانستم از كتب أهل سنت براي آن پيدا كنم. هم چنين روايتي را از عبد الله بن عباس نقل مي كنند كه گفت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود:
لو أن الغياض أقلام و البحر مداد و الجن حساب و الإنس كتاب ما أحصوا فضائل علي بن أبي طالب.
اگر تمام درختان قلم شوند و درياها مركب شوند و جنيان حساب گر شوند و انسان ها نويسنده شوند، نمي توانند فضائل علي بن أبي طالب را بشمارند.
المناقب للخوارزمي، ص32 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص364 ـ كفاية الطالب للكنجي، ص123 ـ تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص8
در صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61، كتاب الإيمان هم آمده است كه حضرت علي (عليه السلام) فرمود:
و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! إنه لعهد النبي الأمي صلي الله عليه و سلم إلي أن لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.
قسم به كسي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به من فرمود: جز مؤمن، كسي مرا دوست نمي دارد و جز منافق، كسي با من دشمني نمي كند.
محبت حضرت علي (عليه السلام)، نشانه ايمان است و بغض حضرت علي (عليه السلام)، نشانه نفاق است.
حب حضرت علي (عليه السلام)، نشانه ايمان و حلال زادگي
اين روايت را هم به عنوان حسن ختام، خدمت بينندگان عزيز عرض مي كنم:
روايت اول:
امام قرطبي مي گويد:
روي عن جماعة من الصحابة أنهم قالوا: ما كنا نعرف المنافقين علي عهد رسول الله صلي الله عليه و سلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام.
از گروهي از صحابه نقل شده است كه گفتند: ما در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) منافقين را از روي بغض نسبت به علي (عليه السلام) مي شناختيم.
تفسير القرطبي، ج1، ص267 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص328 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1110 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص66 ـ تفسير الآلوسي، ج26، ص78 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص155 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص285 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص29 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص321 ـ العثمانية للجاحظ، ص308 ـ سبل الهدي و الرشاد لالصالحي الشامي، ج11، ص290 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص392 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص93 ـ المناقب للخوارزمي، ص332
حاكم نيشابوري هم مي گويد اين روايت صحيح است و شرط صحيح مسلم را دارد.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص129
جالب اين كه در بعضي از روايات آمده است كه ولايت أمير المؤمنين (عليه السلام)، شرط قبولي اعمال است.
روايت دوم:
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
ولايت علي بن أبي طالب و فرزندانش، نشانه حلال زادگي است و بغض آنها هم نشانه حرام زادگي است.
فرائد السمطين للجويني، ج2، ص40 ـ أسني المطالب لإبن الجزري، ص59
روايت سوم:
مرحوم علامه اميني (ره) در كتاب الغدير، جلد 4، صفحه 321 با سند صحيح نقل مي كند از بعضي از صحابه از جابر بن عبد الله كه مي گويد:
وقتي زنان ما بچه به دنيا مي آوردند، ما در حلال زاده بودن آنها شك مي كرديم. براي اين كه بدانيم آنها پاك هستند، بدون اين كه آنها علي را بشناسند، كنار خيابان مي آورديم و علي را كه در حال عبور بود، به او نشان مي داديم. اگر او را دوست مي داشت، مي فهميديم كه حلال زاده و از نسل ماست.
اينها عبارتي است كه در كتاب هاي خودشان آمده است. ولي بنده توصيه مي كنم به دوستان، همان روايتي كه از صحيح مسلم، جلد 1، صفحه 61 خواندم را ملاك قرار بدهند كه حضرت علي (عليه السلام) فرمود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به من فرمود:
لا يحبني إلا مؤمن و لا يبغضني إلا منافق.
جز مؤمن، كسي مرا دوست نمي دارد و جز منافق، كسي با من دشمني نمي كند.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»