لینک دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 92/09/17
مجری:
بسم الله الرحمن الرحيم.
سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزیز. شهادت حضرت رقیه را تسلیت عرض میکنم.
ما در خدمت کارشناس عزیز حضرت آیة الله دکتر حسینی قزوینی هستیم. سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد عزیز.
استاد حسینی قزوینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمةالله و برکاته. بنده هم خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی سلام عرض میکنم. من هم شهادت حضرت رقیه سلامالله علیها را تسلیت عرض میکنم. گرچه در بعضی شبکههای وهابی تلاش میکنند که وجود بعضی از بزرگان را زیر سوال ببرند. یک روز درباره حضرت علی اصغر ، یک روز درباره حضرت رقیه ، یک روز درباره محل قبر امیرالمومنین و یک روز درباره محل قبر امام رضا علیهم السلام تشکیک میکنند. اگر این کار را هم نکنند نمیتوانند ماهیت پلید خودشان و آن خونی که از بنیامیه در رگهایشان در جریان است را نشان بدهند! این کاملا مشخص است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. و بعضی از افراد نادان و بی اطلاع هم چه بسا تحت تأثیر قرار میگیرند یا بعضیها نسبت به این بزرگوار کملطفیهایی دارند. ولی توجه ندارند که رقیه لقب است اسم نیست. رقیه یعنی بلند مرتبه و پروازگر. اسم این بزرگوار فاطمه است. به نام فاطمه صغری که در کربلا بوده.
من برای اینکه عزیزان بیننده و بعضی از پژوهشگران ما از طلاب، فضلا، دانشجویان، شیعه و سنی بخواهند در این زمینه تحقیق بکنند نام تعدادی از کتابهایی که مخصوصا در شرح حال حضرت رقیه نوشته شده است را خدمت بینندگان عرض میکنم .
أنا رقيه بنت الحسين
جناب آقای عباس سفار، انتشارات دار الأسد کویت سال 1429 .
الطفلة الشهيده
از محمد نور الدین، انتشارات اعلمی بیروت، سال 1424 .
السيدة الرقية بنت الحسين
از جناب آقای عامر العلوّ، چاپ اتریش سال 1419.
کرامات السيدة الرقية عليها السلام.
از ابوالفضل کاشانی، دار الجوادین بیروت، سال 1429.
قصة السيدة رقيه عليها السلام.
محمد باقر ناصری، انتشارات دار المحجة البیضاء بیروت، سال 1428.
کرامات السيدة زينب و يليه کرامات السيدة رقيه.
جناب آقای علی ابراهیمی موسسه بلاغ بیروت در سال 1429.
از شام تا به شام،
از جناب آقای بهمن عبداللهی انتشارات مفید تهران سال 1361 شمسی.
از غریبهها میترسم؛
خانم طاهره عبید، آستان قدس رضوی سال 1380.
اسوه های ایثار یا نگاهی به زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها شهیده 3 ساله؛ از جناب آقای عباس قدیانی ، انتشارات فردا ، تهران، سال 1381 شمسی.
اسیر کوچک، از خانم مریم صبّاغ زاده ، انتشارات مدرسه ، تهران، سال 1383.
اشکی بر 3 ساله از آقای محمد جابری ، انتشارات عاشورا ، سال 1380.
کتابی هم آقازاده حضرت آیةالله العظمی شیخ جواد تبریزی رضوان الله تعالی علیه نوشته است که من بخش مربوط به حضرت رقیه آن را خواندم و واقعا لذت بردم.
شاید جدیدترین کتابی است که نوشته شده است. خود آیة الله العظمی شیخ جواد تبریزی هم در شام در حرم حضرت رقیه یک روضهای خوانده و درباره حضرت رقیه صحبت کردهاند که خیلی صحبت شیرینی هست.
مادر حضرت رقیه امّ اسحاق بودند که ابتدا همسر امام حسن مجتبی سلام الله علیه بودند. امام حسن مجتبی سلام الله علیه هنگام از دنیا رفتن به امام حسین سلام الله علیه وصیت کردند که بعد از من با ام اسحاق ازدواج کن. ایشان زن صالحه ، پاکدامن و با فضیلتی بودهاند. اینها مسائلی است که بزرگان از ابو مخنف گرفته تا سید ابن طاوس، علامه مجلسی، طریحی و دیگران آوردهاند. یا به نام فاطمه یا به نام رقیه تصریح کردهاند.
کتاب دیگری تحت عنوان
موسوعة کلمات الإمام الحسين.
تعدادی از محققین سازمان تبلیغات آن را گردآوری کردهاند. من به بینندگان عزیز توصیه میکنم از خواندن این کتاب غفلت نکنند. در صفحه 510 یا 511، آمده است که در روز عاشورا حضرت امام حسین سلام الله علیه وقتی برای خداحافظی با اهل خود میآید، حضرت سکینه سلام الله علیها به خواهر کوچک 3 سالهاش که ظاهرا حضرت رقیه یا فاطمه بوده، گفت خواهر بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود و شهید بشود. امام حسین با شنیدن این سخن اشک ریخت و گریه کرد. وقتی چشم حضرت رقیه به چشمان اشک بار پدر افتاد عرض کرد: بابا جان! مانعت نمیشوم صبر میکنم . امام حسین سلام الله علیها او را در آغوش گرفت و او را بوسید و این نازدانه عرضه داشت:
يا أبتاه العطش! العطش! فإن الظمأ أحرقني.
بابا! از تشنگی دارم کباب میشوم!
العطش قد أحرقني.
شدت تشنگی جگرم را آتش زده است.
آقا امام حسین سلام الله علیه نمیدانم چه جوابی داد و چه گفت به این دختر 3 ساله و نازدانهای که شبیهترین فرزند امام حسین به حضرت زهرا سلام الله علیها بوده. وقتی که دید امام حسین به طرف قتلگاه میرود، عرضه داشت:
يا أبه! این تمضی عنّا؟!
به کجا میروی؟ آیا از ما بریدهای و از ما دست برداشتهای؟!
حضرت امام حسین دوباره او را به آغوش گرفت و همه را خطاب قرار داد:
ألا يا زينب! يا سکينه! يا ولدي! من لا يکون لکم بعدي. ألا يا رقيه! يا امّ کلثوم انتم وديعة ربّي. اليوم قد قرب الوعد.
زینب، سکینه، فرزندانم نمیدانم بعد از من چه بر سر شما خواهد آمد. نازدانههایم! رقیه جان! ام کلثوم! همه شما را به خدا میسپارم. دیگر آن وعدههای الهی رسیده است.
وقتی اهل بیت علیهم السلام را به کوفه آوردند مردم به استقبال آمده بودند. مردم نادان و جاهل یا معاند یا ترسو شادی میکردند. بعضی هم گریه میکردند و تماشا میکردند . زینب کبری آن خطبه قراء خودش را خواند صدای ناله و شیون مردمی که برای شادی آمده بودند فضای کوفه را فرا گرفت. به عبیدالله زیاد خبر دادند که اگر زینب به این سخنرانی ادامه دهد قطعا کوفیان علیه تو خواهند شورید. چه کار کنیم؟ گفت: زینب به برادراش علاقه دارد. سر بریده برادر را جلوی زینب قرار دهید. داستان را دیگر عزیزان بیننده تا آخر میدانند وقتی چشم زینب کبری به سر بریده برادر افتاد، عرضه داشت:
يا هلالا لما استتم كمالا غاله خسفه فأبدا غروبا
بحار الانوار، ج45، ص115
ای هلال من که چون بدر کامل شدی ولی در خسوف فرو رفتی.
میگویند خولی لعین سر بریده امام حسین را از ترس همسرش در تنور روی خاکستر گذاشته بود اما خاکستر صورت امام حسین را هم پاک نکرده بودند. یک بخشی از صورت امام حسین همانند ماه اول یا دومین روز ماه که به صورت هلال است دیده میشد. حضرت زینب دید این بچه کوچک یعنی حضرت رقیه چشمش به سر بریده پدر افتاد و دارد از خود بیخود میشود ! میخواهد قالب تهی کند. عرضه داشت:
يا أخي فاطم الصغيرة كلمها فقد كاد قلبها أن يذوبا
داداش! اگر با من حرف نمیزنی، حرف نزن ولی با این دختر کوچکت حرف بزن! قلبش دارد از دست میرود! این مصیبت دارد قلبش را کباب میکند!
در این هنگام بود که دیدند سر بریده امام حسین بالای نی شروع کرد به قرآن خواندن:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آَيَاتِنَا عَجَبًا
سوره کهف، آیه9
مجری:
امام حسین علیه السلام در شام دختر 3 سالهشان را گذاشتند تا سندی از خودشان بجای بگذارند تا پس از ماجرای کربلا دشمنان نگویند که قضیه اسرا و حرکت آنها و مصائب آنها در شام اصلا وجود نداشته است!
حضرت استاد! در جلسه قبل حضرتعالی درباره جایگاه علمی ابوبکر و عمر، خلیفه اول و دوم از کتب اهل سنت مطالب صریحی فرمودید. ممنون میشویم این بحث را ادامه دهید.
استاد حسینی قزوینی:
هدف ما توهین به مقدسات اهل سنت نیست. عزیزان اهل سنتی که روی خط میآیند با اینکه با ما مخالف هستند و نسبت به عقائد شیعه اشکال میگیرند ولی ما با حرّیت تمام اجازه میدهیم تا حرفشان را بزنند و ترسی هم نداریم. شاید تنها شبکهای هم باشیم که نام خلفا را با احترام میبریم . با اینکه خیلی هم برای ما سنگین است. دوستان ما مرتب گلایه دارند. ولی ما کاری به اینها نداریم ملاک ما رضایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است.
یونس ابن عبد الرحمن که از طرف امام هشتم سلام الله علیه در بصره بود این را متهم به زندقه کردند متهم به کفر کردند متهم به تجسیم کردند خلاصه هر اتهامی را به یونس ابن عبد الرحمن زدند. یک روزی یونس بن عبد الرحمن آمده بود مدینه خدمت امام هشتم سلام الله علیه یک دفعه دیدند که در زدند بعد خادم آمد گفت تعدادی از افراد از بصره آمدهاند ظاهرا آمده بودند خدمت امام هشتم از یونس بن عبد الرحمن شکایت کنند. امام رضا به یونس فرمود: برو پشت پرده بایست تا من نگفتم بیرون نیا! این رفت و این آقایان آمدند هر آنچه که توانستند علیه یونس بن عبد الرحمن خدمت امام هشتم حرف زدند. ائمه هم اینطوری نبودند که هر کس هر چه بگوید بلا فاصله بگویند بله! تو راست میگویی!
بعد از اینکه اینها رفتند یونس بن عبد الرحمن از پشت پرده بیرون آمد و میگریست که مبادا با این صحبتها نظر امام نسبت به او تغییر بکند. امام رضا فرمود: یونس! اگر در دست تو طلا باشد ولی مردم بگویند دست یونس کلوخ –یا پشکل- است؛ آیا گفتار مردم ارزش این طلا را پایین میآورد؟ عرض کرد: خیر!
فرمود اگر در دست تو سنگ، کلوخ یا پشکلی باشد و مردم بگویند در دست یونس طلا است، آیا گفتار مردم به این کلوخ ارزش میدهد؟ عرض کرد: خیر! حضرت فرمود: یونس بن عبد الرحمن! تلاش کن امام زمان از تو راضی باشد. اگر امام زمان از تو راضی باشد، هرچه مردم علیه تو بگویند ضرری به تو نمیرساند و اگر امام زمان از تو راضی نباشد، تمام مردم هم مدح و ثنای تو را بگویند هیچ فایدهای به حال تو ندارد. لذا آنچه که ما تشخیص میدهیم همین روش است. من در این زمینه حداقل 30 سال تجربه دارم. هر کجا هم که صحبت داشتهام در شبکه سلام ، شبکه المستقله یا شبکه نور -که مال افغانستان است نه نور وهابیها- به همین روش عمل کردهام.
در رابطه با ملاک خلافت گفتیم بارزترین ملاکش بحث علمیت است. کسی باید جای نبی مکرم بنشیند که آگاهی تمام نسبت به معارف دینی داشته باشد. چون وظیفه اول خلیفه پیغمبر پاسداری از رهاورد و شریعت پیغمبر است. اگر کسی از شریعت پیغمبر آگاهی نداشته باشد نمیتواند از آن پاسداری بکند چون اول باید بداند شریعت چیست و باید به قرآن و سنت تسلط داشته باشد . در رابطه با جناب ابوبکر و جناب عمر که اینها نسبت به آیات قرآنی اطلاعی نداشتند در رابطه با کلمه أبّا که به معنای گیاه است و ابوبکر میگوید من نمیدانم ، عمر هم میگوید من نمیدانم صحبت کردیم. همچنین گفتیم که وقتی صبیغ درباره الذاریات و غیره سوال میکند جناب عمر جواب میدهد که از پیغمبر شنیدهام و اگر از پیغمبر نشنیده بودم برای تو نمیگفتم.
ولی عجیب اینکه بعد از اینکه صحبتش تمام میشود شلاق را برمیدارد و 100 ضربه شلاق به او میزند!
تفسیر ابن کثیر، ج4، ص623
آقایان بیایند به ما جواب بدهند ما حداقل این سوال را داریم که اگر واقعا سوال کردن جرم است جواب دادن هم جرم است. و اگر جواب دادن جرم نیست و پیغمبر بیان کرده است و خلیفه هم شنیده است و بیان میکند چرا به سائل باید 300 ضربه شلاق بزند؟! یعنی در سه مرحله، 3 تا 100 ضربه شلاق ! این قضیه و قضایای دیگری که خلیفه دوم افرادی مثل عبدالله مسعود یا ابو درداء را بخاطر نقل حدیث یا کثرت نقل حدیث زندانی کرد در کتابهای اهل سنت آمده است و ما در جلسه قبل مستند مطرح کردیم.
امشب بحث دیگری را برای بینندگان عزیز مطرح میکنیم و قضاوت را هم به عهده بینندگان عزیز میگذاریم. البته من هم متن مورد نظر خودم را میآورم و هم صفحه کتاب و جلد کتاب را میآورم تا کسی مثل آقای حسین نژاد نگوید شما از این طرف و آن طرف بریدهاید و روایت را به مردم نشان میدهید!
جناب آقای ابن زنجویه متوفی 251 است یعنی قبل از بخاری از دنیا رفته است. کتابی دارد به نام «الاموال» ، تحقیق دکتر شاکر ذیب فیاض، استادیار دانشگاه ملک سعود ریاض و چاپ مرکز ملک فیصل للبحوث و الدراسات الاسلامیه است. در جلد اول، صفحه 303 و 304 روایتی را نقل میکند که صددرصد معتبر است. آقایان سیوطی ، ضیاء الدین مقدسی و سعید بن منصور و عدهای دیگر میگویند: روایت حسن و معتبر است و انشاءالله بررسی خواهیم کرد. حتی نسبت به وجود «علوان» در روایت که این آقایان اشکال کردهاند هم روایتی را نقل میکنم که در آن علوان وجود ندارد. مثلا این روایت را در تاریخ دمشق با سندهای متعدد نقل میکند که در دو سند آن «علوان» وجود ندارد.
میگوید عبد الرحمن بن عوف -که شخصیت مهمی است و یکی از کاندیداهای خلافت بوده است- در حال همان بیماری که ابوبکر بخاطر آن از دنیا رفت وارد منزل او شد. دید که خیلی حال آقای ابوبکر خراب است و ناراحت است و به خودش میپیچد. عبدالرحمن گفت :
أصبحت و الحمدلله بارئا. فقال له ابوبکر اتراه؟! قال: إني علی ذلک لشديد الوجع. و لما لقيت منکم يا معشر المهاجرين اشدّ علي من وجعي. لأني وليّت امرکم خيرکم في نفسي. و کلّکم ورم من ذلک انفه. يريد ان يکون الامر دونه.
الحمدلله حالتان خوب است. ابوبکر گفت:میبینی! حالم خوب است با این وضعم؟! عبدالرحمن گفت: بله. ابوبکر گفت: به شدّت درد میکشم ! این دردی که از دست شما مهاجرین میکشم از این بیماریم خیلی شدیدتر است. چون من بهترین نفر را برای ولایت انتخاب کردم. -یعنی جناب آقای عمر! از نظر من بهترین شما است- بخاطر اینکه عمر را انتخاب کردم دماغ همه شما پر از باد شده است. همه شما دنبال این هستید که خلیفه بعد از من باشید.
باد کردن دماغ، ضرب المثل است برای کسی که تکبر کند و زیر بار نرود. خودبزرگبین باشد و دیگران را تحقیر کند. یعنی شما میخواهید همان خلیفه بعد از من باشید. طلحه میگوید من باید خلیفه باشم! زبیر میگوید من باید باشم! عبد الرحمن میگوید من باید باشم! همه شما دنبال این هستید که خلافت بعد از من را بدست بگیرید. در ادامه میگوید دنیا به شما رو کرده است و بهترین حریرها و دیباجها را تهیه کردهاید در خانه، غرق در مسائل دنیا شدهاید.
و تألمون الاضطجاع علی الصوف الأذربيّ... و الله لان يقدم احدکم فتضرب عنقه في غير حدّ خير له من ان يخوض غمرة الدنيا. و أنتم اول ضال بالناس غدا. تصفونهم عن الطريق يمينا و شمالا.
شما از اینکه ساده زندگی کنید و روی گلیم یا پلاس بافته شده از موی بز یا پشم گوسفند استراحت کنید، ناراحت هستید. همه زندگی اشرافی گرفتهاید... اگر بدون اینکه حدی بر شما واجب بشود گردن شما را بزنند بهتر از این است که اینقدر آلوده دنیا شدهاید. -این جمله آقای ابوبکر است- شما آقایان صحابه و مهاجرین اولین کسی هستید که مردم را به گمراهی میکشانید. فردا گمراهی مردم به دست شما است. مردم را یا به راست یا به چپ، یا دنبال جبهه و جناح راست یا جبهه و جناح چپ میکشانید.
با کسی که در جناح مستقیم الله است کاری ندارید.
انما هو الفجر او البحر.
آینده برای شما یا هدایت فجر صادق روشنایی یا دریا و غرق شدن و گرفتاری است.
این حرف جناب آقای ابوبکر در آخرین لحظات عمرش هست. آقای عبدالرحمن میگوید :
آقای ابوبکر دیگر مریض هستید! در حال احتضار هستید اینطور عصبانی نشوید! این عصبانیت برای شما ضرر دارد. تا آنجا که میگوید :
الحمدلله ما تأسی علی شيء من الدنيا.
الحمدلله زندگیت خوب بوده و خلافتی داشتی و دیگر آرزویی نداری. تأسفی هم نمیخوری! شما که موفق بودید. حالا بعد از تو هر کاری میخواهند بکنند، بکنند!
بعد جناب ابوبکر میگوید : عجب! اینطور نیست که من تأسف نخورم.
إنی لا آسی من الدنيا الّا علی ثلاث فعلتهن وددت اني ترکتهن. وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن ، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أما اللاتي وددت أني تركتهن ، فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة عن شيء ، وإن كانوا قد أغلقوا على الحرب ووددت أني لم أكن حرقت الفجاءة السلمي ، ليتني قتلته سريحا ، أو خليته نجيحا ، ولم أحرقه بالنار . ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة ، كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين ، عمر بن الخطاب أو أبي عبيدة بن الجراح ، فكان أحدهما أميرا ، وكنت أنا وزيرا ،
من بخاطر 3 عملی که انجام دادهام تأسف میخورم که ای کاش من آنها را انجام نداده بودم. و 3 چیز را ترک کردم که ای کاش انجام داده بودم. 3 امری است که دوست داشتم از پیغمبر سوال میکردم و سوال نکردم. اما کارهایی که انجام دادم و تأسف میخورم ای کاش انجام نداده بودم یکی این است که ای کاش حرمت خانه فاطمه را نشکسته بودم. گرچه خانه حضرت زهرا به عنوان یک سنگر جنگی علیه من بود ای کاش حرمت شکنی خانه زهرا را انجام نداده بودم. -این دیگر اعتراف خود جناب آقای ابوبکر است-
دیگر اینکه در رابطه با فجائه سلمی -که داستانش مفصل میشود در جلسات بعد عرض خواهم کرد - ای کاش یا او را میکشتم یا آزاد میکردم و او را زنده زنده آتش نمیزدم. سوم هم اینکه ای کاش در سقیفه که خلافت را به عهده من گذاشتند قبول نمیکردم و میگفتم این خلافت یا به عهده جناب عمر یا آقای ابو عبیده باشد!
علامه امینی در این قسمت میگوید جناب آقای ابوبکر! اگر این قبول خلافت به حق بود، پشیمانی ندارد اگر به حق نبود چرا قبول کردی؟! حالا من عبارت علامه ی امینی را هم انشاءالله قرائت میکنم .
وأما اللاتي تركتهن ، فوددت أني يوم أتيت بالأشعث بن قيس الكندي أسيرا ، كنت ضربت عنقه ... و وددت أني إذ وجهت خالدا إلى الشام وجهت عمر بن الخطاب إلى العراق ، ... وأما اللاتي وددت أني كنت سألت عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فوددت أني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم لمن هذا الأمر ، فلا ينازعه أحد ، ووددت أني كنت سألته : هل للأنصار في هذا الأمر شيء ؟
اما چیزهایی که ترک کردم:
یکی اینکه کاش وقتی اشعث بن قیس را نزد من آوردند گردنش را میزدم.
دیگر اینکه کاش وقتی خالد بن ولید را به سوی شام میفرستادم ، عمر بن الخطاب را هم به طرف عراق میفرستادم ...
– انشاءالله بعدا درباره اینها توضیح خواهم داد -
اما آن 3 چیزی که از پیغمبر باید میپرسیدم ولی نپرسیدم:
اول اینکه ای کاش از پیغمبر میپرسیدم امر خلافت بعد از پیامبر حق کیست؟ تا دیگر در رابطه با خلافت کسی نزاع نکند.
دوم اینکه کاش میپرسیدم آیا انصار هم میتوانند خلیفه بشوند؟
ما به جناب آقای ابوبکر میگوییم: شما که آقایان انصار را به این متقاعد کردی و گفتی که پیغمبر فرموده :
الإمامة في قريش!
به سخن پیغمبر استناد کردید آنها را از صحنه بیرون کردید. پس این چه آرزویی است که میفرمایید؟!
حالا من یک سوال دارم در رابطه با همین روایت، انشاءالله امیدوارم عزیزان ما جواب بدهند. بعد در آخر روایت هم میگوید:
ووددت أني كنت سألته عن ميراث ابنة الأخ والعمة ، فإن في نفسي منها شيئا
سوم هم اینکه ای کاش من از ارث خواهر زاده یعنی دختر برادر و عمه سوال میکردم که ارثشان چگونه است؟
انشاءالله من در جلسه بعد روایتی هم از خود عمر بن الخطاب برای عزیزان بیننده خواهم خواند که ایشان هم میگوید: ای کاش از پیغمبر درباره سه چیز سوال کرده بودم از جمله اینکه
عن الخليفة بعده.
سوال میکردم که خلیفه بعد از تو چه کسی است؟
تماس بینندگان
مجری:
خیلی ممنون و سپاسگزاریم. جناب آقای یادگار پور اولین بیننده ما هستند که روی خط میآیند. سلام عرض میکنیم .
بیننده:
سلام عرض میکنم. استاد طبق اسنادی فرمودند که خلیفه اول و دوم از قرآن چیز زیادی نمیدانستند و حتی کسی که از آنها سوال میکرد را مجازات میکردند. سوال من این است که در بعضی از روایات اهل سنت آمده است که قرآن موافق نظریه خلیفه دوم نازل میشد! میخواستم بدانم آیا این درست است؟ و اگر قرآن موافق نظریه خلیفه دوم نازل میشده به چه کیفیت بوده است؟
استاد حسینی قزوینی:
بله! در رابطه با موافقات عمر ابن الخطاب کتابهای زیادی نوشته شده است. و حتی سیوطی کتاب مستقلی دارد در رابطه با موافقات عمر بن الخطاب که 21 یا 22 مورد را ذکر میکند که بین پیغمبر اکرم و خلیفه دوم اختلاف بود و جبرئیل موافق خلیفه دوم و مخالف نبی مکرم آیهای از جانب خدا میآورد!
مجری:
البته اگر برنامه اول شبکه ولایت را هم نگاه بکنید شاید مثلا 2 سال پیش آنجا مباحث مفصلی در سایت «ولایت تی وی داد کام» هم هست. اگر بتوانید پیدا بکنید این مباحث مفصل آنجا گفته شده است و دوستان میتوانند استفاده بکنند.
استاد حسینی قزوینی:
کتابهای متعددی هم آقایان نوشتهاند که بعضی از آنها در اینترنت هم موجود است مانند:
نفائس الدرر في موافقات عمر.
از زید بن ابیبکر متوفی 883 هجری
قطف الثمر في موافقات عمر.
از جلال الدین سیوطی متوفی 911
الموافقات العمرية للقرآن الشريف
از محمد بن جمال الدين از علمای حلب
الموافقات التي وقعت في القرآن لعمر بن الخطاب
از احمد بن نقیب است متوفی 816
الدرر المستطاب في موافقات عمر بن الخطاب
از مفتی دمشق آقای عمادی حنفی متوفی 1171
در این زمینه کتابهای زیادی تألیف کردهاند.
مجری:
خیلی ممنون. جناب آقا رسول از ساری از برادران اهل سنت سلام و عرض ادب دارم خدمت شما.
بیننده:
سلام علیکم . تشکر میکنم از دانشگاه ولایت شما.
مجری:
آقا رسول فکر کنم هفته قبل هم خدمتتان بودیم. درست است؟
بیننده:
بله. حاج آقای قزوینی ما را به دنبال یک مسألهای فرستادند. من اتفاقا میخواستم یک جملهای به دوستان اهل سنت خودم بگویم و آن اینکه اگر آدم میخواهد آگاه و روشن بشود باید تعصب را کنار بگذارد . همان تعصبی که در آن عقل ، مدرک ، سند ، دلیل و برهان نیست. ای عزیزان اهل سنت! شما در مقابل استادانی قرار گرفتهاید که مدرک نشان میدهند ولی خدا می داند من با شبکه کلمه تماس گرفتم حتی یک مدرک درست و حسابی ندیدم. چرا؟ به خدا اشکم درآمد. من فکر میکنم چیزی نمانده که سنّی علوی بشوم! یعنی دیگر نمیدانم! بخدا دهنم بسته شده است!
عزیزان اهل سنت! من میخواهم این را بگویم که وقتی که با چنین شبکهای ارتباط برقرار میکنید با چنین استادانی صحبت میکنید بیمطالعه حرف نزنید. آبروی بعضیها را زیر سوال نبرید. بیش از این دیگر آبروی ما را نبرید. برای آقا شدن باید تعصب را کنار بگذاریم باید منطق، دلیل و سند برای اثبات حرفهایمان داشته باشیم.
مگر این همه سندهایی که علمای شیعه و استادان شبکه ولایت نشان میدهند را نمیبینیم؟ اینها سند و مدرکهای صحیح هستند که از کتابهای خودمان دارند نشان میدهند . مدرکی که نمیشود به راحتی از کنارش گذشت.
عزیزان اهل سنت! با این صحبتهای بی اساس و مدرک کار را از این بدتر نکنید! اگر خودمان نمیتوانیم به این مدرکها و سندهای شبکه ولایت درباره حقانیت امامان معصوم که از کتابهای خودمان نشان میدهند پاسخ دهیم ، چرا از علمای خودمان نباید بپرسیم که با این سندها چه کنیم؟! این سندها، سندهای واقعی و صحیح از علمای ما هستند. در زمان حضور امامان شیعه این کتابها نوشته شد. چه کار میکنیم؟! چرا به یک چیزی تعصب نشان میدهیم که آن تعصب، تعصب واقعی و عاقلانه نیست. من میخواهم این را بگویم بخدا قسم فکر میکنم آزاده مکتب ولایتم. من از ایزوتسو ژاپنی شنیدم که ایرانی نیست، شیعه نیست، از علما نیست، دنبال این هست که بر شیعه و بر مسلمانیت ایراد بگیرد اما به جایی میرسد که میگوید من به علی رسیدهام چگونه فکر کنم که علی قابل مقایسه با دیگران است؟! جرجی زیدان و ویل دورانت هم در این رابطه مطلب دارند.
حاج آقا به خدا قسم وقتی من به مدارکی که شما دادید مراحعه کردم روشن شدم. نمیتوانم به این راحتی از کنار این سندها بگذرم ولی متأسفم از بعضی آقایان مثل آقای حسیننژاد -هرچند که دوست و برادر ما و عزیز ماست اما- میگوید شما مدرک را بریدهاید؟ شما خود همین مدرک را از اصل کتاب بگیر، چرا این حرف را میزنید شما اجازه ندارید در شبکه کلمه اصلا یک حرف بزنید حرف هم که میزنید توهین میشنوید و بعد هم من حدود 2 ساعت پای صحبتش نشستم یک کتاب با اسناد ندیدم.
استاد حسینی قزوینی:
خدا جزای خیرتان بدهد. من از شما تشکر میکنم .
بیننده:
من یک سال است که فوق لیسانس علوم قرآنی را تمام کردهام ولی در همان دوره فوق لیسانس در دانشگاه هم با وجود اینکه استادها توضیح میدادند و حاشیه میرفتند چون نمیخواستم در دانشگاه، اهل سنت ناراحت بشوند بعضی از مطالب را نمیگفتم. ولی من فکر میکنم اشتباه میکردم چون ما که نمیخواستیم همدیگر را بکشیم ما فقط سند میخواستیم که به ما نمیدادند. اما از کتابهای شیعه سند میدادند. امشب هم شهادت حضرت رقیه است من دستان کوچک حضرت رقیه را میبوسم و از ایشان میخواهم یک دعایی برای من بکند که این شبها من بتوانم شفا بگیرم. به خدا آزاد شده مکتب آنها هستم. نمیخواهم بگویم من که هستم و چه هستم. از هیچ کس و از هیچ چیز نمیترسم. من زنده شدم من آگاه شدم من از این سندها و مدرکها نتوانستم بگذرم. از شما میخواهم حاج آقا! شما آدم بزرگواری هستید آدم خوبی هستید، برای من دعا کنید من مشکل عصبی دارم صدایم در سرم میپیچد دعا کنید خدا بخاطر حضرت زینب مرا شفا دهد.
استاد حسینی قزوینی:
انشاءالله خدا شما را و همه بیماران را شفا بدهد. موفق باشید.
مجری:
ممنون هستیم. جناب آقا هجران از اصفهان از برادران شیعه سلام و عرض ادب داریم خدمتتان.
بیننده:
سلام علیکم. من در اصفهان طلبه هستم از طلاب جامعة المصطفی واحد اصفهان.
من سوال نداشتم ولی یک راهنمایی میخواستم. همانطور که میدانید مردم آذربایجان الحمدلله اکثرا شیعه هستند. در این شکی نیست. قبلا شوروی بر علیه اسلام و علما تبلیغات زیادی انجام داد. اخیرا وهابیون آمدهاند آنجا میخواهند کمکم آنجا را در دست بگیرند. هر روز جلوتر میآیند. ما با منبعی که در دست داریم یعنی قرآن و اهل بیت میتوانیم براحتی از اهل بیت دفاع کنیم هیچ شکی نیست. اما لازم است که خود شما حاج آقا که طلبه هستید و راه را طی کردهاید ما را یک راهنمایی بفرمایید که چطور باید درس بخوانیم؟ چطور پیش برویم؟ چطور مطالعه داشته باشیم که بعد از مدتها که به کشورمان برگشتیم بتوانیم از دینمان براحتی دفاع کنیم.
من شنیدهام که خود حاج آقا فرمودهاند قویترین عالمان وهابی به میدان بیایند تا بنشینیم و راحت بحث کنیم. در عین حال که نمیشود 2 تا مذهب جداگانه حق باشد یکی از آنها حق است. بیاییم بحث کنیم. قطعا حاج آقا این راه را طی کردهاند که چنین گفتهاند.
استاد حسینی قزوینی:
ما از آقا هجران عزیز تشکر میکنیم و همانطور که ایشان هم اشاره کردند. من تقریبا همان اوائل که تازه آذربایجان استقلال پیدا کرده بود به آنجا مسافرت داشتم. برادر عزیزمان جناب آقای دکتر محسن صمد اف، از شاگردهای ما بود 8 سال، ایشان الان چند سال است در زندان است . به قول آن شاعر:
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند دیوارش.
شاگرد ما بودن گرفتاریهایی مثل گرفتاری آقای دکتر محسن را هم دارد. من از خدای عالم میخواهم به آبروی رقیه سلام الله علیها به آبروی رقیه به آبروی رقیه و همه اسرای دشت نینوا همه زندانیان بیگناه مخصوصا این عزیزمان را سریعا از زندان آزاد کند. و الان در آذربایجان البته دولتمردان یک مقداری سر عقل آمدهاند. احساس کردند این میدانی که به وهابیها دادهاند به ضررشان است. چون وهابیها کاری با هیچکس ندارند اینها میخواهند آن برنامه خودشان را جلو ببرند اول از حکومتها و قدرت حکومتها برای جااندازی خودشان استفاده میکنند وقتی جا افتادند با اولین کسانی که مبارزه میکنند همین حکومتها هستند.
و لذا من معتقدم که در آذربایجان شوروی باید یک مقداری ما هم دقت بیشتری بکنیم. با احتیاط ،با منطق و مؤدبانه جلو برویم. گرچه وهابیت چون عقل ندارند ولو شما آیه قرآن بخوانید علیه آنها، آنها برخورد خشن دارند. البته وهابیت تکفیری،چون وهابیت غیر تکفیری حداقل یک مقداری عقل و شعور دارند گاهی حاضر هستند به حرف آدم گوش بدهند. حالا اگر قبول هم نمیکنند عکس العمل تند ندارند. آقا هجران عزیز! من معتقدم اگر بتوانید شما کتاب المراجعات مرحوم شرف الدین را به دقت ملاحظه کنید چون در حقیقت یک مناظره تمام عیار بین 2 شخصیت بزرگ شیعه و سنی بوده. از طرف شیعه علامه شرف الدین فقیه اصولی و مسلّط به مباحث ولایت، از آن طرف هم جناب آقای سلیم البشری شیخ الازهر استاد دانشگاه از هر جهت آدم مسلّط و اهل منطق. از اول تا آخر این مناظرهها ادب و احترام کاملا حاکم است. استدلالها، استدلالهای خوبی است. اگر میتوانید همین کتاب را خوب مطالعه بفرمایید مطالبش را تلخیص کنید و از اول تا آخر با یکی از طلبهها مباحثه کنید. مطالب را دستهبندی و فیشبرداری کنید بعضی از مدارک را حفظ کنید.
اگر بعد از آن خواستید یک مقداری توسعه بدهید همین سایت ولی عصر را مورد مطالعه و بررسی قرار دهید. ما در این سایت هر چه گفتنی است از دفاع از امیرالمومنین و نقد وهابیت آوردهایم و تحدی هم میکنیم. به فضل الهی اولین سایت فرهنگی در نقد عقائد وهابیت است که توانمندانه و مؤدبانه وارد شده است.
علاوه بر اینها اگر ویژه برنامه ولایت در اثبات امامت امیرالمومنین در 5 دقیقه و سائر برنامههای ما را پیگیری کنید و تلخیص بردارید به نظر من بهترین وسیله موفقیت است. من به همه آنهایی که با اهل سنت انس دارند و در یکجا زندگی میکنند توصیه میکنم نسبت به اهل سنت و مقدسات آنها نهایت ادب را رعایت کنند.
یعنی همانطوری که امام صادق سلام الله علیه فرمود اگر شما با اهل سنت برخوردتان مؤدبانه و محترمانه باشد آنها من را دعا میکنند و میگویند خدا رحمت کند جعفر صادق را شاگردان خوبی تربیت کرده و اگر برخورد شما با اهل سنت برخورد نادرست باشد من را مذمت میکنند و میگویند امام صادق نتوانسته در مکتبش شاگردان خوبی تربیت کند. فرمودند:
کونوا لنا زينا و لا تکونوا علينا شينا.
امالی طوسی، ص 440
مایه زینت ما ائمه باشید و مایه ننگ ما نباشید.
برادر بزرگوارم! حتی اگر آنها به شما فحش دادند و توهین کردند به هیچ وجه در جوابشان حرف تندی نزنید فقط یک جمله ما بلدیم وقتی به ما فحش میدهند ، میگوییم اگر انتظار دارید که ما هم فحش بدهیم بدانید هزار فحش به ما بدهید یک فحش از ما نخواهید شنید. آقا هجران و دیگر عزیزانی که الان این برنامه را میبینند! اگر این منطق را ملاک قرار بدهند بهترین راه ترویج فرهنگ اهل بیت سلام الله علیهم است که امام رضا فرمود:
فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا.
عیون اخبار الرضا، ج1، ص275
مجری:
جناب آقای حسین زاده از اردبیل سلام و عرض ادب دارم خدمتتان.
بیننده:
سلام علیکم.
به برادران اهل سنت میگوییم ما تعصب نداریم. شما وقتی میگویید ما پیرو یک عدهای هستیم خواهش میکنم فضائل آنها را هم برای ما آشکار کنید که در راه حق ما هم پیشرفتی داشته باشیم. برادران اهل سنت میگویند نهج البلاغه بعد از قرآن همچون ستارهای در آسمان میدرخشد. این مطالب را که انسان مطالعه میکند میفهمد که چقدر حضرت امیر با قرآن انس داشته است. به نظر من این قرآن و ائمه از هم جدا شدنی نیستند . ولی متأسفانه من تا به حال فضائلی از خلفای 3 گانه که بتواند در راه قرآن هادی ما باشد ندیدم.
مسئله دیگر اینکه بعد از پیامبر اسلام ما مسلمانها گفتیم که میخواهیم دین خدا را خودمان اجرا کنیم! واقعیت امر این است که متأسفانه از اول تاریخ اسلام تا به حال ما به خدا نگفتیم که خدایا درست است که رسالت تمام شده است ولی تو حیّ و قیوم هستی. اگر دعایی هست چرا ما از خدا نخواهیم خدایا به ما ولیّ خودت را ناصر قرار بده؟! آیا این دعا بد است؟ من نمیدانم چرا از این مسئله امامت میترسند؟!
مجری:
انشاءالله عزیزان اهل سنت و دیگر عزیزانی که به هر صورت اعتقادات دیگری دارند بتوانند حقیقت را پیدا بکنند. با شما خداحافظی میکنیم .
جناب آقای نوری از سنندج؛ سلام و عرض ادب دارم خدمت شما.
بیننده:
سلام علیکم. از دیدگاه وهابیت کسی که در صحبت خود فحش ندهد سنی نیست! از دید وهابیت سنّی باید فحش بدهد.
مجری:
بله متأسفانه.
بیننده:
آقای قزوینی! من دیر رسیدم به برنامهتان. در رابطه با حضرت ابوبکر صدیق صحبت میکردید متوجه نشدم. ولی وقتی یک کسی بخواهد مثلا دانشگاه برود به هر حال از کلاس اول شروع میکند و ما میدانیم که حضرت علی رضی الله عنه و کرم الله وجهه بر همه صحابه فضیلت داشته. ولی خلفایی که قبل از حضرت علی آمدند شاید برای این بود که راه را برای حضرت علی هموار کنند.
مجری:
چطور؟
بیننده:
اسلامی که نوپا بود، مردمی که نسبت به اسلام جاهل بودند و جهل آنها با منطق حضرت علی اصلا جور در نمیآمد . ابوبکر صدیق و این خلفای راشدین اینها آمدند راه را هموار کنند. بعد هم به دلیل خلوص نیتی که حضرت ابوبکر صدیق داشته از اشتباهی که داشته توبه کرده است. جناب آقای قزوینی! شما چه جوابی دارید برای این ؟
استاد حسینی قزوینی:
یک بنده خدایی از کارشناس شبکه وهابی سوال کرد که در کتابهای شما هست که حضرت عمر در جنگ احد از کوه بالا رفت. خود عمر هم میگوید همانند بز کوهی من از کوه بالا رفتم و فرار کردم. ایشان یک جواب خیلی قشنگی داد! من چنین جوابی نشنیده بودم به قدری این جواب قانع کننده بود که من چند بار هم نقل کردم! ایشان گفت حضرت عمر رفت بالای کوه تا آنجا دعای عارفانه کند تا حضرت علی که در اطراف پیغمبر میجنگد پیروز بشود!! اگر دعای عارفانه عمر بالای کوه نبود حضرت علی موفق نمیشد!! فرمایشات آقای نوری ما هم شبیه این است. آقای نوری بزرگوار! اگر بنا است پیغمبر اکرم علی را به عنوان خلیفه معین کرده و خطاب به او بفرماید:
أنت خليفتي في کلّ مؤمن بعدي.
کتاب السنه، ص551
أنت ولي کلّ مؤمن بعدي.
مستدرک حاکم ، ج3، ص133
انت إمام کلّ مؤمن و مؤمنه.
مناقب خوارزمی، ص61
آیا پیغمبر اکرم این قضایا را می دانست یا نمی دانست؟ این (حرف شما) در حقیقت خود نبی مکرم را زیر سوال میبرد.
مجری:
توهین به صحابه هم هست. چون به هر صورت صحابه را زیر سوال میبرد چون پیغمبر فرموده است بعد از من چه کسی جانشین است ولی شما میفرمایید استقبال عمومی نیست، مردم تحمل ندارند. یعنی صحابه کشش این حرف پیغمبر را ندارند. این یک توهینی است به صحابه.
استاد حسینی قزوینی:
در حقیقت به فرمایش حضرتعالی شعور و فرهنگ صحابه در یک حدی نبود که بتوانند علی را قبول کنند پیغمبر را قبول کنند.
اضافه بر این جناب آقای نوری! این فرمایشات حضرتعالی یک دفعه حدس است آن هم بعد از هزار و چهارصد سال که ما میگوییم حضرتعالی نظری دارید ما هم برای نظر همه عزیزانمان احترام میگذاریم. این نظر شخصی شماست
اهلا و سهلا و مرحبا.
ولی یک دفعه مستند است. حالا شما یک روایت ضعیفی از آقای ابوبکر یا از آقای عمر یا از آقای عثمان بیاورید که مثلا گفته باشند شعور صحابه در آن حد نیست که زمینه قبول خلافت حضرت علی را داشته باشند برای همین ما آمدهایم تا زمینه را هموار کنیم. چنین روایتی از خلفای قبل از حضرت علی وارد نشده است بلکه برعکس در صحیح مسلم جلد 5 صفحه 152 حدیث 4468، جناب عمر بن الخطاب به حضرت علی علیهالسلام میگوید:
لمّا توفّي رسول الله قال ابوبکر أنا خليفة رسول الله... فرأيتماه آثما کاذبا غادرا خائنا.
بعد از اینکه پیغمبر از دنیا رفت ابوبکر گفت من خلیفه پیغمبر هستم... رأی شما این بود که ابوبکر هم گنهکار است، هم دروغگو است، هم خائن و هم حیلهگر است.
چند روز پیش یکی از عزیزان اهل سنت با یکی از شبکههای وهابی تماس گرفته بود و گفته بود: چند روزی است که شبکه ولایت از من سوال کرده است من جواب ندارم. آقایان کارشناسان این شبکه برای این روایت صحیح مسلم چه جوابی دارید؟ -ما کلیپش را هم داریم که غیر از توهین و اهانت به این عزیز سنی جوابی نداشتند و این عزیز سنی هم از همان کردستان است - روی خط شبکه ما میآید و واقعا هم از عقیده خودش دفاع میکند.
در نهج البلاغه هم شما بروید مطالعه بفرمایید. نامه 53 نهج البلاغه امیرالمومنین یک عبارت تندی دارد میگوید :
لقد کان هذا الدين اسيرا في أيدی الأشرار.
در خطبه 150 میفرماید:
لما قبض الله رسوله رجع قوم علی الاعقاب
تا آنجا که میگوید:
علی سنّة من آل فرعون.
این تعبیر امیرالمومنین در خطبه 150 و نامه 53 و همچنین در خطبه اول و سوم بطور مفصل این مسائل را مطرح فرموده است.
مجری:
وقتمان تمام شده است. از حضرت استاد ممنون و سپاسگزاریم.
اللهم عجل لوليک الفرج.
التماس دعا و خدا نگهدار.